از اینجا، از آنجا، از هر جا /۶۸
مارگارت آتوود، شاعر، رمان نویس، منتقد ادبی، مقاله نگار و فعال اجتماعی و محیط زیست کانادایی، برنده جایزه پن پینتر سال ۲۰۱۶ اعلام شد. او جایزه اش را در ۱۳ اکتبر ۲۰۱۶ به صورت رسمی در کتاب خانه بریتانیا دریافت می کند. در سال های قبل نویسندگان و شاعرانی همچون جیمز فنتون، سلمان رشدی، حنیف قریشی، تونی هریسون، کاروا آن دافی، تام استوپارد و… برنده این جایزه شده اند.
جایزه “پن ـ پینتر” در سال ۲۰۰۹ توسط انجمن قلم بریتانیا برای بزرگداشت هارولد پینتر، نمایشنامه نویس سرشناس بریتانیایی و برنده نوبل ادبی در سال ۲۰۰۵ بنیان گذاشته شده است. این جایزه به نویسندگان و شاعرانی تعلق می گیرد که با عزمی روشفکرانه و با نگاهی جسورانه، حقیقت زندگی و جامعه را نشان داده باشند.
مارگارت آتوود که علاوه بر نویسندگی و شاعری فعالیت های چشمگیر و خستگی ناپذیری در زمینه های حقوق بشر و محیط زیست دارد به عنوان چهره ای شناخته شده در سطح جهان و مورد تأیید انجمن جهانی قلم امسال توسط هیئت داوران جایزه مذکور توانست به این افتخار نائل آید.
مارگارت آتوود در ۱۸ نوامبر ۱۹۳۹ در استان انتاریوی کانادا متولد شد و کودکی اش را در جنگل های شمال کبک در کنار پدرش که گیاه شناس بود، سپری کرد. همین تجربه ها باعث شد که آتوود در آثارش از دنیای حیوانات و طبیعت استفاده های فراوانی ببرد. او در سال ۲۰۰۰ برای کتاب “آدمکش کور” برنده جایزه بوکر شد و تاکنون آثارش در ۳۸ کشور جهان و از جمله در ایران، به ۲۵ زبان ترجمه شده است. در ضمن او در دانشگاه های تورنتو، پرت مدال، هاروارد و ردکلیف تحصیل کرده و یک فعال سیاسی و فمینیست سرشناس در کانادا به شمار می آید.
آتوود که یکی از پرافتخارترین نویسندگان معاصر کانادا است، معمولا در داستان هایش واقعیت های اجتماعی را با کمک تخیل خویش با طنز همراه می کند و قصه هایش را بی بهره از اسطوره های کهن نمی گذارد. از آثار معروف آتوود می توان به رمان های چشم گربه، آدمکش کور، سرگذشت ندیمه و اریکس و کریک اشاره کرد که خوشبختانه تمامی این آثار به زبان فارسی ترجمه شده اند.
“چشم گربه” از لحاظ محتوا و نگرش نویسنده به جامعه اطرافش به نظر من شاهکار این نویسنده است که نگارش آن ۱۶ سال طول کشیده است. برخی از منتقدان این رمان را زندگی نامه ی خودنوشت نویسنده می دانند. در این رمان داستان زندگی یک نقاش جنجالی تعریف می شود که در افکار خود غرق شده و به گذشته هایش فکر می کند. داستان در سال های میانی قرن بیستم میلادی و همزمان با جنگ جهانی دوم در کانادا اتفاق می افتد و رد پای بسیاری از مسائل فرهنگی و اجتماعی کشور کانادا از جمله تشکل های اجتماعی مربوط به مسائل زنان و جنبش های هنر مدرن را می توان در آن پی گرفت.
فضایی که آتوود در این رمان طولانی به تصویر می کشد تاریک و سرد است و بیشتر حول محور هویت و خودشناسی می چرخد. رمانی که در سراسر آن مخاطب لابه لای خاطرات سال های جوانی راوی می رود و با مشکلات او آشنا می شود؛ مشکلاتی که گویی برای مدت ها به دست فراموشی سپرده شده بود.
آتوود در “چشم گربه” نگاهی دارد به زندگی یک نقاش کانادایی که بازگشت به محل تولدش برای او با یادآوری خاطرات تلخ همراه است. شهری که او برای گریز از خاطراتش، سال ها پیش از آن خارج شده بود و اکنون برای نشان دادن بخشی از آثار هنری اش که از افکار و خاطرات او سرچشمه گرفته اند، به آن باز می گردد. بازگشتی که برای او با یادآوری های تلخی از گذشته همراه می شود. او در خلال این بازگشت در می یابد راه گریزی از گذشته خود ندارد.
“ریسلی” شخصیت اول داستان آتوود، به تغییرات شهر تورنتو در غیاب خود می نگرد و به آن می اندیشد که زادگاهش تا چه اندازه برای او با معنی و مهم است. سال های اولیه زندگی ریسلی در سفر می گذرد و او همواره در آرزوی ماندن در یک منطقه و یافتن دوستی صمیمی است. تمامی آنچه او در آن سال ها داشت، برادری بود که البته بعد از مدتی از خانواده جدا شد و ریسلی را تنها گذاشت. الین ریسلی در کودکی اش همواره مهره ای را در کیفش حمل می کرد که شبیه “چشم گربه” بود. چشمی که بعدها به محور اصلی داستان او تبدیل شد. این مهره به کمک ریسلی می آید تا او با نگریستن در آن به یاد گذشته های فراموش شده اش بیفتد.
چشم گربه رمانی با درونمایه ای روانکاوانه است که از سطوح مختلف شخصیت ها و موضوع های مطرح شده در داستان لایه برداری می کند. داستانی که ریسلی در آن با گره های در هم زندگی خود دست و پنجه نرم می کند. در حقیقت چشم گربه در سراسر داستان در جستجوی بازسازی شخصیت و هویت ریسلی است و آتوود این کار را با بازگشت هایش به عقب و درهم آمیختن جنبه های مختلف زندگی ریسلی، انجام می دهد.
ریسلی در جامعه مردانه ای بزرگ شده بود که در آن حق ابراز وجود نداشت. خود ریسلی هم عملا تلاشی برای آزاداندیشی خویش نکرد. او تربیت شده ی جامعه ای بود که هویت را از او دریغ کرد. این برداشت ها در حقیقت طعنه های نویسنده است به جامعه سرد خودش که تحسین های فراوانی را برانگیخته است و این باور را به وجود آورده که بالاخره کسی پیدا شده است که جامعه کانادا را با چشم دیگری نگاه کند و واقعیت ها را به نگارش درآورد.
“آدمکش کور” یک داستان سوررئالیستی است که برنده جایزه بوکر در سال ۲۰۰۰ شد. داستان از دو روایت جداگانه تشکیل شده است. در یک بخش از کتاب داستان دختر و پسر عاشقی روایت می شود که پسر هنگام ملاقات های عاشقانه برای دختر یک داستان تخیلی تعریف می کند و در بخش دیگر داستان، پیرزنی به اسم ایریس در حال نوشتن شرح زندگی خود و خواهرش است و سرانجام این دو قسمت رمان به یکدیگر ادغام می شوند.
آدمکش کور رمان جذاب و دلکشی است که هنگام خواندن، انسان خودش را در آن می بیند. آینده و گذشته در مسیر داستان نشان داده می شود و مدت ها ذهن خواننده را به خود مشغول می کند. آدمکش کور در سال های اخیر بهترین کتابی بود که خوانده ام، مخصوصاً در حال و هوای مهاجرت و زندگی در تورنتو. موقعی که داستان تمام شد، به فکر افراد داخل داستان نبودم، به فکر خودم بودم و زندگی ام در جامعه کانادا. مدت ها خاطره این رمان در درونم، در ذهنم و در رفتارم باقی بود.
مارگارت آتوود شاعر نیز است. از او تاکنون پانزده مجموعه شعر منتشر شده است. ما در شعرهای او بازگشت هراس های کودکی و هم صحبتی با خیالات هراس آمیز را حس می کنیم. او ما را دعوت می کند خود را با احساسات ناخوشایندی که در درون داریم، تنها بیابیم و بعد با حکمتی که کارآیی محدود دارد تسکین دهیم. “شعر شب” از او را اینجا می خوانیم:
اینجا چیزی برای ترسیدن نیست،
تنها باد است
که به سمت شرق می چرخد، تنها
پدرت رعد
مادرت باران
در این کشور آب
با ماه بژ رنگ نمناکش گویی یک قارچ،
ریشه های غرق شده و پرنده های طولانی ای
که شنا می کنند، جایی که خزه رشد می کند
بر همه سوهای درختان
و سایه تو سایه تو نیست
بلکه انعکاس توست،
والدین واقعی ات ناپدید می شوند
وقتی که پرده در اتاق تو را می پوشاند.
ما دیگرانیم،
آنها که زیر دریاچه اند
که خاموش کنار تخت تو می ایستند
با سرهای از جنس تاریکی شان.
ما آمده ایم تو را بپوشانیم
با کرک سرخ،
با اشک هایمان و نجواهای دورمان.
تو در بازوان باران می جنبی
این کشتی سرد خوابت است
آن گاه که ما انتظار می کشیم،
پدر و مادر توایم در شب
با دست های سردمان و چراغ قوه های مرده،
در آن حین که می دانیم
تنها سایه هایی متزلزلیم
که از یک شمع پرت شده ایم،
در این پژواک تو بیست سال دیگر را خواهی شنید.
نگاهی به کتاب “زاده اضطراب جهان”
در سال های اخیر ترجمه کتاب های خارجی از قبیل رمان، داستان کوتاه و شعر در ایران به شکل قابل توجهی رشد پیدا کرده و جامعه کتاب خوان از این نوع کتاب ها استقبال خوبی به عمل آورده اند. یکی از این ترجمه ها که در سال ۹۴ منتشر و در جشنواره مجله تجربه به عنوان بهترین ترجمه مجموعه شعر خارجی انتخاب شد، مجموعه شعری است از ۱۲ شاعر اروپایی که محمد مختاری به فارسی برگردانده و آن را موسسۀ انتشارات بوتیمار به بازار عرضه کرده است.
زنده یاد محمد مختاری مقدمه این کتاب را در سال ۱۳۶۹ نوشته است و همان سال آن را برای نشر به انتشارات سمر سپرد و در سال ۱۳۷۱ به بازار عرضه شد. این کتاب نه تنها به چاپ دوم نرسید، بلکه چاپ اولش نیز دچار مشکل شد و تعداد زیادی از آن را در چاپخانه خمیر کردند. اینک پس از ۲۳ سال از آن زمان، انتشارات بوتیمار این کتاب را مجدداً چاپ کرده است.
زاده اضطراب جهان برگزیده ۱۵۰ شعر از ۱۲ شاعر اروپایی است. مترجم در آغاز شروع شعر هر شاعری، زندگی نامه ای کوتاه از او آورده است که خواننده را با ذهنیت و زندگی سراینده آشنا می کند. این کتاب با شاعران قرن نوزدهم شروع می شود:
مارینا تسوتایوا شاعر روس، ویژلاو نزوال شاعر چک، پیتر هوخل شاعر آلمانی، ولادیمیر هولان شاعر چک، چزاره پاوزه ایتالیایی، چسلاو میلوش لهستانی، یوهانس بوبروفسکی پروس شرقی، پل سلان آلمانی، آنتونین بارتوشِک اهل چک، زبیگنیو هربرت لهستانی، فرنک یوهاش مجارستانی و جوزف برادِسکی روسی. همه این شاعران در وضعیتی زندگی کرده و شعر سروده اند که از تناقض عمیق و دردناکی در رنج بوده اند. تجربه هیچ شاعری، تنها تجربه یک تن در یک زبان و یک کشور نیست، بلکه تجربه ای است که به معرفت بشری و همه زبان ها و سرزمین های فرهنگی تعلق دارد. مختاری فضای شعری این شاعران را به خوبی درک کرده و برای ترجمه خود مناسب ترین واژه ها را به کار برده است و چقدر نام زیبایی که نشان دهنده محتوای شعرهای درون مجموعه است ،برای این ترجمه انتخاب شده است: زاده اضطراب جهان. همه شاعران متعهد و با رسالت که از آزادی و مبارزه در راه آن سخن می گویند، در همه جای جهان، زاده اضطراب هستند. قسمتی از شعر “بازگشت شاعران” سروده آنتونین بارتوشک این گونه است:
شاعران مان را می بینیم / سال ها چون کرم های ابریشم / پیله می تنند در سیه روزی / سال ها خورشید تاریکی تابید! / خون به جای باران بارید / گل و لای تا به دندان مان رسید / آنگاه در میان توت های تازه امید / چشمی تیزبین توانست / جنبشی بس خفیف را در شاخه ها تمیز دهد / در توتستان های پر برگ / در پیله های عشق / واژه هاشان را با نخ های ابریشمین کلامی خاموش/ رشتند / پس برهنه نمی مانیم / هنگامی که پدیدار شویم / در روشنای واقعیت /.
خواندن این مجموعه شعر زیبا را به خوانندگان و علاقمندان به شعر متعهد و با رسالت توصیه می کنم.
بهار خوزستان
داریوش معمار
از باغچه شروع کردیم پس از بارشی یکریز
درخت بی عار و علف های بلند و بوته بزرگ گل کاغذی را کوچک کردیم
خاک را کنار زدیم، سنگ کاشتیم
رنگ سفید بر دیوار تنهایی پاشیدیم
کرکره بر اطراف کشیدیم
تخت بزرگ آهنی را بر پا کردیم از بریده پنجره های قدیمی
مقدمه آمدن بهار در خانه کوچک همین هاست
باید محصور شوی، جایی برای نشستن پیدا کنی
گلدان بچینی بر اطراف ـ با چراغ های فراوان ـ
باغچه را بگیرانی از نو
منتظر باشی هوای سرد
مبدل شود به گرمای چهل درجه
اخبار کتاب و تازه های نشر
*نشر افق که عمر فعالیت آن هنوز بیش از چند سالی نیست، خوب درخشیده است. این موفقیت مرهون نوآوری های فراوانی است که مدیران جوان و خوش ذوق آن در فعالیت های خود به کار می گیرند. البته از طرح های روی جلد کتاب ها که جالب و جاذب است نیز باید سخن گفت. این انتشاراتی اخیراً کتاب “جنگل بزرگ” که شامل پنج داستان ترجمه نشده از ویلیام فاکنر است را با ترجمه مترجم خوشنام یعنی احمد اخوت روانه بازار کرده است. داستان هایی که در این مجموعه آمده شامل بزرگان طایفه، لاین، سگ شکاری، شکار خرس و مُرقانون است. داستان هایی که جغرافیای روی دادن آنها در کنار یا در میان جنگلی می گذرد در جفرسون یوکناپاتافا، یعنی همان سرزمین خیالی فاکنر. خواندن این کتاب از آن رو قابل اهمیت است که پنج داستان از نویسنده درجه یکی مثل فاکنر که هنوز ترجمه نشده بودند را می توان با ترجمه ای دقیق و خلاقانه خواند و لذت برد. این کتاب در ۱۵۸ صفحه رقعی با شمارگان ۱۱۰۰ نسخه و بهای ده هزار تومان به بازار عرضه شده است.
تفکر هفته
این هفته چه چیزی بهتر از کلام زرتشت، اندیشمند بزرگ ایرانی:
*زندگی شما وقتی شیرین می شود که پندارتان، کردارتان و گفتارتان نیک باشد.
*راستی یگانه فضیلت است، راستی شادمانی است، شادمانی از آن کسی که همیشه راست گو و درست کردار است.
*شریف ترین دلها، دلی است که اندیشه آزار کسان در آن نباشد.
*همیشه روح راستی پرستان شاد و خرم و روان دروغ پرستان گرفتار رنج و درد است.
*از اندیشه های غم گستر بگریز. مرگ اندیش و بدبین مباش ـ خندان و گشاد رو باش.
ملانصرالدین در تورنتو
در جامعه ای که ما زندگی می کنیم، انسان های مختلف و گوناگون با اندیشه های متفاوت و گاه متضاد حضور دارند. تعامل با دیگران یکی از صفات بارزی است که در هر کسی موجود نیست. فلسفه درست زندگی کردن هم در همین تعامل مستتر است. چون تفکر و تعمق در این باره برای حقیر حائز اهمیت بود و فکر می کنم برای خوانندگان هم مهم است بنابراین در حضوری که با عالم بزرگ ملانصرالدین داشتم از وی در این رابطه استفسار کردم. مدتی به شرح و بسط پرداخت و آنگاه گفت: “چون آحاد مردم جامعه از لحاظ تفکر و تدبر گوناگونی های فراوان دارند، تعامل با آنان بسیار مشکل است، بویژه ما ایرانی ها که هر یک خود را عقل کل می دانیم و در همه علوم و فنون صاحب نظریم و وقعی به گفته و اندیشه دیگران نمی نهیم.”
این سخن استاد مرا در بحر فکرت فرو برد و پیش خودم به این اندیشیدم که آیا واقعاً ما این گونه ایم که ملا می گوید؟ چون استاد را انسانی درست و بی غرض می دانستم و تلمذ بلندمدت در محضرشان این تجربت را به من آموخته بود که هیچ وقت از حضرت ملا، حرفی بی پشتوانه تفکر نشنیده بودم، سئوال کردم که اگر ممکن است این تفرق موجب عدم تعامل را در مثالی برایم روشن کند. استاد مطابق معمول با لبخند ملاطفت و بر سبیل ملازمت این شعر را برایم خواند:
کسی یک تخم مرغی توی دامن
نهاد و گفت: اگر گویی تو با من
که در دامن چه دارم گر نبازی
دهم تا آن که زان خاگینه سازی
جوابش داد دوستی: یک نشانی
بده تا گویم آن چیز نهانی
بگفتا آنچه در ظاهر پدید است
به داخل زرد و روی او سپید است
جوابش گفت با یک فکرتی کم
هویجی کرده ای در توی شلغم
و گفت: عزیزم بسیاری جواب معما را این گونه می پندارند، آنگاه شما سخن از تعامل می گویی!
* حسن گل محمدی نویسنده، شاعر و روزنامه نگار ساکن تورنتو است. او عضو هیئت علمی دانشگاه در ایران بوده و ده ها جلد کتاب و صدها مقاله از او در ایران و کانادا منتشر شده است.
Golmohammadihassan@yahoo.com