رژیم ها روزی فرو خواهند ریخت که از ذهن و زبان مردمانشان افتاده باشند. بدان معنا که نه در باور ملت و نه در سخن او جایی برای اعتماد و اعتقاد و احترام برای حاکمان نمانده باشد. این همه ابزار سرنگونی رژیم ها بوده و هست.

در میهن ما مردم، اگر نگوییم در همه ی این سه دهه، دست کم در دو دهه ی اخیر به میزان بالایی از حکومت اسلامی ناراضی بوده اند. در انتخابات که ادعای اصلی رژیم است، چندین میلیون واجد شرایط رای دهی شرکت نمی کنند. در اقدامات و عملیات و سیاست های داخلی و خارجی حکومت هم میزان مشارکت مردم بسیار ناچیز است. اینها همه نشانه ی بی باوری مردم به حکومتی است که روزگاری وعده ی بهشت در زمین می داد و حالا جهنم به ارمغان آورده است. به مبارزات دانشجویان، زنان، کارگران، معلمان، جوانان، و حتی دانش آموزان اگر نظر کنیم می بینیم که جمهوری اسلامی نه در داخل و نه در جبهه ی جهانی از هیچ حرمت و مقبولیتی برخوردار نیست، اما همچنان سرپاست، اما همچنان بر ۷۰ میلیون ایرانی حکم می راند، و همچنان با شامورتی بازی غریبی سر دنیا کلاه می گذارد تا به حیات خود ادامه دهد.
این همه برای این است که ما مردم نه در درون ایران و نه در بیرون مرزها مواضع و مرام مشترکی برای رسیدن ایران به دمکراسی نداریم. حاضر نیستیم به دلیل منفعتی که سطح ملی آن بر باورها و دغدغه های حزبی و شخصی و عقیدتی هر کداممان رجحان دارد با همدیگر همدل شویم و در برابر بی عدالتی که بر ایرانیان روا می شود عمل و سخن و اقدام واحدی برگزینیم. این مهمترین دلیل موفقیت رژیمی است که به دلایل بسیار از حکمرانی بر ایران عاجز است، اما همچنان هست و همچنان آنچه را می پسندد بر ایرانیان تحمیل می کند و ترس از مردم و جهانی که در برابر او ایستاده به خود راه نمی دهد. حکومت ایران خطری جدی است که هم برای جهانیان وجودش زیان بار است و هم ما ایرانیان را سه دهه است در زیر ستم چندگانه ی دینی و ادعایی خود برده است.
رژیم هر بار از طریق و ترفندی می کوشد، ما مردم را به جان هم بیندازد تا خود از تفرقه منفعت ببرد. اختلاف های سیاسی، زبانی، منطقه ای، و هرگونه وسیله ی دیگری را که برای دشمن گردانی ما نسبت به یکدیگر مناسب بداند وارد بازار گرم دعواهای سیاسی و قومی و زبانی می کند تا خود را از خطری که متوجه اش هست در امان نگه دارد و این حیله هم در درون ایران و هم در میان ایرانیان مهاجر و تبعیدی و پناهنده کارساز افتاده است و انبوه صدا و سخن و رسانه ی ایرانی که در آن سرزمین قابل دیدن و شنیدن و خواندن هستند هنوز و همچنان از پس حیله های حکومت تهران برنیامده اند. وگرنه چگونه است که ما هفتاد میلیون مردم مقهور حکومتی شده ایم که حاضر به تن دهی به حقوق اولیه انسان نیست. چه بگوییم که گفته نشده باشد؛ از تحدید آزادی بیان، اعمال سیاست های اقتصادی تورم زا و به فقر کشاندن ملتی غنی، سرکوب دانشجویان، زنان و کارگران، به دیده نگرفتن حقوق ملیت ها و اقلیت های مذهبی تا جایی که جوانان ایرانی را به جرم مذهبشان از دانشگاه رفتن باز می دارد، و حاضر نیست باور کند که در همه ی جهان زنان و مردان برابر هستند و هیچکس نیمی از دیگری محسوب نمی شود.
این همه هست زیرا ما هنوز گرفتار وادی تفرقه هستیم. همچنان نمی خواهیم باور کنیم که اگر همدل و هم رای و همزبان خواهان حقمان نباشیم هرگز هیچ مستبدی به میل خود از کرسی استبداد به زیر نخواهد آمد و میهن ما همچنان اسیر این رژیم مرتجع و ناتوان در زمینه های سیاسی و اقتصادی خواهد ماند.
اگر به ایران حمله شود، اگر این تحریک های همه روزه ی گردانندگان بی خبر از شرایط نظامی و سیاسی جهان به یورش به کشور ما ختم شود آنکه زیان خواهد دید ملت ایران است. این جماعت عاشق قدرت و مکنت لابد به همانجا خواهند رفت که ملاعمرها و بن لادنها رفته اند. و مدعی نجات مسلمانان خواهند شد و اما ما مردم باید سالها و دهه ها را صرف این کنیم که ایران به آزادی و آبادی و دمکراسی برسد.
عمل متحدانه و هوشمندانه ی امروزی ما مانع این همه زیان ملی و تاوان بزرگ خواهد شد.
ملل دیگر با حضور میلیونی و طرح خواسته هایشان به صورت مسالمت آمیز توانسته اند دیکتاتورها را تسلیم کنند. ما نیز اگر اراده کنیم می توانیم ایرانمان را آزاد و آباد و سربلند گردانیم و از شر حکومتی که سزاوار ما مردم نیست راحت شویم.
راه رهایی از این حکومت جنگ و حمله ی خارجی نیست، اتحاد و اتفاق ملی است.