شهروند ۱۱۸۵

تعطیلات تابستانی فرا رسیده و بسیاری از کودکان و نوجوانان ما ساعات طولانی از شبانه روز را یا در اردوهای تابستانی می گذرانند یا در خانه و در کنار والدینشان. بسیاری از متخصصین امور تربیتی عقیده دارند که باید بچه ها را گهگاه به حال خود گذاشت تا “بچگی” کنند و با بازی و خیالپردازیهای کودکانه مراحل رشد طبیعی را طی کنند. آنها معتقدند که گذاشتن برنامه های پی در پی آموزشی و ثبت نام کودکان و نوجوانان در کلاسهای متعدد هنری و ورزشی الزاما همه آنچه که آنها برای موفقیت نیاز دارند را به آنها نمی دهد و بازیهای آزاد و خیالپردازیهای کودکانه بنوبه خود در شکل گیری شخصیت بچه ها از اهمیت خاصی برخوردار است. گرچه همانطور که می دانید کودکان در مراحل مختلف رشد از بازیهای فردی و دسته جمعی بگونه های متفاوت لذت برده و چیز می آموزند ولی بتدریج با مسابقه دادن و حس رقابت با دیگران به بازیهایی می پردازند که در آن برنده و بازنده بودن اهمیت خاصی پیدا می کند. در این راستاست که دادن امکان بازی و بدو بدوهای کودکانه به آنها باعث می شود که از معاشرت با یکدیگر بسیار چیزها بیاموزند. اصول معاشرتی و پذیرش توانایی های گروهی از همان سالهای اولیه زندگی است که در بچه ها شکل می گیرد.

آنچه باید از نظر بزرگسالان پنهان نماند و لازم است به آن پرداخته شود، تشویق بچه ها به پذیرش “باخت” است. بهرحال در هر بازی دسته جمعی یا دو نفری یکی می بازد و یکی می برد. مهم است که به کودکان بیاموزیم که “بازندگان” خوبی باشند. بخاطر دارم که یکی از همسایگان ما در ایران خانمی مسن و جا افتاده بود که نوه اش را برای بازی با دختر من یا بخانه ما می آورد و یا در حیاط خانه همه بچه های همسایه با هم بازی می کردند. این مادر بزرگ “مهربان” هر گاه که نوه اش در ورق بازی، بازی شطرنج، گرگم بهوا و یا هر فعالیت دیگری در حال باخت بود با چشمک زدن به بچه های دیگر و یا حتی سفارش کردن به من و مادران دیگر می خواست که بهر ترتیب که شده نوه اش را برنده بازی اعلام کنیم. راستش از آنجا که احترام سن ایشان بر همه ما لازم بود در ابتدا به این خواست تن می دادیم تا وقتی که متوجه شدیم که نوه او بیمارگونه و بشیوه ای بسیار ناسالم می خواهد که همیشه تنها برنده همه بازیها باشد. تا حدی که با بداخلاقی، لگد زدن و گریه های طولانی از همه می خواست که یا او را برنده اعلام کنند و یا بپذیرند که دیگری بخاطر تقلب برنده شده و نه تواناییش. البته دلیل مادر بزرگ برای دادن چنین امتیازی به نوه، دلسوزی برای او بود چرا که پدر و مادر بچه در حال جدایی بودند و بنظر مادربزرگ نوه هیچ دلخوشی نداشت جز این که بهر ترتیب که شده برنده همه بازیها باشد. غافل از این که تشویق چنین خودخواهی در کودک باعث می شود که او در تمام عمر اطرافیانش را از دست بدهد. دیدن خشم کودک بهنگام باخت و بالا و پایین پریدنهای او بطوری که خشمناک و مستاصل دست بروی بقیه بچه ها بلند می کرد و خود را به در و دیوار می کوفت باعث شد که من و مادران دیگر محترمانه به مادربزرگ گوشزد کنیم که چنین رفتاری را نمی پذیریم و در صورت ادامه چنین برخوردی مایل نیستیم کودکانمان همبازی نوه او باشند.

حتمن شما هم با من هم عقیده اید که کودکی مثل او در بزرگی، چه به مدارج تحصیلی بالا دست یابد، چه انسانی خوش ذوق و مبتکر و هنرمند شود انسانی خوشبخت نخواهد بود چرا که فرق بین حسادت و رقابت سالم را نفهمیده و آنچه بصورت رقابتی سالم باید به رشد همه جانبه زندگی او کمک کند به حس حسادتی مخرب بدل می شود که او و زندگی او را فلج می کند. همه می دانیم آنها که حس حسادت دارند نه تنها باعث رنجش اطرافیان خود می شوند بلکه خود نیز بسیار زجر می کشند. باید به بچه ها آموخت که از پروسه بازی و فعالیت های دسته جمعی لذت ببرند و نه فقط نتیجه آن. بهمین خاطر چه برنده باشند و چه “بازنده” باید تلاش آنها را تشویق کرد و به آنها آموخت که از تلاش و فعالیت انجام شده لذت ببرند و بدانند که در طی بازی از نظر بدنی قوی تر و از نظر فکری و اجتماعی نیز با تجربه تر شده اند. برنده باید فروتنی را بیاموزد و بازنده تواضع را. ادبیات کودکان ما سرشار از داستانهای زیبایی است که به بچه ها کمک می کند چنین خصوصیاتی را بیاموزند. امیدوارم طی تعطیلات تابستان فرصت کرده و با استفاده از گنجینه غنی شعر، متل و قصه های کودکانه خصوصیات انسانی را در آنها بودیعه بگذارید.