شهروند ۱۲۳۲ پنجشنبه ۴ جون ۲۰۰۹
در شهروند چند شماره پیش، آقای دکتر رضا براهنی در گزارشی با نام «سنت، تجدد و پسامدرنیسم در شعر فارسی»، پس از آوردن غزلی از حافظ با این آغاز «گر تیغ بارد در کوی آن ماه/ گردن نهادیم، الحکم لله» می نویسند:
“اما آنهایی که می خواهند فارسی را از کلمات عربی جدا کنند و به پاکسازی زبان اعتقاد دارند، باید کمی دقت کنند که از هول هلیم توی دیگ نیفتند، چرا که اگر چنین کاری بکنند باید به بزرگترین کتاب سوزان تاریخ و بزرگترین زبانسوزان تاریخ هم دست بزنند.”(۱)
از آنجا که من خود از کسانی هستم که می کوشند پارسی(۲) را از عربی جدا کنند و به پاکسازی زبان باور دارم، بر آن شدم که در پاسخ به استادم دکتر براهنی که همواره از او بسیار آموخته ام، در این گزارش، چند نکته را بازشکافم تا ببینیم هنگامی که می گوییم «پاکسازی» سخن و آهنگ ما چیست. زیرا ناگفته پیداست که این گونه «کلی»گویی ما را به جایی نمی برد. آنچه دکتر براهنی می گوید، پیش از این نیز از سوی دیگرانی با رویکرد ناهمسازی، بارها گفته شده است، گیرم با واژگان گوناگون. اما پیش از رسیدن به یک شناخت روشن تر از پاکسازی، از شما می پرسم: آیا شما هرگز یک انگلیسی، یک چینی یا یک فرانسوی را دیده اید به گروهی انگلیسی، چینی یا فرانسوی دیگر که با تن در دادن به سختی های بسیار، واژه هایی را در آن زبانها می سازند و می پردازند، بگویند شما دارید تیشه به ریشه زبان می زنید؟ آیا دیواری از دیوار «پارسی- سره- نویسان» کوتاه تر گیر نمی آید؟ شما در جای یک داور، به من بگویید جایگزین کردن واژه های زیر، از ستون چپ، به جای واژه های ستون راست، چه آک و ایرادی دارد؟ برخی از این واژگان که من با نشان ستاره جدا کرده ام، تا چند دهه پیش، نبودند، اما امروز از واژه های جاافتاده زبان پارسی بشمار می روند. با جستجو در همان زبانی که دکتر براهنی نگران آن است که در روند پاکسازی از میان برود و ما به یک زبانسوزان بزرگ دست زده باشیم، می توان بسیاری از این واژگان را پیدا کرد. آنها مانند دوستان و آشنایان دیرین از پشت مه سالیان تاریخ به سوی ما می آیند. دست هرکدام را بگیریم و به خانه خود بیاوریم می بینیم چه کارآیی شگفتی دارند:
نظمیه *شهربانی
بلدیه *شهرداری
طیاره *هواپیما
اصل و فرع سره و پایه (برهان قاطع) بن و شاخ (خسرو قبادیانی)
ائتلاف همگرایی، سازواری (فرهنگ آنندراج)
اولویت نخستینی (خسرو قبادیانی)
متصل پیوندیده (خسرو قبادیانی)
نفس ناطقه جان سخنگو (فردوسی) جان سخن گویا (پورسینا)
عدد شمار (خسرو قبادیانی، پور سینا)
علت چرایی (خسرو قبادیانی، پورسینا)
کیفیت چونی (خسرو قبادیانی، پورسینا)
شیئیت چیزی (خسرو قبادیانی)
ماهیت چیستی (خسرو قبادیانی)
آنچه آوردم، نشان می دهد زبان پارسی تا چه میزان توانمند است و برخلاف گمان دکتر براهنی، ما «میراث ادبی چند صد ساله از رودکی تا شهریار» را دور نمی ریزیم، بل دستاورد ما در پاکسازی زبان پارسی از واژگان عربی، و سره نویسی، در راستای زنده کردن همین میراث پیش می رود.
در همان گفتار، دکتر براهنی سخن از زبان انگلیسی هفتصد سال پیش می راند و به باور من روی نکته درستی انگشت می گذارد. امروز برای خواندن و فهمیدن زبان جفری چاوسر، چامه سرای انگلیسی که به سال ۱۴۰۰ درگذشته است، (چیزی نزدیک به بیش از ۶۰۰ سال پیش) راهنماها و فرهنگ ها چاپ شده است. در دوره چاوسر این بخش از افسانه های کانتربوری را که در زیر می خوانید، به راحتی می خواندند و می فهمیدند:
And God it woot, that it is litel wonder
اما امروز برای فهمیدن درست آن نیاز هست که کسی بیاید و بگوید چم و معنای آن اینست:
And God knows that it is little wonder
کسی باید بیاید و این را معنی کند:
How that a frere ravyshed was to helle
و بگوید یعنی:
How a friar was taken to hell(3)
پرسش اکنون اینست چرا ما گمان کنیم که زبان رودکی را پس از یک هزار سال مانند همدوره های رودکی باید دریابیم. اگر پس از چندی در پی پاکسازی زبان پارسی از عربی، واژه های “محنت”، “راحت”، “سَلَب”، “یوسف”، “عمر”، “جمع”، “مشتاق”، “حبیب”، “سفر”، “قیامت” را نفهمیم، چه باک. برای جستجوگر هرگز راه بسته نمی شود. اما درباره همگان. آنها، هم امروزهم، شعر حافظ را نمی فهمند. یک غزل از حافظ را بدهید به ۱۰۰ ایرانی در این شهر، که میانگین میزان سواد آنها دانشگاه است، شاید نتوانید بیش از سه تن را پیدا کنید که بتوانند شعر را بخوانند. تازه چند تن از آن سه می توانند آن را معنا کنند؟ حافظ هم نه، هفت پیکر نظامی را به آنها بدهید.
در سیاهه این واژه ها، دکتر براهنی «یوسف» را هم آورده اند. گمان نمی کنم نیازی باشد بگویم که آماج پاکسازی هیچ زبانی نمی تواند دور ریختن نامها باشد. حتی راهکار چنین جنبشی در کوتاه زمان، می تواند گونه ای همزیستی با برخی واژگان بیگانه باشد. آنچه ما باید در راه پاکسازی انجام دهیم، یک رفتار خردمندانه و گام به گام برای رساندن زبان به توانمندی پیشین آن است. عربها نیز با واژگان بیگانه رفتار همانندی می کنند. آنها واژه بیگانه را از درون پالایه های دستگاه زبانی ی خود می گذرانند. همه زبانها کمابیش چنین رفتاری می کنند. از میان واژگانی که زبان عربی از پارسی و پهلوی وام گرفته است و در آن زبان عربیده (بخوانید تعریب کرده) است، چند نمونه می آورم:
ابریق از واژه آپ (= پهلوی آب + ریختن) = آبریز به چم آفتابه یا تُنگ، جمع آن در عربی اباریق آمده است؛ ابزن از واژه پارسی آبزن (= وان حمام)، جمع آن ابازین آمده است؛ رزق از واژه پهلوی روزیک (پارسی: روزی) جمع آن ارزاق آمده است؛ صرد، صارده از واژه سرد پارسی، جمع آن صوارد آمده است؛ فِیج (فرستاده، پیاده) از واژه پهلوی پیگ (= پیک در پارسی) جمع آن فیوج آمده است.(۴) بد نیست بدانیم که واژه پیگ پهلوی را زبانهای اروپایی نیز به گونه پیج به کار گرفته اند، در انگلیسی پیج کردن از همین واژه است و ناگفته پیداست که پیجر و واژه های دیگر از این خانواده…
این نمونه ها را برای این آوردم که نشان دهم زبانهای دیگر در وام گرفتن چه می کنند و ما چه می کنیم. دیدید این دو زبان واژه های پارسی را چگونه در درون کارخانه زبانی خود پالاییده اند. اما ما چه کرده ایم. نمونه نمی آورم. خودتان نگاه کنید به واژگان عربی در زبان پارسی و جمع های عربی که گهگاه به دلیل عربی ندانی کاربران، جمع اندر جمع شده است و شماری از دستورنویسان از ناتل خانلری گرفته تا نجفی را وادار کرده است که کتابهایی درآورند و در آن به نویسندگان هشدار دهند که از آوردن جمعهای عربی بپرهیزند.(۵) [مانند حبوبات (جمع حبوب که خود جمع حب به چم دانه است) و جمع های دوگانه «عملیات ها» و «انتخابات ها».]


در اینجا بایسته است بی پایه بودن برخی افسانه ها که درباره پاکسازی زبان پارسی بر سر زبانهاست، را روشن کنم.
گفته می شود: گره خوردگی زبان عربی و زبان پارسی همانند گره خوردگی زبانهای لاتین و زبان انگلیسی یا فرانسه است.
نخست باید بدانیم که زبان پارسی و زبان عربی، نه خویشی دارند نه همریشه اند. این، ستم عربهای نومسلمان در آغاز بود که یک پیوند ناخواسته و ناگزیر را بنا گذاشت. گمان می کنم با من همرای باشید که «تجاوز جنسی»ی یک مرد سالمند به یک دختربچه، بی خواست آن دختر، زناشویی یا پیوند به شمار نمی آید، گیرم آن دخترک بینوا از روی ناگزیری به عقد آن مرد در آمده باشد. پیوند زبان پارسی با زبان عربی نیز همین است: فرآیند یک تجاوز و نه جز آن. اما زبان انگلیسی با زبانهای لاتین و با زبان پارسی، در جای یک زبان هندواروپایی، هم خانواده است. زبان عربی به خانواده زبانهای سامی وابسته است و هیچ همریشگی با زبان پارسی ندارد. همینجا این نکته را روشن کنم که من به هیچ روی با عربها، چه آنها که در بخش هایی از ایران ماندگار شده اند و همچون یک شهروند ایرانی زندگی می کنند و چه آنها که در کشورهای خود باشنده اند (بخوانید سکونت دارند) دشمنی ندارم. یورش عربهای نومسلمان به ایران و نسل کشی آنها در کشور ما، یک رویداد تاریخی تلخ است و زیر همین پدیده هم باید بررسی شود نه بیش.
گفته می شود: زبان عربی زبان پارسی را کرانمندی (بخوانید وسعت) بخشیده است.


این انگارش نیز همچون انگارش پیشین نادرست است. «وام واژه» در همه زبانهای جهان رواگ (رواج) دارد. اما جز در زبانهای شکسته چون زبان انگلیسی جامائیکا(۶) و به میزانی، زبان پارسی و برخی زبانهای بی چهره دیگر، این وام واژه ها با پیروی از ساختار دستوری ی زبان وام گیرنده در آن زبان می بالند. برای نمونه واژه «ویک اند» انگلیسی، امروزه در فرانسه نیز راه یافته است. اما فرانسوی ها با آن واژه برخوردی کرده اند که با هر واژه فرانسوی می کنند(۷). در پارسی پس از اسلام چنین نبوده است. واژگان عربی به گفته داریوش آشوری در گفتار خود به نام «بازاندیشی زبان فارسی»، به سلسله اعصاب زبان پارسی یورش می برند. این واژگان در روند تاریخ، گله ای و فله ای به درون پارسی راه یافته اند. برای نمونه: شدید، شدت، مشدد، شداد، سد، مسدود، انسداد، وضع، موضع، وضعیت، مواضع، واضع، کتاب، کتب، کاتب، مکتوب، مکاتب، مکاتبه، کتیبه، کتابت… آیا بازهم نمونه بیاورم؟ این یورش گله ای، هنجار زبان پارسی را ایستا کرده است و میدان یکه تازی را به عربی بخشیده است. بدینگونه از آمیختن واژگان عربی یا بیگانه با ورز- واژه های کمکی (= فعلهای معین)، [نمونه: رفع کرد] زبانی ناتوان و ساختگی ساخته شده که در گذشته می توانست به سادگی حتی از وام واژگان، ورزواژه (= فعل) بسازد،. یک نمونه آن «فهمیدن» است که از واژه «فهم» عربی برگرفته شده است، اما در درون ساختار زبانی پارسی خمیده شده است. در زبان دانش و فن شناسی نیز در جریان کوشش های فرهنگستانی، برخی از این واژگان ساخته و پرداخته شدند (که به دست همان سره نویسان انجام شد) مانند برقیدن یا برقنده و برقیده. پیش از سره نویسان، خسرو قبادیانی، واژه درنگیدن را به کار برده است، زیرا تا پیش از نابودی پارسی به دست عرب زده ها، زبان از همه توانایی های خویش بهره می برد. به هر رو، در روند تاریخ زبانی ی این کشور، با یورش ورزواژه های کمکی آمیخته با وام واژه ها، کم کم زبانی ناتوان رواگ یافت. در یک دوره نیز برای دوری از چم و معنای جنسی ی «کردن»، همه «کردن»ها «نمودن» شدند: مانند «طرد نمود» به جای «طرد کرد».
داستان توانمندی عربی و ناتوانی پارسی مرا یاد داستان ملخ و دانشمند می اندازد. شنیده اید یا نه، دانشمندی ملخی را گرفت و گذاشت روی میز آزمایشگاه و گفت بپر! ملخ پرید. دانشمند سپس پاهای ملخ را برید و دوباره گفت بپر! روشن است ملخ بینوای بی پا نمی توانست فرمان دانشمندانه را به جا آورد و از پریدن سر باز زد. دانشمند ما در یادداشتهای آزمایشگاهی خود نوشت: هرگاه پای ملخی را ببرند، ملخ شنوایی خود را از دست می دهد!
گفته می شود: روند پاکسازی زبان و سره نویسی، راه را برای اندیشه های شوونیستی باز می کند.
این نیز سخن نادرستی است. همچنانکه به باور من «ترکی سره نویسی» نیز که این روزها میان ترک زبانهای ایران رواج یافته است، به آهنگ پان ترکیسم و جدایی خواهی نیست. چگونه است که شما این حق را به مردم آذربایجان می دهید که زبان خود را بپالایند اما مردم پارسی گوی این حق را از دیدگاه شما نمی توانند داشته باشند؟ به باور من ترکی آذربایجان، یا دست کم آن ترکی که من با آن در جایگاه زبان مادری آشنایی داشتم، در گونه ی کنونی، زبانی شکسته و ناتوان است که زیر بار کوله باری از واژگان پارسی نفسش بریده است. مانند پامبوغ (از واژه پنبگ پهلوی یا پنبه پارسی) خوروز (خروس) چرشاب (چادرشب) گیژ (گیج) جگّلی (چیکولا= کردی) کره نی (کرانای) اودوغ (آبدوغ) پونزا (=واحد وزن، پانزده) هشتاد (از هشتاد پارسی) و بسیاری واژگان دیگر پارسی و عربی. سال ۸۵ میلادی بیش از شش ماه در استانبول زیستم و این زبان را برخلاف زبان ترکی آذربایجان، زبانی خوش آهنگ یافتم. دلیل ناخوشاهنگی زبان ترکی آذربایجان، بی گمان، آمیزش نامناسب با زبان پارسی و عربی است. در گفتگویی که کسی به نام یوسف انصاری با روانشاد رضا سیدحسینی انجام داده است، پرسنده به ترکی از او درباره دکتر براهنی می پرسد، سیدحسینی با اشاره به اینکه دکتر پاینده نامی به او گفته است که اسم براهنی را پیش من نیاورید و او یعنی سیدحسینی از دکتر پاینده پرسیده است آیا کارهای براهنی را خوانده است، می گوید:
«منیم سورغومون جاوابیندا: اعیتراف ائتمه لییم کی، اوخومامیشام دئدی. منده اونا: اوخو، سونرا بو سؤزلری دانیش. دئدیم.»(۸) واژه سورغو (پرسش) که من تاکنون نشنیده بودم ترکی سره و برابر زیباتری است به جای سئوال عربی که در زبان ترکی آذربایجان به گونه «ساوال» رواگ دارد. این جمله در ترکی امروز آذربایجان شاید کمابیش چنین نوشته می شد: «منیم سئوالمون جوابیندا، دیدی اعتراف ایلیرم که اوخومامیشام. منده اونا دئدیم: اوخو سونرا بو سوزلری دانیش.» اما شیوه نگارش آقای انصاری نشان از تلاش برای آزادسازی ترکی از سروری زبان پارسی یا عربی و دوری از افسون این زبانها دارد. به دیگر سخن، ترکی نویس دارد از جداسری (بخوانید استقلال) زبان برای ترکها پشتیانی می کند و کارش ستایش انگیز است.
کوتاه آنکه سخنگویان هر زبان باید بی هیچ پروایی در راستای پاکسازی آن زبان یا به گفته الیوت «پالودن زبان قبیله»(۹) گام بردارند.
آسیب های دیگری که زبان عربی به زبان پارسی زده، در ساختار دستوری آن است. برای نمونه اگر واژه کتاب را از زبان عربی بر می گرفتیم و با افزودن «ها» (نشان جمع) واژه «کتابها» را می ساختیم، شاید چندان زننده نمی نمود، اما در شیوه کنونی به گونه ای که پیوند زبان عربی و پارسی تنیده شده، پیوند غلام و صاحب آن غلام است، و ما «کتابها» را «کتب» نوشته ایم و «فعال ها» را «فعالین»، «معلمان» را «معلمین»، «روحانیان» را «روحانیون» و جزآن. به این هم بسنده نکرده ایم واژه هایی مانند «کارخانه» را با گرته برداری از روی عربی «کارخانجات» و واژه «سبزی» را «سبزیجات» کرده ایم و «پاکت» فرانسوی را «پاکات»! زهازه، بر این زبان پارسی و رؤیاهای ترکیب زبان ها در ایران! هیچ مردم نادانی با زبان خود چنین نمی کنند که ما کردیم. در مقایسه، برای نمونه، زبان انگلیسی، واژه ای مانند «پایجامه» پارسی را از راه هندی گرفته و درون دستگاه زبانی خود به کارش انداخته است.


برای اینکه سنجه و میزانی دست داده باشم درباره آسیبهایی که زبان عربی بر زبان پارسی زده است، متنی از انگلیسی را فراهم کرده ام و آنرا به شیوه زبان پارسی امروز پر از واژگان عربی کردم. همان بلایی را که عربی بر سر زبان پارسی در آورده است، بر سر دبیره و زبان انگلیسی در می آوریم. زیرا به باور من، ما به این زشتی ی خود، خود گرفته ایم و بد نیست سیمای خود را در آینه هم بنگریم که اگر همچون آن سلطان قجر «خودمان را در آینه دیدیم و از خودمان خوشمان آمد»، که هیچ، وگرنه تا دیر نشده راهی بیاندیشیم:
نمونه یک انگلیسی آلوده به عربی و با دبیره عربی (همچون زبان پارسی کنونی ما):
ذه کلمه تروث هز منی معانی فرام ایمان اند صمیمیت این جنرال تو اگریمینت ویذ فکت اور واقعیت این پارتیکیولار. ذه ترم هز نو سینگل تعریف، اباوت ویچ ا اکثریت الفلاسفه اند محققین اگری….
همان نوشته با دبیره انگلیسی و آلوده به عربی:
The kalama truth has many ma’ani from iman and samimiat in general to agreement with fact or vagheiat in particular. The term has no ta’rif, about which a aksariat ol falasefe and mohaghgheghin agree...
همان نوشته با دبیره انگلیسی و بدون آلودگی با عربی:
The word truth has many meanings from faith and sincerity in general to agreement with fact in particular. The term has no single definition, about which a majority of philosophers and scholars agree… (10)
اکنون که زنگ تفریح است بد نیست تفریح دیگری بکنیم: به این نوشته از «محی الدین ابن عربی» که می آورم نگاه کنید حتی اگر مانند من در دوران دبیرستان در درس عربی نمره صفر گرفته اید، این نوشته را تا اندازه ای می فهمید. آیا زبانی سراغ دارید که زبان دیگر را به این سادگی بفهمد؟ این آن ستمی است که از عربی بر پارسی رسیده است:
لماکان الانسان الکامل هوالمخلوق علی الصورت الالهیه، فهو الحق المخلوق به، أی المخلوق بسببه العالم، فان الانسان الکامل أکمل الموجودات و هو الغایت…(۱۱)
پارسی آن:
از آنجا که انسان کامل به صورت حق آفریده شده است، پس وی خود، حق است که به وسیله خداوند آفریده شده است؛ یعنی آفریده ای که به سبب آن، عالم آفریده شد. چه انسان کاملترین موجودات است و او هدف هستی است…
آری نمی توانم نگویم بدون کسانی چون فردوسی، کسروی و هدایت که در راستای نگهداری از زبان پارسی کوشیدند، امروزه این زبان تنها می توانست یک گویش یا نیم زبان از شاخه زبانهای سامی باشد. از آقای دکتر براهنی می پرسم اصلن چه نیازی است ما برای دست یافتن به یک «قله رفیع شعر فارسی» همه چیز زبان و فرهنگ خود را قربانی کنیم.
در همین راستا شایسته است بگویم که ایشان نیک آگاهند که بزرگترین کتاب سوزان و زبانسوزان تاریخ را دار و دسته همین عربزدگان کرده اند. گناه کتابسوزان را از دوش نومسلمانان دهه های آغازین پس از هجرت برگرفتن و به دوش پارسی نویسان که گناهی جز مهر به زبان خود ندارند، انداختن، از دادگری مردی چون شما به دور است. من نه تنها با هیچ عربی، با هیچ نژاد دیگری پدرکشتگی ندارم و در جای یک سره نویس، همه آزادی های بی کران زبانی ی مردم را ارج می گذارم و گمان می کنم به اندازه بسنده در بررسی رمانهای شما بویژه «روزگار دوزخی آقای ایاز» از این آزادی زبانی ی مردم و تیره های کوچک و بزرگ در جای جای جهان، پشتیبانی کرده ام. به جز این، در این مورد توجه شما را به گفتار خودم به نام « زبان، دَبیرِش و مردُمسالاری» در سایت واژه جلب می کنم. www.vazhe.com
در پایان بگویم دکتر براهنی در بخشی از گفتار خود، به درستی، یکی از ویژگیهای زبان های هندواروپایی را بر می شمرد(۱۲) که همانا توانایی ی ساختن واژه به یاری ی پیشوندها و پسوندها است. ایشان این ویژگی را نشانه ای از زبان ترکیبی می دانند. من نیز با ایشان همرای هستم که در همه زبانهای اروپایی این ویژگی هست. زبان پارسی نیز در جای یکی از وابستگان این خانواده، همین ویژگی را داشت. و خواهد داشت، اگر از زیر ستم و بهره کشی زبان عربی رها شود. به گفته داریوش آشوری، زبان پارسی به سبب هم خانواده بودن با دیگر زبانهای هندواروپایی می تواند به یاری پیشوندها و پسوندها، بی شمار واژگان بسازد و بی شمار واژگان لاتین را به پارسی برگرداند، همچنانکه انگلیسی و زبانهای دیگر اروپایی این توان را دارند.

پانویس ها:

۱ـ سنت، تجدد و پسامدرنیسم در شعر فارسی شهروند: سی ام آوریل ۲۰۰۹
۲ـ می نویسم «پارسی» و نمی نویسم «فارسی» چون به باورمن همچنانکه در جای دیگری گفته ام «فارسی» گویش استان فارس است
۳ـ نمونه ها را از افسانه های کانتربوری گزیده ام
۴ـ نگاه کنید به بخش واژه های فارسی در شعر جاهلی، در کتاب «راه های نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی»،
نوشته آذرتاش آذرنوش
۵ـ برای نمونه نگاه کنید به کتاب غلط ننویسیم نوشته ابوالحسن نجفی
۶- Broken English
۷- Le weekende
۸ـ در پاسخ پرسش من گفت اعتراف می کنم نخوانده ام. من به او گفتم بخوان بعد این حرفها را بزن.
۹ـ الیوت این را to purify the dialect of the tribe از مالارمه گرفته است
donner un sens plus pur aux mots de la tribu
۱۰ـ این تکه را از سایت ویکیپیدیا برگزیده ام.
۱۱ـ الانسان الکامل؛ نوشته محی الدین ابن عربی، ترجمه گل بابا سعیدی.
۱۲ـ «و شما بهتر از من می دانید که اگر در انگلیسی پیشوندها و پسوندها و ریشه های لغات لاتین و یونانی و فرانسوی را یاد بگیرید، تقریبا نصف زبان انگلیسی مبتنی بر ریشه ی تیوتانیک جرمانیک را یاد گرفته اید.» سنت، تجدد و پسامدرنیسم در شعر فارسی: رضا براهنی