شهروند ۱۲۴۳ پنجشنبه ۲۰ آگوست ۲۰۰۹

آن شب که دیدمت

آشفته بود موهات،

و

آشوب بود؛

از این سبب در آن‌جا آن شب

آشوب بود.


تا آن زمان که

جوبار دستهات

آمد، گشود

رخساره زلال به دیدار دستهام،

یعنی که: دستهات

(این با کشیدگی ش

خط ‌های عمر و قلب)*

آمد، نشست

با دستهای من

بر سیر عمر و قلب!

امشب ولی

تا آن زمان که

جوبار دستهات

آمد، گشود

رخساره زلال به دیدار دستهام، ـ

آن‌جا چنان که عمر و قلب من آشوب بود

آشفته‌ای نبود،

امشب به غیر عمر و قلب من آن‌جا

آشفته‌ای نبود، ـ

تا آن زمان که امشب آن‌جا

جوبار دستهات

آمد، گشود

رخساره زلال به دیدار دستهام، ـ

یعنی که: دستهات

(این با کشیدگیش

خط‌‌های عمر و قلب)

آمد، نشست

با دستهای من . . .



تهران – ۱۷/۶/۱۳۵۴


* خط‌ های عمر و قلب: دو خط از خط ‌های کف دست