مورد نخست:

هفته گذشته دو خبرنگار، روزنامه نگار کیهان شریعتمداری با قرار قبلی به مصاحبه با سفیر ترکیه در تهران می روند. به چند جواب آقای “اومیت یاردیم” توجه بفرمایید و ببینید که این دیپلمات کارکشته چگونه از دادن جواب مستقیم و صریح خودداری می کند و در ضمن پروتکل رفتار سیاسی را هم در مدنظر دارد، نه مثل احمدی نژاد که هر سئوالی را با سئوال جواب می دهد.

یکی از خبرنگاران سئوال می کند:

“در رسانه های رسمی اعلام کرده اید هدف از استقرار سامانه موشکی ناتو به هیچ وجه ایران نیست لطفاً بفرمائید اگر ایران نیست پس کدام کشور است؟”

اصولاً همه می دانند که این سامانه ها در مقابله با شیطنت های موشکی جمهوری اسلامی مستقر شده اند، هیچ شکی هم در آن نیست، اما به جواب آقای سفیر توجه بفرمایید.

“برای پاسخ به این سئوال باید نگاهی به مسائل و تحولات اقتصادی، فرهنگی و تجاری منطقه داشته باشیم… به عبارتی باید به مسائل واقع بینانه نگاه کرد” آیا جواب، ارتباطی با سئوال دارد؟ ادامه ی جواب را بخوانید: “… یکی از سیاست های اولیه ترکیه گسترش روابط حسنه با کشورهای آفریقایی و کشورهای همجوار آن است.” و بعد از ذکر این که “… از طرف دیگر کشور جمهوری اسلامی در کنارمان قرار گرفته که این موضوع برای ما بسیار حائز اهمیت است”

و در جواب سئوال که از چه جهت این موضوع حائز اهمیت است جواب می دهد:

“من در حال حاضر قادر به تشریح علت اهمیت این کشور نیستم، چرا که وقت این اجازه را نمی دهد”.

خبرنگار دیگر کیهان این سئوال را مطرح می کند:

“آقای سفیر! در این که ایران و ترکیه دو کشور دوست هستند، شکی نیست…. این سئوالی که از شما پرسیدم سئوال صرفاً روزنامه نیست، این سئوال افکار عمومی ایران است. آنها امروز از خود می پرسند چطور کشوری که با ایران دوست است وارد سیاستی شده که بوی تهدید از آن می آید، در هر حال این بهانه دفاع موشکی قرار است برای مقابله با یک تهدید مستقر شود، این تهدید کدام کشور است؟”

سفیر جواب می دهد:

“من اینجا نمی توانم نام کشوری را به زبان بیاورم! ببینید ما مفهومی داریم به نام “بالستیک” این توان بالستیکی می تواند در دستان یک گروه یا کشوری خاص باشد. بنابراین همه کشورها در قبال این تهدیدات بالستیک ممکن است یک سری مکانیسم هایی را به کار گیرند که بازدارنده باشد”

آقای سفیر ترکیه در جواب این سئوال که خبرنگار مطرح می کند و می پرسد: “آیا ترکیه حاضر است تضمین عینی به جمهوری اسلامی بدهد که این سامانه موشکی علیه جمهوری اسلامی به کار گرفته نخواهد شد؟”

جواب سفیر را بخوانید:

“…. آن اعتماد متقابلی که بین ایران و ترکیه وجود دارد بهتر از هر تضمین عینی است، این مسئله خیلی اهمیت آنچنانی ندارد…. این که بیائیم یک کاغذی، یک تضمینی را امضاء کنیم مهم نیست….”

مصاحبه طولانی است اگر مایل بودید تمام مطلب را بخوانید در آرشیو روزنامه کیهان تهران روز دوشنبه هشتم خرداد ۹۱را نگاه کنید.

مورد دوم:

در سال های آخر دهه ی سی خورشیدی از سوی دولت آلمان تقاضائی به وزارت خارجه دولت ایران رسید، دایر بر این که آلمان تمایل دارد از نیروی کار موجود در ایران در سازندگی کشور آلمان بهره بگیرد و تعدادی کارگر ایرانی را همچون کارگران ترکیه در آلمان پذیرا شوند.

دولت وقت ایران، در آن زمان، قبول چنین دعوتی را نوعی سرشکستگی و افت حیثیتی برای کشور تلقی کرد و برخلاف ترکیه این دعوت را نپذیرفت و آن را بی جواب گذاشت.

نمی دانم اگر خلاف این تصمیم انجام می شد و ایرانیان برای کار به آلمان فرستاده می شدند اکنون وضع زندگی آنان چگونه بود، ولی می شود بر اساس رفتاری که با ایرانیان پناهجو که به دلیل آشوب تقریباً ۲۰ سال بعد از آن دعوت به آلمان پناهنده شده اند، نتیجه گرفت که ایرانیان هم اقلیتی می شدند در جامعه ی این کشور اروپایی و وضعی بهتر از آن چه که ترک ها با آن روبرو هستند، نمی توانست داشته باشند.

بیکاری در اواخر دهه ی چهل جای خود را به کمبود نیروی انسانی داد و بالا رفتن قیمت نفت و افزایش درآمد حاصل از آن سبب شد پروژه های عظیم اقتصادی به اجرا در آیند و در نتیجه می بایست از سایر کشورها بویژه از تایلند و فیلیپین کارگر وارد ایران شود و این بار این کشورمان باشد که نقش آلمان را بازی کند و وارد کننده نیروی کار به کشور شود.

اما انقلاب ۵۷ نه تنها در طول بیش از ۳۰ سال کاری در جهت پیشرفت و توسعه ی کشور انجام نداده است که ـ حتی ـ باعث از بین رفتن موفقیت های گذشته شده و با از بین بردن هر نوع صنعت و نهاد تولیدی گرد مرگ بر روی طرح های انجام شده ریخته است.

این مقدمه را از آن جهت حضورتان یادآور شدم که در میان خبرها خواندم حکومت اسلامی قصد دارد از چین کارگر وارد کند. به فکرم رسید که با این همه بیکاری در کشور، چه دلیلی دارد که می خواهند کارگر وارد کنند.

خبر را بیشتر خواندم و به نکته ای برخوردم که شاید جالب باشد.

وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی در رابطه با این خبر اطلاعیه ای در چهار بند منتشر کرده است که این کارگران، کارگر ساده نیستند و صرفاً نیروی کار متخصص هستند، بسیار عالی! اما این اطلاعیه فقط به این مسئله بسنده کرده است که اینها نیروی متخصص به حساب می آیند، اما نمی گوید چه تخصصی. مگر واژه، متخصص به دارندگان حداقل مدرک کارشناسی اطلاق نمی شود؟ مگر آن کسی که تخصصی دارد را می توان کارگر محسوب کرد؟ روابط عمومی وزارتخانه مذکور توضیح می دهد:

“برخی از کشورها در ایران مجری پروژه های عمرانی ـ صنعتی هستند که بر اساس مفاد قراردادها و همچنین سایر مقررات باید صرفاً نیروی کار متخصص خود را در اجرای طرح ها به کار گیرند.” با این توضیح حتماً متوجه شدید که چینی ها، حتی کارگران ما را هم در اجرای قراردادها قبول ندارند بنابراین بر اساس مفاد قراردادها کارگران خود را هم همراه می آورند.

کسی گفته بود قراردادهای منعقد بین چین و جمهوری اسلامی و روسیه و جمهوری اسلامی در سال های اخیر هیچکدام دست کمی از قراردادهای گلستان و ترکمن چای ندارند.

بدبخت ملت ایران که دچار چنین حکومتی است.

مورد سوم:

یادم می آید دو، سه سال پیش روزنامه های ترکیه خبر دادند که یکی از مفتی های این کشور فتوایی صادر کرده است که بر اساس آن کسانی که خود را واجد شرایط زیارت کعبه ـ خانه خدا ـ می دانند، می توانند به جای رفتن به مکه، هزینه های آن را به مستمندان و نیازمندها بدهند و در عید قربان هم به جای گوسفند، مرغی، جوجه ای را سر بزنند و به این ترتیب پول پس انداز شده را به کسانی که وضع مالی خوبی ندارند بدهند و گره گشای مشگلی شوند.

نمی دانم این فتوا چگونه به اجرا درآمد و آیا عملی شد یا خیر اما فکر می کنم که یکی از منطقی ترین و انسانی ترین فتوایی است که تا به حال به گوشم خورده است. اما در رابطه با کمک به همنوعان و گشودن گره ای از مشکلات مردم خبری دارم که شاید بتوان آن را به کسانی که دستشان به دهانشان می رسد گفت و از آنان انتظار داشت که آنها هم قدم پیش بگذارند.

در ایالت کنتاکی تاجری تمام اجناس یک فروشگاه بزرگ و معروف آمریکایی به نام کی ـ مارت را یک جا خریداری می کند و آنرا به یک موسسه ی خیریه می دهد تا به نیازمندها بدهد. این مرد ۷۷ ساله که در بدو امر اجناس مذکور را برای گسترش کسب و کار خودش خریداری کرده بود، در جریان انجام معامله متوجه ی چند کودک در خیابان می شود که در سرمای شدید بدون لباس گرم عازم مدرسه هستند، در یک لحظه تصمیم می گیرد به کمک مردمان شهر کوچکش وینچستر بشتابد و ۲۰۰ هزار دلار جنس را بدون هیچ قید و شرطی به مردم نیازمند بویژه کودکان ببخشد. مجسم بفرمایید چهره های خسته ی زائران که به زیارت خانه خدا رفته اند و مقایسه کنید با چهره ی خندان کودکانی که لباس نو بر تن کرده اند و به بازی مشغولند. بعضی ها راه اصلی خانه خدا را گم کرده اند.