شهروند ۱۲۳۱ پنجشنبه ۲۸ می ۲۰۰۹
به ساکنان سیاره ی اجدادی: “ژیندوس” واقع در منظومه شمسیِ “لاگنوس”
همیشه را بریدم از اکنون
انداختم در چاه هرگز
گذشته پاره هایم را
دوختم به باد پایِ آینده
رم دادم به حفره ی افق
نشستم در سرعتِ زمین
خیسِ ابرو سرگیجه
بیدار شد هوش ام از آذرخش هایِ دوشیزه
در جّوِ غُرّان
که خاطراتِ خاکی می ترکند
دروغ هایِ کهن غبار می شوند
پیاده شدم جایی در خود
نامِ کیهانی ام یادم آمد
خویشانم از پشتِ هفت فلک صدایم زدند
به مسعود و عباس
حرفی سرِ زبانم بود
می گفتم دهانم آوار می شد
نمی گفتم زبان ام از یاد می رفت
هنوز غروبِ غاری
از پیش از اختراعِ خط
می نالد در من
به احمد مالکی بَمی
دهانم آواره شد
دستم قرار گرفت
و آخرین کمانِ عهد را رو به بُرجِ عاج آنچنان کشید
که رگباری از خط پیل هایِ ژنده را از خیالِ بابِل رماند
و دندان بابلی ها به دستِ من
میخِ تابوتِ سخن شد
هنوز شاعران
به جستجویِ دهانِ خود
نبشِ لوح می کنند
میخ می خورند
میخی می نویسند