از کجا می‌آید این باد و

به کجا می‌رود این باد؟

                           بادِ پائیزی…

چه در سر دارد؟

سر بر کدامِ دیوارِ شکسته و درِ بسته می‌کوبد؟

کدام پنجره را ناگهان از هم می‌گشاید؟

از ما چه می‌خواهد این باد؟

بادِ غریب

سراسیمه

از دورهایِ دور آمده تنها…

بادی که مُدارا نمی‌کند با بادبادک‌ها…

بادِ گُرگرفته از عطشِ تُندِ تابستانی که گذشت

بادِ سرگشته…

هنوز از راه نرسیده

شتابان

پریشان می‌کند پریشانی‌هایِ پراکندۀ ما را

این‌جا

در صبحِ ابریِ پائیز

پائیزِ زودرَس

پائیزِ دلگرفتۀ اندوهگین

پائیزِ رنگ‌پریده

                  لرزان

پائیزِ شرمگین

                ترسان…

چه می‌خواهد از ما؟

چترهایِ هنوز ناگشوده را درهم می‌پیچد و

قطره‌هایِ مُرددِ باران را

تازیانه می‌کند

بر گونه‌هایِ نازکِ گلبرگِ نسترن…

از کجا آورده با خود

این‌همه شیون را

پاشیده لابلایِ شاخ و برگِ صنوبرها؟

بی‌آن‌که پرسیده باشد آیا شِکوه مُجاز است؟

شبیهِ هیچ‌کس نیست

این هیولایِ بیگانه

که انگار

ادعایِ خویشاوندی دارد با ما…

یاوه‌سُرایی پُرگو

خشم و خروشش کاذب…

خَم شده بر نرده‌هایِ پوسیدۀ پلکانی که

ما را هنوز به مهتابی نرسانده،

زانویِ ماتم بر زمین می‌زند…

شکّ نیست

شب را قبایِ شبیخون می‌پوشانَد

و ستاره‌ها را

میانِ چادرشبِ ظلمت

                          مچاله می‌کند…

سراسرِ روز

در کوچه‌ها و خیابان‌ها پرسه می‌زند

تا هیچ عابری جرأت نکند

نزدیک شود به سیم‌هایِ خاردار…

خاشاک می‌پراکَنَد

بر روی و مویِ آن که زمانی

روشنی‌بخشِ دلِ ما بود…

اخم می‌کند

چشم‌دریده

تمامِ رازها را برمَلا کرده و

باز هم

خود را طلبکارِ خُمره‌ای پُر از اشرفیِ صمیمیّت می‌داند…

هیهات…

هی… هات…

مادیان‌هایِ نجیب

سر به بیابان گذاشتند

بی‌آن‌که

پُشتِ سرشان را نگاه کنند…

رَمَقی نمانده در زانوها

اسیران

ـ لرزان ـ

منتظرِ روشن شدنِ فلاشِ دوربین‌ها

خیره مانده‌اند به عدسی‌هایِ مُحَدَب…

پایانِ این دلهره‌ها اما

شماتتی است رنگ‌آمیزی‌شده

بی‌هیچ تقدم و تأخری…

رها می‌کند این باد

ـ این بادِ هرزه‌گرد ـ

همنشینانِ مأیوس را

هریک

تکیه داده به تنۀ درختانِ این باغ

این باغِ سوخته

چشم‌دوخته بر افقِ تاریکی که

پرچمِ سیاهِ توفان

در دستِ گِردباد

می‌چرخد و

             پیش می‌آید…

*

از کجا می‌آید این باد و

به کجا می‌رود این باد؟

                           بادِ پائیزی…

۱۶ سپتامبر ۲۰۱۲

گوتنبرگِ سوئد