همهچیز در یک نام
ترجمه: حمید پرنیان
قبلا هم نازنین افشینجم را دیده بودم، سال ۲۰۰۴ در یک برنامهی اجتماع ایرانیان. با لباسِ سبزِ زیبایی روی صحنه بود، و لبخند باشکوهی به لب داشت، و با اهداکردن زمان و پولاش جهت حمایت از قربانیان زلزلهی بم در ایران مخاطبان را همدل و همراه خود کرده بود.
من بعد از این همه سال بروشور و نشریهی سیاسی پخشکردن و سخنرانیهای آتشین دربارهی سختیها و دشواریهای این دنیا، هیچوقت نتوانستم مخاطبان جامعهی ایرانی را چنین تسخیر کنم که نازنین افشینجم قادر شده بود آن روز با آن فارسی دست و پاشکستهاش تسخیر کند. فکر کنم اگر نازنین از آدمهای ردیفِ جلو میخواست کلیهشان را هم اهدا کنند دریغ نمیکردند. افشینجم حتی از جوانی نیز مخاطبان خود را میشناخت و میدانست چهطور آنها را متقاعد کند تا اقدام به کاری کنند.
افشینجم از نظر بسیاری از ایرانی کانادایی ها، یک ستاره (celebrity) است. وی که پیشتر دختر شایسته کانادا بود و نفر دوم جهان، مدل و خواننده و ترانهسرایی است که نویسنده و فعال حقوق بشر شده است. او یکی از بنیانگذاران و رئیس «اعدام کودکان را متوقف کنید» است و اخیرا نیز همسر وزیر دفاع ملی کانادا (پیتر مککی) شده است.
راحت میتوان کسی مثل نازنین را دوست نداشت؛ او شبیه دخترهایی است که روی پوسترها و مجلات هستند و صاحب قدرت و امتیاز. نازنین اما با آن ظاهرِ خوب و ستاره گونه، همسر یک نخبهی سیاسی کانادایی است، و انگار که همه چیز را با هم دارد.
با این همه اما سرگذشتِ نازنین با سرگذشت ایرانیان کانادایی مقیم ونکوور فرق چندانی ندارد. او در طول انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹ در ایران متولد شد. پدرش مدیرِ یک هتل بود و مانند دیگرانی بود که در برابر عمال رژیم ایستادگی کرد و زندانی و شکنجه شد و در فهرست اعدامیها قرار گرفت.
افشینجم میگوید «خوششانسی بود؛ مردی که میخواست حکم اعدام پدرم را صادر کند در تصادف رانندگی جان داد. پدرم را موقتاً آزاد کردند تا به درمان آسیبهایی که دیده بود بپردازد، و همینکه درماناش تمام شد به اسپانیا گریخت».
نازنین و خانوادهاش یک سال در اسپانیا زندگی کردند و بعد به مونترال آمدند. وقتی به کانادا رسیدند، نازنین فقط ۲ سال داشت. «والدینام نمیتوانستند هوای سرد مونترال را تحمل کنند، از این ور و آن ور پرسیدند و فهمیدند که ونکوور گرمترین نقطهی کاناداست. کمی بعد به غرب رفتیم، آنجا من بزرگ شدم».
افشینجم مدرکِ کارشناسی خود را در روابط بینالملل و علوم سیاسی از UBC گرفت و بعدها کارشناسی ارشد خود را در رشتهی دیپلماسی بین الملل و از دانشگاه نورویچ گرفت.
او از مسیر حرفهایاش میگوید «از کودکی همیشه به مشکلات و مسائل جوانان حساس بودم. همیشه میدانستم که میخواهم خدمت کنم. اما واقعا نمیدانستم از چه راهی باید بروم».
«بعد از صلیب سرخ، به خودم گفتم که برای خودم چه عنوانی انتخاب کنم تا به مردم بیشتری خدمت کنم، چون احساس میکردم مردم به قهرمانان ورزشی و ستاره ها بیشتر گوش میدهند تا به سیاسیون و دیپلماتها».
نازنین ادامه میدهد «خب همین هم بود که مسیرم را به سمت مسابقهی Miss Canada انتخاب کردم. با برندهشدن و [نفر دوم] جهان شدن، توانستم یک سال سفر و کار خیریه کنم و برای چند بنیاد کودک پول جمع کنم و وقتی آن سال تمام شد دوباره به سکوی دیگری فکر میکردم تا بتوانم دربارهی دلنگرانی هایم حرف بزنم. برای همین وارد حرفهی موسیقی شدم. فکر کردم شاید از طریق ترانه میتوانم پیامی را منتشر کنم. در همین حال بود که شنیدم نازنین فتحی در ایران در نوبت اعدام به سر میبرد».
کتاب جدید افشینجم «داستان دو نازنین» که با همکاری سوزان مککلیلاند نوشته شده، دربارهی این است که چهطور شد نازنین افشینجم با یک ایمیل در پیوند با اعدام قریبالوقوع یک نوجوان در ایران، دست به کار میشود. در نهایت افشینجم، هم، توانست زندگی آن دختر را نجات دهد، و هم، یک سابقه کاری بینالمللی ساخت که به او اجازه میداد تا اهداف بشردوستانهاش را پیگیری کند.
افشینجم توضیح میدهد که نام او چهطور زندگیاش را تغییر داد: «خوششانسی محض بود. غریبهای از پاریس که داستان آن نازنین هفدهساله را شنیده بود که در انتظار مرگ در ایران (۲۰۰۵) به سر میبرد، آنلاین شد و در گوگل نام نازنین را سرچ کرده و به وبسایت من رسیده بود. وی تصمیم گرفته بود ایمیلی به من بزند و بپرسد آیا کاری از دست من برمیآید در این مورد یا نه».
آن موقع بود که افشینجم فرصت پیدا کرد تا دربارهی نازنین دیگر حرف بزند: «نازنین فتحی، کرد تبار است و از خانوادهای سنتی و فقیر. از سوی خانوادهاش آزار میدید و پدرش نمیخواست دخترها به مدرسه بروند. نازنین زندگی سختی داشت. هفده ساله بود که با دخترعموی ۱۵سالهاش و دو پسر دیگر که دوست آنها بودند در پارک بودند. وقتی سه مرد دیگر آمدند و شروع به آزار و اذیت آنها کردند، پسرها فرار کردند و مردها سعی کردند به دخترها تجاوز کنند. نازنین برای اینکه خود و دخترعمویش را نجات دهد یکی از مردها را با چاقو میزند. این مرد بستری میشود و بعدها به علت جراحت از دنیا میرود. گرچه نازنین قربانی بود، اما زندانی شد و محکوم به اعدام. وی به زندان رفت و از سوی نگهبانها و همبندیهای دیگر مورد آزار و اذیت قرار گرفت. نازنین را سلول انفرادی انداختند و شکنجهاش میدادند، او را معتاد هم کرده بودند. واقعا زندگی سختی داشت».
با تلاشهای افشینجم، توجه بینالمللی به این پرونده جلب شد و وکلایی در ایران توانستند وکالت این دختر را بگیرند. نازنین فتحی در ماه جون ۲۰۰۶ دادگاهِ دوبارهای گرفت. سرانجام در ۲۰۰۷ از اتهام قتل تبرئه شد و در ۳۱ ژانویهی ۲۰۰۷ آزاد شد. افشینجم همچنان در مورد این پرونده فعال بود و ۴۳هزار دلار برای این پرونده پول جمع کرد.
افشینجم، با آگاهیای که در این زمینه ایجاد کرد، موفق شد خود را مدافع حقوق کودکان معرفی کند. او جایزهی «قهرمان حقوق بشر» را از مرکز جوانان حقوق بشر بینالملل و هنرمندان حقوق بشر در سازمان ملل در نیویورک گرفت.
افشینجم توضیح میدهد که کارکردن روی پروندهی نازنین فتحی او را به سمت ایجاد یک انجیاو و نوشتن یک کتاب کشاند.
«ایدهی «اعدام کودکان را متوقف کنید» از کمپینی آمد که برای نازنین برپا کرده بودیم. بعد از آنکه او در ۳۱ ژانویه آزاد شد، خانوادههای دیگری که کودکانشان در صفِ اعدام بودند با من تماس گرفتند. من در اینترنت جستجو کردم تا ببینم آیا سازمانی وجود دارد روی اعدام کودکان کار کند تا بتوانم این خانوادهها را به آنها وصل کنم یا نه. که دیدم نبود. فکر کردم این موضوع خیلی جدی است و این انجیاو را راه انداختم».
«بعد از اینکه نازنین آزاد شد، مردم زیادی میخواستند از ته و توی این قضیه خبردار شوند، آنها میخواستند بدانند که نازنین چهطور آزاد شد. آنها همچنین میخواستند دربارهی زندگی من و زندگی نازنین فتحی بدانند».
«شخصا هدفام از نوشتن کتاب آن بود که نهتنها تبعیضهای قضاییای که نازنین با آنها روبهرو بود و بیعدالتیهایی که در حق وی روا داشته شده بود را برملا کنم، همچنین میخواستم به مسالهی حقوق بشر در ایران نیز اشاره کنم. میخواستم توجه را به این واقعیت جلب کنم که کودکان در ایران اعدام میشوند و وقتی پای اعدام کودکان وسط باشد ایران بدترین جاست».
«همچنین میخواستم مردم بدانند کسی مثل من که در کشور آزاد و دمکراتیک بزرگ شده و خانوادهاش هیچ تبعیضی در حق اش قائل نشده اند، چهقدر با زندگی کسانی مثل نازنین فتحی متفاوت است».
«از سوی دیگر، هدف این کتاب آن است که مردم دیگر را آگاه کند تا بدانند که قدرتِ افراد بسیار زیاد است و آنها هم اگر با بیعدالتی روبهرو شدند میتوانند تغییر ایجاد کنند».
«داستان دو نازنین» را افشینجم به همراه یک روزنامهنگار دیگر نوشته است؛ سوزان مککیلاند. نازنین او را از یک مصاحبه میشناسد؛ سوزان برای نوشتن مقالهای دربارهی پناهندههای ایرانی با افشینجم مصاحبهای کرده بود.
افشینجم از این همکاری میگوید «سوزان خیلی خلاق است، من خیلی واقعگرا. وی قطعا قریحهی شاعری هم دارد. ما برای ایجاد چنین کتابی آن را فصلبهفصل تصور کردیم و داستان من و داستان نازنین را از طریق این فصول نوشتم. و خواننده مجبور است که کل کتاب را بخواند تا از هر دو سوی داستان مطلع شود».
«داستان دو نازنین» را انتشارات هارپر کولینز منتشر کرده و در اکثر کتابفروشیهای کانادا در دسترس است. این کتاب یکی از کتابهای پرخوانندهی تابستانی است.
نازنین افشین جم، روز جمعه ۲۰ جولای ۲۰۱۲، در نمایش “چهره به چهره” به کارگردانی نیلوفر بیضایی حضور خواهد داشت و کتابش را ارائه و امضا خواهد کرد.
آفرین به زن ایرانی خانم نازنین افشین جم؛ اینجا معلوم میشود که اگر به زن ایرانی میدان داده شود خلاقترین و با استعداد ترین زنهای دنیا می باشد
دانستنی های زیادی دراین گزارش بود . ازتهیه وانتشارآن سپاسگزارم