شماره ۱۱۸۹ ـ ۷ آگوست ۲۰۰۸
پرونده هسته ای جمهوری اسلامی که هژده سالی از چشم جهانیان نهان بود تا اسرائیلیان به آن پی بردند و هفت سالی است به یاری البرادعی رئیس آژانس بین المللی انرژی اتمی و با استراتژی فرصت طلبانه روسیه و چین و بازی زیرکانه مقامات ایرانی به وقت کشی می گذرد، دارد به مراحل تعیین کننده بحرانی اش می رسد. از هر دو سو تهدید و قدرت نمائی بالا می گیرد و مهلت زیادی برای روبرو شدن قطعی با مسئله نمانده است ــ روی هم رفته تا سال ۲۰۰۹. در آن سال جمهوری اسلامی بنا به ارزیابی ها به مرحله تولید بمب اتمی خواهد رسید. سال ۲۰۰۹ همچنین زمان تحویل سیستم دفاع هوائی پیشرفته SA 20 است که از روس ها خریده اند و حمله به تاسیسات اتمی را دشوارتر خواهد ساخت. همه اینها به اضافه پایان ریاست جمهوری بوش در ژانویه همان سال، فشار زمانی سختی بر اسرائیلیان وارد می کند. اگر قرار است کار به جنگ بکشد از نظر آنان زمانش دارد می رسد.
در این حال آزمایش موشک های دوربرد جمهوری اسلامی که مانند فراوری اورانیوم، تکنولوژی آن را از کره شمالی و پاکستان گرفته اند پیامی اشتباه ناپذیر برای اسرائیل دارد که خود را با یک مخاطره وجودی روبرو می بیند، اما رزمایش ها و تهدیدهای سپاه پاسداران در خلیج فارس جدی گرفته نشده است و تنها بهای نفت را بالاتر می برد.
اسرائیلیان به سهم خود دست به رزمایشی زده اند که آشکارا تمرینی برای حمله به ایران است. بیش از ۱۰۰ هواپیما و هلیکوپتر مسافتی ۱۳۰۰ کیلومتری را ــ فاصله از اسرائیل به نطنز ــ با همکاری یونان که همان سیستم دفاع هوائی روسی را خریده است در دریای مدیترانه پیمودند و عملیات هلیکوپترهای نجات خلبانان سرنگون شده که پا به پای جت ها آن مسافت طولانی را پرواز کردند شگفتی ناظران نظامی را برانگیخت. اسرائیل همچنین از هواپیمای جاسوسی ـ فرماندهی “ایتان” پرده برداشته است که می تواند در شناسائی آماج ها و هدایت بمب ها به کار رود.
آوردن فهرست تهدیدها و تهدیدهای متقابل به درازا خواهد کشید. در اینجا اشاره ای به خنده آورترین اقدام سپاه پاسداران در کندن گور برای ۳۲۰ هزار کشته نیروهای مهاجم در مرز باختری کشور بس است که نشان می دهد تبلیغات و خودنمائی چه اندازه در این روزهای سرنوشت ساز جای خردورزی را گرفته است و چه کسانی با چه سطح فکر برای ما تصمیم می گیرند.
در کنار این رجزخوانی ها در جبهه دیپلماتیک کوششی جدی تر از همیشه برای یافتن راه حلی سیاسی دیده می شود. بسته پیشنهادی ۱+۵ همراه با اعلام آمادگی امریکا برای گشایش دفتری در تهران و نیز حضور معاون وزارت خارجه امریکا در مذاکرات بر سر بسته پیشنهادی فضا را تغییر داده است. به همان اندازه اهمیت، مقاله رایزن سیاست خارجی خامنه ای است که خبر از گرایش تازه ای در محافل رهبری رژیم می دهد و پاک با مواضع پیشین رئیس جمهوری اسلامی تفاوت دارد. تاکتیک های گذشته جمهوری اسلامی ــ سخنان چند پهلو، و موضع گیری های متضاد مقامات، و مذاکره صرفا به قصد مذاکره ــ احساس خوشبینی به این دور تازه فعالیت دیپلماتیک را دشوار می سازد، ولی این بار همه می دانند که وضع جدی تر از گذشته است. امریکائیان سرانجام توانسته اند اروپائیان را با خود همراه کنند و به تحریم های اقتصادی چنگ و دندان تیزتری داده اند. اسرائیل بی صبرتر از همیشه است و به سال ۲۰۰۹ نیز چیزی نمانده است.
* * *
آنچه برطرف کردن بحران اتمی را تاکنون ناممکن ساخته درهم پیچیدگی اش با نبرد قدرت در جمهوری اسلامی است. اگر از سر و صداهای میان تهی جناح های رژیم از اصلاح طلب و میانه رو و اصولگرا ژرف تر برویم، رژیم اسلامی درگیر یک کشاکش نسلی است که دو گروه اجتماعی مهم نمایندگی اش می کنند. در یک سو به اصطلاح روحانیت فربه و آبرو باخته ای که به وضع موجود دلخوش است و خواب جانشینی آقا زاده هایش را می بیند؛ و در سوی دیگر سرداران سپاه پاسداران که نیروئی برآینده اند با قدرت نظامی و دست گشاده مالی و بلندپروازی هائی که حدش به آسمان است. پرونده هسته ای و احتمال جنگ یک عامل مهم در این نبرد به شمار می رود. یکی از دو طرف، بحران و جنگ را چندان به زیان خود نمی داند و آماده است تا پایان برود. در شرایط جنگی، سپاه پاسداران به آسانی و به ناچار ساختار قدرت کنونی را به سود خود دگرگون خواهد کرد.
طرف دیگر، “روحانیت”ی که به آرزوی تاریخی خود رسیده، این را می داند و به نظر می رسد که در واپسین دقایق بر موقعیت لرزان خود بیدار شده است. دستیابی به سلاح هسته ای آرزوی آن نیز هست ولی به چه بها؟ اینجاست که راه ها از هم جدا می شود. آخوندهای فرمانروا همان سود پاگیر را در ادامه بحران اتمی و رفتن تا پای جنگ ندارند و تقریبا همه ایرانیان دلسوز و آگاه با آنها در این همداستان اند. به ویژه که پاداش های یک سازش بین المللی بر سر پرونده اتمی دهان بدترین منتقدان را نیز خواهد بست. امریکا و اروپا آماده اند در چنان معامله ای تا هر جا که بتوانند از نظر استراتژیک و اقتصادی و انتقال تکنولوژی راه بیایند. جمهوری اسلامی نمونه زنده کره شمالی را پیش چشم دارد (لیبی نیز هست) و ایران بسیار بیش از کره شمالی خواهد گرفت.
از این روشن تر گزینشی در برابر خامنه ای و دستار به سرانی که فرش بهارستان ایران را میان خود تکه تکه کرده اند نیست: یا به دنبال سرداران سرمست قدرتی که دروغ ها و لاف های خویش را پیش از دیگران باور می کنند، خود و کشور را به پرتگاهی که هیچ کس از آن تندرست بدر نخواهد آمد بیندازند؛ و یا آبرومندانه از تنگنای خود ساخته برهند و دوام فرمانروائی شان را تضمین کنند. اگر حتی در این مرحله و با چنین شرایطی رهبری آخوندی همچنان بازیچه بلندپروازی های پاسداران و تندروان شود، می باید پذیرفت که جابجائی رهبری هم اکنون صورت گرفته است و آخوندها جز برگ انجیری بر روی قدرت واقعی نیستند. به آنها فرصت داده اند که باز چند گاهی شیره این کشور را بمکند و کاری به آنچه می گذرد نداشته باشند تا فرصت مناسب تر دررسد.
در این میان مبارزه با رژیمی که اگر سود شخصی خود را بشناسد از این تنگنا نیرومندتر از همیشه بدر خواهد آمد چه می شود؟ اما می توان پرسید مبارزه با رژیمی که کشور را به دم اژدهای جنگ داده است و موجودیت ملی را به خطر انداخته است چه خواهد شد؟ در چنان هنگامه ویرانی و از هم پاشیدگی چه مبارزه ای و با چه طرف هائی خواهد بود؟ مبارزه با رژیم تا هنگامی که مسئله دمکراسی و حقوق بشر است نمی باید متوقف شود، ولی ما احتمالا در آینده ای نه چندان دور با صورت مسئله ای به کلی دیگرگون روبرو خواهیم بود. امروز ما برای دمکراسی و حقوق بشر در ایران می جنگیم. فردا احتمال دارد سراسیمه و نومیدانه برای نگهداری آنچه از ایران بتوان نجات داد دست به هر چه و هر جا بزنیم. این نخستین بار نیست که به قول انگلیس ها میان ابلیس و دریای ژرف آبی گیر کرده ایم.