شهروند ۱۱۷۱ ـ ۳ اپریل ۲۰۰۸

مسئله عظمت رهبر معظم ـ به فرزانگی اش فعلا کار نداریم، زیرا نیازمند بررسی جداگانه است ـ کم کم دارد ابعادی فراواقعی (سوررئالیستی) پیدا می کند و دیر و دور نیست که کار دستش بدهد!

این که عظمت ادعایی کار دست رهبر معظم بدهد، گمان نمی کنم که کسی را دچار تأسف و تأثر کند، اما این که پیامدهای آن بر زندگی بیش از ۷۰ میلیون هم میهنمان اثر مخرب و مخفی بگذارد جای تاسف و تاثر بسیار دارد!

عظمت رهبر معظم را بیش و پیش از هر نهاد دیگر، دستگاه دروغ ساز و دروغ پرداز صدا و سیمای جمهوری اسلامی ـ که مناسب تر است صدا و سیمای ولایت مطلقه فقیه نامیده شود ـ تبلیغ می کند. این که دستگاه تبلیغاتی یک نظام خودکامه بکوشد با جا انداختن کیش شخصیت فردی را بزرگتر از آنچه که هست بنمایاند امر بی سابقه ای نیست. تقریبا بنیاد برنامه تبلیغاتی همه نظام های خودکامه براساس همین بزرگنمایی و گزافه گویی قرار دارد، اما برای آنکه دستگاه تبلیغاتی دستمایه ای برای پی ریزی کاخ پوشالی تبلیغات خود داشته باشد، باید رهبر واجد صفت یا صفاتی باشد که بزرگ نمایی ها حول محور آن صفت یا صفات بگردد. شوربختی صدا و سیمای ولایت مطلقه فقیه در آن است که حتی با قوی ترین میکروسکوپ ها هم نمی تواند صفت یا خصلتی که معظم بودن رهبر را ثابت کند بیابد و با تاکید و بزرگنمایی آن خلق الله را قانع سازد که به راستی آقای سید علی خامنه ای “رهبر معظم” است!

کارنامه آقای سید علی خامنه ای در ۲۸ سال گذشته این امر را کاملا تایید می کند. در بیست و نه سالی که از برقراری جمهوری اسلامی می گذرد آقای خامنه ای ۸ سال رئیس جمهوری ـ ریاست قوه مجریه ـ و بیست سال رهبر نظام بوده است. انصاف باید داد که در این مدت آقای خامنه ای حتی یک کار متوسط یا کوچک که بتوان آن را محور تبلیغ برای “معظم” بودن او قرار داد انجام نداده و صدا و سیما هر قدر هم در دروغ سازی و دروغ پردازی مهارت داشته باشد ـ که دارد ـ با دشواری می تواند عظمت “رهبر معظم” را جا بیاندازد!

وقتی در گذشته و در دنیای واقعیت نتوان زمینه ای برای اثبات ادعای معظم بودن رهبر یافت، ناگزیر باید به دامان آینده و وعده های موهوم آویخت و این کاری است که صدا و سیمای ولایت مطلقه فقیه در آن تخصص یافته است. در دنیای موهوم و غیرواقعی و موکول به آینده ای نامعلوم و دور می توان بدون هراس از باز شدن مشت و رسوایی هر ادعایی را مطرح کرد، هر در باغ سبز را نشان داد و هر موفقیت فرضی و غیرواقعی را به جای رویداد قلمداد نمود و همه این فرضیات و موهومات را به عنوان واقعیت و دلایل معظم بودن رهبر قالب کرد!


از جمله این تمهیدات فرضی و موهوم “سند چشم انداز بیست ساله” است که با عبارت پردازی های انشاوار گویا قرار است در سال ۱۴۰۴ ایران را به بهشت برین و پیشرفته ترین و مرفه ترین کشور دنیا بدل کند!

تمهید دیگر نام گذاری بدون محتوای سالهاست. چند سال پیش، آقای خامنه ای سال را سال “عدل علی” نامگذاری کرد و این در حالی بود که کمی پیش از آن آقای هاشمی شاهرودی گفته بود که از سلف خود ـ آیت الله محمد یزدی ـ به جای قوه قضائیه یک ویرانه تحویل گرفته است. سال عدل علی آمد و گذشت و ویرانه قوه قضائیه نه تنها آباد نشد بلکه تبدیل به زباله دانی شد که در آن یک متهم به قتل، با حمایت مستقیم رهبر معظم، بر مسند دادستانی انقلاب و عمومی آن تکیه زده است!

سال گذشته را آقای خامنه ای سال “اتحاد و انسجام اسلامی” نامید. نشان به آن نشانی که در عرصه داخلی چنان شیر تو شیری شد که نه تنها کار اصلاح طلبان و اصول گرایان از اختلاف به تفرقه و رودررویی کشید، بلکه خود اصول گرایان نیز در درون خود به دار و دسته های متعدد تقسیم شدند. در عرصه بین المللی و جهان اسلام نیز چند دستگی و تفرقه چنان عیان است که حاجت به بیان نیست!

در همان سال به اصطلاح “اتحاد و انسجام اسلامی” بود که “طرح ارتقاء امنیت اجتماعی” به اجرا گذاشته شد. برای اجرای این طرح، نظام ولایت مطلقه فقیه همه نیروهای سرکوب خود را به میدان فرستاد و تنها در یک هفته اول آن بیش از ۱۴۰۰ نفر از جوانان را به عنوان اراذل و اوباش با شبیخون های از پیش برنامه ریزی شده دستگیر و بدون تفهیم اتهام و رعایت موازین قانونی ـ حتی قوانین خود نظام ـ در کهریزک بازداشت کردند. گروهی را در دادگاههای دربسته و غیرعلنی و بدون حق داشتن وکیل مدافع به شلاق و زندان محکوم کردند. گروهی دیگر را آفتابه به گردنشان آویختند و در شهرها گرداندند و عده ای را نیز از جرثقیل آویزان و اعدام کردند. هدف از اجرای این طرح آشکارا ایجاد رعب و وحشت در سطح جامعه بود تا دیگر کسی جرات و جسارت مخالفت با مقام معظم رهبری و سیاستهای ایران بر باد ده او ـ از جمله واگذاری سهم ۵۰ درصدی ایران در دریای مازندران به روسیه و بویژه پرونده هسته ای ـ را نداشته باشد!

“طرح ارتقا امنیت اجتماعی” با وجود همه شقاوت و قساوتی که در خود داشت، نه تنها کمترین توفیقی نیافت، بلکه به یک رسوایی بزرگ تبدیل شد که هیچ کس در سطوح مختلف نظام حاضر نشد مسئولیت آن را به عهده بگیرد. نیروی انتظامی که مسئولیت اجرای طرح را به عده داشت از خود سلب مسئولیت کرد و آن را به رئیس جمهوری حواله کرد. رئیس جمهوری نیز اعلام کرد که اصلا در جریان اجرای طرح نبوده و از آن آگاهی نداشته است!

در چنین شرایطی، طبیعی و منطقی این است که نظام با پذیرش شکست “طرح ارتقا امنیت اجتماعی” در جستجوی چاره و راهکاری دیگر برای حل معضلات اجتماعی برآید، اما “طبیعی و منطقی” خود در تضاد مستقیم با ذات و ماهیت نظام ولایت مطلقه فقیه قرار دارد. از اینروست که دیده می شود و در نخستین روزهای سال نو، سردار اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی نه تنها این طرح شکست خورده و به رسوایی کشیده شده را از صندوق خانه نظام بیرون می کشد، بلکه حتی ادعا می کند که گویا قرار است این طرح در سال ۱۳۸۷ “تثبیت و نهادینه” شود!

به نظر می آید که سردار پاسدار اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی، از شکست و رسوایی بزرگ “طرح ارتقا امنیت اجتماعی” پند نگرفته و هنوز نیاموخته است که نجات و رستگاری نه در ذوب شدن در ولایت مطلقه فقیه، بلکه در پیوستن به مردم است و هیچ نیرویی توانایی آن را ندارد که “سرکوب” را، هر اسم و عنوانی که بر آن نهاده شود، “تثبیت و نهادینه” کند!