شهروند ۱۱۸۵
تنیدن
تنیدن
باران به تمامی گذشت…
وَ صدایت- که تبت داشته است را بر تنت تماشا میکرد-
به تمامی نشست
برتنم!
… تا تنهاییی ِ تنیدن تنها
***
ترانه تا بر تنت تاب می خورد
تنها میشوی در زنت، به اندام
جهان
به زیر پایت
رها…
***
بی حرف
بی صدا
تن میسپارم در زبان
زبان، تاب ِ پروای ِ زمان
تن میزند بر زنت
رقص میشود در تنت
بی هوا!
مونتریال- ۵ تیرماه ۱۳۸۳
پروانه
پـَر وا نمیکنی که «نه» میگویی
و َ میکشانی
پروانه را، از رنگها بر.
پروا نمیکنی که میپرانی، مرا آخر!
***
پا پس نمیکشم
تا پـَر پـَر در آوری از من
پس تا پای پـَر درآوردنت باز من.
***
پروانه میشوی و دست همی گذارم رویت
میشکنت پـَرهایت.
پروانه میشوی و دست، نمیگذارم رویت
پـَر میکشانی پـَر!
تورنتو – مهرماه ۱۳۸۶