داستان اصلاح طلبى در ایران داستان غریبی ست. مراد از اصلاح طلبان مجموعه کسانی ست که باور دارند و یا می خواهند و یا سعى می کنند دیگران را به این باور و عمل برسانند که باید از طریق صندوق رأى کشور را به دموکراسى رساند و حکومت را اصلاح کرد. لازم به یادآورى می دانم که:
١- همانطور که در نوشته ی پیشین توضیح داده شد صندوق رأى در حکومت اسلامى که یک نظام الهى است با صندوق رأى در یک حکومت سکولار دموکرات که یک نظام ناشى از کفر است بر حسب مبنا و هدف و در نتیجه در ماهیت مغایر است و نباید آن ها را با هم یک نوع تصور کرد، هرگونه کوشش در نشان دادن یک سانى این دو صندوق رأى ناشى از عدم شناخت نظام دینى و یا ناشى از فریبکارى عمدى است.
٢- هرگز در هیچ زمانى و در هیچ نقطه اى از عالم دیده نشده که یک نظام دیکتاتورى یا یک نظام توتالیتر با صندوق رأى به یک نظام دموکراتیک تبدیل شده باشد. اصولا در یک نظام دموکرات صندوق راى یک ابزار ساده در درون نظام براى سنجش و شناخت نظر اکثریت جامعه است نه به وجود آورنده آن. عقل سلیم نمی پذیرد که در یک نظام استبدادى عوامل استبداد که مدتى به جان و مال و حیثیت مردم تجاوز کرده اند داوطلبانه صندوق رأى به پا کنند تا مردم نمایندگان واقعى خود را انتخاب کنند و بر مسند قدرت بنشانند و حکومت جدید دست مستبدان را از قدرت و امکان تجاوز کوتاه و چه بسا آنان را محاکمه و مجازات نماید. باید توجه داشت دموکراسى در یک کشور استبدادى با مبارزه و پایمردى مردم در برابر حکومت پاى می گیرد و پس از ایجاد نظام دموکراتیک انتخابات واقعى با استفاده از صندوق رأى انجام می شود. این که با انتخابات دموکراسى ایجاد کنیم منحرف کردن ذهن مردم با هدف سوءاستفاده است.
برگردیم به موضوع اصلاح طلبان. در یک سو حکومتى است که پول دارد و زور و اتاق فکر و هر نوع امکان دیگرى که لازم باشد، با هدف کشاندن مردم به پاى صندوق رأى، تا به دنیا نشان دهد که طرفدارانى دارد و حکومتش مشروع است و این برگ برنده اى باشد در مذاکرات بین المللى. زمینه اى فراهم می کند از تبلیغ و ایجاد ترس و امید واهى براى مردم که بیایند و رأى بدهند و تمام.
در سوى دیگر مردمى به غایت نا شبیه به هم، گروهى مردم بدبخت، ترسیده، فقیر و ناامید که راهى به جایى نمی برند، اینها نه سازمانى دارند نه تشکیلاتى یا گروه سیاسى یا اجتماعى، توده بى شکلى هستند که دستشان به جایى بند نیست، عقلشان به چیزى نمی رسد، تحلیلى از قضایا و شرایط سیاسى و اجتماعى ندارند، تحت تأثیر تبلیغات هستند، با وحشت از جنگ و تورم افسار گسیخته، و امید به حرف هایى که از شیادان می شنوند و بارها بى نتیجه بودن آن را آزموده اند، اما راه دیگرى ندارند.
و جوانانى گرفتار که زندگیشان به سختى و تباهى و بى برنامگى می گذرد و حداقل در این روزها می توانند فریادى بزنند از ته دل، و احساس کنند دیده می شوند و اثرى دارند و جوانان دیگرى، سیر اما تحت فشار امنیتى که فرصتى می یابند تا احساس آرامشى کنند بدون سایه گشت ارشاد و مزاحمت هاى حکومتى، و در پایان جمعى که می خواهند بدون هزینه اى خود را راضى کنند که در گذر تاریخ این فرزندان کورش و داریوش وظیفه میهنی خود را انجام داده اند و بى عمل نبوده اند و تمام این جمع اضداد از زن و مرد، پسر و دختر یکى دو روزى دست افشان و پاکوبان در خیابان ها شادى کنند و برقصند، کارى که جز یکى دو روزى در هر چهار سال ممکن نمی شود، به هر حال فرصتی ست و دمى که باید غنیمت شمرد. کم و بیش یک ماهى است براى خیال هاى خوب، بدون هزینه اى، و شورى و جنبشى هر چند تهى از معنا و نتیجه و بخصوص وقتى کاندیداها دست یکدیگر را رو می کنند و فساد و تباهى یکدیگر و حکومت را فریاد می زنند مردم احساس شادى می کنند گر چه همه چیز را از قبل می دانند و فساد و جنایتى نیست که از چشم ها پنهان باشد.
با ذکر انتخاب می کنم بد را در برابر بدتر شروع می کنند و در پایان آن چنان جو گیر می شوند که گویى به پیروزى بزرگى دست یافته اند و مثلا نلسون ماندلا یا گاندى را انتخاب کرده اند و پس از چند روزى آش همان آش است و کاسه همان کاسه، همه چیز سرد می شود و خاک مرده بر جامعه می نشیند تا چهار سال بعد. آبى براى مردم نیست اما برخى در این کش و واکش صاحب نانى می شوند.
اما از همه جالب تر گروهى تعزیه گردانند و میاندارى می کنند و خود را رسما اصلاح طلب نام نهاده اند، از شرکاى سابق همین حکومتگرانند که در جنگ قدرت شکست خورده و به بیرون از دایره امکانات پرتاب شده اند، غالبا مصدر امرى بوده اند و سابقه اختلاس و جنایت دارند و پس از شکست به طور ناگهانى آزادیخواه شده اند، اما در حقیقت هنوز به فکر برگشتن اند و تصدى امرى از امور و دست یازیدن دوباره به قدرت و ثروتند و البته در خارج از ایران این جمع را خَیل نوکران و مزدبگیران دوره کرده اند، مزدورانى ارزان که کلاه بخواهى سر می آورند بخصوص در کسوت تحلیلگر و روزنامه نگار و فعال سیاسى و بعضا به علتى مشغول در دانشگاهى که استاد معرفى می شوند و چه بسا که برخى با کمک مالى همین اصلاح طلبان در دانشگاهى به کارى نصب شده اند و این جمع قلم و بیان به مزد می فروشند و چه بى انصافانه و با دنائت چنین می کنند. مرزى در اخلاق نمی شناسند و به چیزى جز جیره خوارى نمی اندیشند.
جمعیت اصلاح طلبان که بهتر است آنها را فرصت طلبان بنامیم برنامه اى ارایه نمی کنند که جاى تعجبى نیست، اصلاحی مد نظر نیست تا برنامه اى باشد، مگر در سال هاى طولانى که در رأس امور بوده اند چه چیزى را اصلاح کرده اند، کدام قسمت از حکومت یا قوانین را؟ تمام نهادها و ارگان هاى حکومت را تایید می کنند، قانون اساسى، ولایت فقیه، مجلس خبرگان و ……..و حتى شوراى نگهبان که وقتى صلاحیتشان را رد می کند غیرلازم و خلاف می دانند، با وارد شدن احمدى نژاد به صحنه رقابت به همان شوراى نگهبان آویزان می شوند و می خواهند تا صلاحیت احمدى نژاد را رد کند، به طور واضحى دروغ می گویند و شرم نمی کنند، در حمایت از روحانى به کلى پورمحمدى را از یاد می برند و یکى از وقیح ترین مزدورانشان را به صحنه می فرستند که آقا گذشته ها گذشته، فراموش کنید وقایع سال هاى شصت و بخصوص شصت و هفت را، من که فراموش کرده ام شما هم یادتان برود، اما با پیدا شدن رئیسى به عنوان رقیب ناگهان به یاد می آورند که او آیت الله قتل عام است و جنایتکار بوده و قتل هاى سال شصت و هفت به شرط آن که از رده رئیسى بالاتر نرویم جنایت ننگینى بوده است.
هدف برگشت به قدرت است به هر قیمت، نا امید هم نمی شوند چرا که در شرایط خاص که فشارهاى جهانى زیاد می شود و مثلا تحریم ها از حد تحمل می گذرد و یا آدم نرم خویى چون اوباما جایش را به گردن کلفت هارى مثل ترامپ می دهد و مقام رهبرى ناچار است جام زهرى بنوشد و یا نرمش قهرمانانه اى بکند روى صحنه باید به لبخندى آراسته شود از سر ریا، بالنتیجه باید چهره اى به ظاهر متفاوت روى صحنه بیاید که مثلا حسن روحانى که یکى از نزدیکترین افراد خامنه اى است کاندیدا می شود و بلافاصله فرصت طلبان پشت سر او قرار می گیرند و البته بنا بر ماهیت ولى مطلقه فقیه و این که همه اختیارات با اوست و همه نتایج منفى به پاى رئیس جمهور نوشته می شود به تدریج بین این دو مشکلاتى پیش می آید و با به پایان رسیدن تاریخ مصرف و از دست دادن موقعیت ناچار به خَیل اصلاح طلبان خواهد پیوست، این جماعت تفاوتشان با حکومتگران در ریاى بیشتر و وقاحت بى حصر است که حکومتگران به علت در دست داشتن قدرت و خشونت عریان نیاز چندانى به آن ندارند.
به هر حال این گروه با آن پیشینه و آن امید منتظرند تا در فرصت پیش آمده وارد صحنه شوند و از آن جا که قدرت نظامى و امنیتى در دست رقیب است سعى می کنند با فریب مردم آنان را به دنبال خود بکشند تا به حکومت نشان دهند که اهرمى در دست دارند و آبروى جهانى نظام، اگر آبرویى باشد، در گرو آنهاست و آنها هستند که می توانند مردم را به صحنه بیاورند، البته مواظبند از خطوط قرمز نظام رد نشوند که خود جزیى از نظامند و به هر حال باید در همین نظام به قدرت و ثروت بیشتر برسند، وگرنه خود بهتر می دانند که در صورت سقوط نظام حتى در خارج از ایران باید به سوراخ ها بگریزند و آفتابى نشوند چرا که بعد از شکست به راحتى نمی شود از مردم خواست که فراموش کنند و چه بسا مزدوران خود مدعى شوند و اربابان جدیدى بیابند.
اینجاست که باید دنیا و مردم را به حیله و دروغ و پوشاندن تفاوت صندوق اسلامى و صندوق سکولار دموکراسى فریب داد وگرنه اینان خود بهتر از هر کس این تفاوت را می شناسند که خود در گذشته با همین صندوق حکم خدا را به کرسى نشانده اند.
در مورد انتخابات و صندوق راى هر دو جناح اصول گرا و فرصت طلب با هم اند، در اینجا براى گرفتن تأیید از مردم و دنیا همکارى بسیار نزدیکى با هم می کنند و تاکنون هم به حد زیادى موفق بوده اند،
باور ندارم حداقل بخش خارج نشین این فرصت طلبان در اعتقادات دینى خود به طور جدى باقى مانده باشند. ثروت و زندگى در دیار کفر و استفاده از مزایاى دنیاى کفار شاید آخرتشان را به باد داده باشد، اما البته فکر برگشت به قدرت و ثروت بیشتر همچنان باقیست.
تا بخش دیگر که صحبتى از دموکراسى و دین از دیدگاه نواندیشان دینی خواهیم داشت شاد باشید.