کارگاه داستان نویسی

کاری اگر به پنجره نداشتم/برف می بارید/لای گلوی قاچ خورده ی همین مرداد الکی

کاری اگر به پنجره نداشتم
برف می بارید
لای گلوی قاچ خورده ی همین مرداد الکی
و سر ساعت کسی پیدایش می شد
که خون را از شیشه بگیرد
و انتقال دهد به چشم های دیگری
مثلاً شما چطور؟
به اینجا رسیده اید
که شب های نخوابیده برف روی چشمهایتان بلرزد
دانه دانه
من این ابرها را که انتخاب می کردم
به فکرتان بودم
وسط همین مرداد
خودتان را به آن راه نزنید
از این پنجره معلوم است
دقیقاً از گوشه ی چپ پنجره
که زیر لب نقشه ی قلب من را می کشید
با سرفه های غلیظ که زیادی تکراری است
بگذریم
با دست های شما
از سوراخ کلید
چسبناک و تنگ
بغلم کنید!
و هیسسسسسسسسسس
ابتدای فاصله بود
از انگشت من بر دهان شما
بوسه اجازه نمی خواست لعنتی
کاری اگر به پنجره نداشتید
که هوا سرد است
و حواس چاقو پرت سیب
حالا خودتان را از جلوی چشم هایم بردارید
و گرنه سر ساعت کسی پیدایش می شود
مثلاً شما چطور؟
صفتی دارید
شبیه مردادم کند؟