فرح طاهری ـ هفت ماه گذشته، همه در اضطراب و بیم و امید به سر برده ایم، اما شنبه ۱۶ ژانویه ۲۰۱۰، بار دیگر گرد آمدیم تا از حافظ مدد بگیریم

 

شهروند ۱۲۶۶ – پنجشنبه ۲۸ ژانویه ۲۰۱۰


 

در کشورمان ایران، مردم برای آزادی، دمکراسی، عدالت اجتماعی و دستیابی به حقوق مدنی خود به پا خاسته اند. از روز خیزش مردم ما هفت ماه گذشته است. در این هفت ماه، ایرانیان تورنتو، همپا با هموطنان داخل کشور و دیگر ایرانیان سراسر جهان، با برگزاری تظاهرات، گردهمایی ها و جلسات بحث و گفت وگو، همبستگی خود را نشان داده اند و دکتر براهنی نیز همیشه یا به عنوان سخنران یا به عنوان شرکت کننده و حامی در گردهمایی های مختلف حضور داشته و حتی دو بار با مسافران نیویورک برای اعتصاب غذا و اعتراض به حضور احمدی نژاد، همراه شد.

هفت ماه گذشته، همه در اضطراب و بیم و امید به سر برده ایم، اما شنبه ۱۶ ژانویه ۲۰۱۰، بار دیگر گرد آمدیم تا از حافظ مدد بگیریم و از او بشنویم که می گوید: 

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند

چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند


 

در سالن مموریال کتابخانه ی نورت یورک، حافظ به روایت دکتر رضا براهنی، بیش از دویست تن از مشتاقان را گرد آورد.

حسن زرهی، سردبیر نشریه شهروند، برنامه را آغاز کرد و پس از مقدمه ای از دکتر براهنی برای سخنرانی دعوت کرد.

همین جا اضافه کنم که دکتر براهنی قرار است بعد از حافظ در سه جلسه دیگر به مولوی، نظامی و فردوسی بپردازد  ــ و به گفته خود دینش را نسبت به ادبیات کلاسیک ایران بپردازد ــ، که در آینده جزئیات این جلسات اعلام خواهد شد.


 

براهنی، ضمن سپاس از حاضران و اظهار خوشحالی از دیدار بسیاری از دوستان، از دلایل پرداختن به حافظ گفت:

۵۰، ۶۰ سال است که کارم ادبیات و نوشتن است و جزو نویسندگان متجدد ایران شناخته می شوم… در سن و سالی که من هستم و تجربه ای که از ادبیات ایران و ادبیات غرب بویژه شعر هر دو پیدا کرده ام، ممکن است در آینده عده ای بگویند که چرا با وجود علاقه فراوانی که به شعر کهن فارسی داشته ام و گه گاه هم بررسی های ناچیزی از آن شعر را تحویل خوانندگان خود داده ام، به ادبیات کلاسیک ایران آن طور که باید توجه کنم، توجه نکرده ام و ممکن است آن را نوعی عناد با شعر کهن فارسی بخوانند. به همین دلیل فکر کردم به عنوان خواننده ی تا حدی دقیق ادبیات کلاسیک فارسی آنچه را که به ذهنم می رسد در جایی متمرکز و بیان کنم.

رضا براهنی از چهار تن از بزرگان شعر کلاسیک فارسی حافظ، مولوی، نظامی و فردوسی نام برد و افزود در کنار حافظ باید به حلاج بپردازیم و در کنار مولوی به شمس و افزود: علت اینکه این جلسات را با حافظ شروع می کنم این است که از آخرین شاعر بزرگ از نظر زمانی یعنی نزدیکِ به ما از نظر زمانی، شروع میکنم و بعد می روم به ماقبل آخر، یعنی مولوی و بعد به پیش از او نظامی و بعد به فردوسی، یعنی معیار برای درک شعر کلاسیک فارسی از نظر من، نزدیکی زمان آنها به زمان ماست.

سخنران افزود: شمس تبریزی و منصور حلاج از قهرمانان اصلی تفکر ادبی من هستند، مخصوصاً از زمانی که ایاز را شروع کردم به نوشتن دو نفر مدام در کنار من بودند، مخصوصاً در رمان ها. شاید این یک نوع افشای مسئله ای باشد که من از همان ابتدا عاشق دو نفر شدم یکی منصور حلاج و دیگری شمس تبریزی، هرچند شمس تبریزی را دیرتر از حلاج خواندم و دیرتر به مردم تحویل دادم. من فکر میکنم بزرگترین متفکران ما منصور حلاج و شمس تبریزی هستند.

از راست: رضا براهنی ، حسن زرهی 

براهنی افزود: روی حافظ منصور حلاج تأثیر فوق العاده گذاشته و روی مولوی شمس تبریزی. به همین دلیل در این بازگشت به گذشته اول حافظ، بعد مولوی و در کنار مولوی باید شمس ـ نیچه ی ادبیات فارسی ـ را بررسی و معرفی کنیم که در نثر به نظر من قیامت است.

براهنی عدم پرداختن به شعرای دیگر از جمله سعدی را چنین توضیح داد: دلیل اینکه از سعدی نمی گویم برای اینکه شعر او آنقدر راحت است که احتیاج به بحث ندارد و شیرینی شعرش به دلیل سادگی بیان است، ولی شعر حافظ آن طور که در غرب می گویند به دلیل هرمنوتیک یا تأویل است، یعنی در شعر حافظ در یک معنا نمی مانید و از یک معنا به معنای دیگر می رویم و در معناهای مختلف غرق می شویم و این غرق شدن است که شما را متفکر بار می آورد به جای اینکه  احساسی، عاطفی یا حسی بار بیاورد.

او دلیل انتخاب حافظ برای بررسی اول را بیان زبانی او خواند و گفت: علت اینکه حافظ را برای بررسی اول انتخاب کردم این است که حافظ به نظر من شاید از نظر بیان زبانی بزرگترین شاعر دنیاست. پیچیده ترین حرف ها را با چند لایه مختلف از معنا طوری بیان می کند که ما در ابتدا هرگز احساس نمی کنیم که اینها معنی دارند. می بینیم زیباست در نتیجه راه تقرب به حافظ ابتدا این است که ما از طریق زیبایی شعر به آن نزدیک می شویم. وقتی یک نفر معنا را بلافاصله جلو می کشد و می گوید که این معنا را دارد ما زیبایی های آن را نمی بینیم. در سعدی ما بلافاصله می فهمیم چه گفته، در خیام بلافاصله می فهمیم چه گفته، در صائب یک کمی فهمیدن مشکل است ولی صائب زبانش به زیبایی زبان حافظ نیست این واقعیت است که سعدی هم زبانش به زیبایی زبان حافظ نیست.

سخنران دلیل انتخاب مولوی را برای بررسی بعد از حافظ چنین عنوان کرد: اینکه چرا مولوی را برای بررسی بعدی انتخاب کردم، چون مولوی یکی از نوابغ جهان است. او ادراکی از زبان دارد که این ادراک با حرکت سر و کار دارد یعنی در واقع شما موقعی که مولوی را می خوانید، حتی در جایی که وزن شعر اجازه نمیدهد که برخیزید، حالت رقص پیدا می کنید. گاهی در تنهایی، [با خواندن شعر مولوی]احساسی به من دست می داده که باید با رقص به آن پاسخ می دادم. مولوی یکی از بزرگترین وزن سازهای تاریخ بشریت است. از لحاظ وزن، شعر فارسی چنان غنایی دارد که هیچ زبانی این غنا را ندارد. مولوی همچنین قصه پرداز فوق العاده بزرگی ست. مثنوی مجموعه ی قصه هاست. ما در آن دوران رمان نداشتیم و مثنوی در واقع رمان در رمان در رمان است. این گونه در ادبیات غرب هم هست، فالکنر هم قصه در قصه می گفته و صدسال تنهایی هم قصه در قصه در قصه است.

 



 

براهنی آنگاه به زبان پرداخت و گفت: دو جور نگاه به زبان هست؛ یکی زبانی ست که سروکار دارد با رقص. شما زبان را می رقصانید، شور و هیجانی که در آن وجود دارد، ولی یک زبانی هم هست که سروکارش با دقت است. ما دوگونه شاعر داریم یکی شاعر دئونیزین است یعنی شاعری که شعر را با رقص توأم میکند مثل مولوی. یکی شاعر آپولونین است و حافظ شاعر آپولونین است. شعر حافظ شعر غم است. او به تناسب کلمات اهمیت می دهد. یک نوع زیبایی صوری دقیق در زبان او هست به صورتی که شما در هیچ زبانی نمی توانید پیدا کنید. حافظ را نمی شود ترجمه کرد. قابل ترجمه نیست. یک کلمه چندین معنی دارد و این معانی در ارتباط با تداعی های ذهنی مختلف است و اشارات مختلف از این مصرع به آن مصرع که شما نمی توانید همه ی اینها را به ترجمه بیاورید. من شعر زیاد خوانده ام. یکی از شعرای بزرگ ازرا پاند است. در شعر ازرا پاند هم آنقدر اشارات زیاد است که در ترجمه، شما مجبور می شوید به آن حواشی اضافی کنید. در رابطه با ترجمه شعر، بزرگترین کسی که از ادبیات ایران ترجمه و به جهان معرفی شده، مولوی ست که راحت تر ترجمه می شود.

مولوی را باید به دو صورت دید یکی مولوی روایتگر و دیگری مولوی غزلسرا. مولوی شاعر پرگوست و هر موقع دلش می خواسته شعر می گفته. ولی ایکاش مولوی سلیقه ی حافظ را داشت و اینقدر انبساطی نبود و کاش یک کمی بلد بود زبان را بچرخاند و زبان را مثل تیر رها نکند.

در ادامه، آقای براهنی پنج غزل از غزل های حافظ را که از دیوان حافظ به توضیح و تصحیح دکتر خانلری انتخاب کرده بود، آماده کرده بود که در ابتدا آنها را خواند.

 

ـ سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند/ پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند….

ـ واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند/ چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند…

ـ الا یا ایهاالساقی ادر کأسا وناولها/ که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها…

عصر حافظ عجیب شبیه عصر ماست و به همین دلیل هم حافظ عجیب معنی دارد حتی در آنجا که از یزید آن شعر را برمی دارد و بعد از خواندن الایا ایهاالساقی… که در واقع استقبال از شعر سعدی هم هست، در مصرع دوم می گوید که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها، و این انگار تاریخ معاصر ماست.


 

ـ چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید/ ز باغ عارض ساقی هزار لاله برآید…(حافظ استاد مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن بوده که تبحر زیادی در این وزن داشته)

ـ شاهدان گر دلبری زین سان کنند/ زاهدان را رخنه در ایمان کنند…

کپی این غزل ها که دستنویس خود آقای براهنی بود، به حاضران در جلسه داده شده بود، تا در تفسیر غزل ها بتوانند از آن استفاده کنند.


 

پس از استراحتی کوتاه در بخش دوم برنامه، براهنی فرصت کرد که سه غزل را تفسیر کند و بویژه از لحاظ موسیقی غزل به آنها پرداخت و اوزان آنها را بررسی کرد.

براهنی گفت: در هر شعر که می خوانیم به سه نکته توجه می کنیم: یکی صورت ظاهری شعر، که عبارت است از وزن و موسیقی شعر. دیگری شکل درونی آن که عبارتست از ترکیب تصاویر و معانی و بیانی شعر و سوم ساختار معنایی آن. لذت ما ناشی از همکاری این سه شکل باهم است.

حافظ استاد عروض بوده و حتی شاعران جدید هم اگر عروض ندانند نمی توانند شعر بگویند حتی شعر بی وزن را.

وصف حال ما بیشتر آن غزلی بود که می گفت"واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند/ چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند…" به گفته ی آقای براهنی انگار حافظ برای همین امروز این را سروده است.

متاسفانه وقت نشد تا دو غزل دیگر هم تفسیر شود.