عکس تزئینی است

عکس تزئینی است

ما خرس های کوچکی بودیم در جنگل

در خلسه ی یک بوسه. یک خواب زمستانی

چیزی که می دیدیم را باور نمی کردیم

حسی شبیه ترس … این رفتار انسانی!

ما چیزهای جالبی بودیم از بالا

ما لکه های کوچکی بودیم روی برف

ما سطرهای ساکتی بودیم در این شعر

ما نقطه های ساده ای بودیم بعد از حرف …

جنگل برای عاشقی جای غم انگیزی است

کافی است توله خرس بی آینده ای باشی

کافی است لای صخره ها کز کرده باشی و

تا فصل های گرم، خرس زنده ای باشی

می خواستم حیوان بی دردسری باشم

مردی که احساسات خرسی کمی دارد

خرسی که باید جای کشتن، شعر بنویسد

شعری که خرس آلودگی مبهمی دارد

خرسی که یادش مانده باشد زخم یعنی چه

خرسی که بوی خون و آتش را بلد باشد

خرسی که فرق صخره و آپارتمانش را

در جنگ حیوانات و آدم ها بلد باشد

جنگل برای عاشقی جای غم انگیزی است

کافی است مرد خسته ی ابستنی باشی

کافی است پشت شیشه های ابری یک شهر

در انتظار فصل آغوش زنی باشی

زن ها به سکر کوچه ها شلیک می پاشند

با بوسه های دردناک آهن و باروت

با ضجه های توله دخترهای آواره

در جنگل سیمان و لبخند و صدا و سوت

می خواستم مرد کمی باشم برای تو

می خواستم از فصل های گرم بنویسم

می خواستم وقتی صدایت را به خون بستند

از رنج بی آغوشگی، از شرم بنویسم

ما خرس های عاشقی بودیم در جنگل

ما مردهای خسته ای بودیم در تهران

ما دختران نقطه چین(…) بودیم در هر جا

ما مادران مرده ای بودیم در ایران!