شیخ عابد معلم باب نقل می کند:
یک روز از باب تقاضا کردم کلمات اول قرآن (بسم الله الرحمن الرحیم) را بخواند. او مکث کرد و بعد اظهار داشت که اگر معنی این کلمات به او گفته نشود به هیچ وجه آنها را نخواهد خواند. من این طور وانمود کردم که معنی آنها را نمی دانم. باب گفت:”من معنی این کلمات را می دانم با اجازه شما آنها را بیان خواهم کرد.” سپس با چنان علم و بیانی فصیح به سخن پرداخت که باعث اعجاب من گشت. معنی کلمات الله، رحمن و رحیم را با چنان لغاتی تفسیر کرد که من هرگز نخوانده و نشنیده بودم. شیرینی گفتارش هنوز در خاطرم باقی است. من مجبور شدم او را پیش دائی اش برگردانم و امانتی را که نزد من گذارده بود به او بسپارم. تصمیم گرفتم که به او بگویم که چقدر من خود را ناقابل می بینم که معلمی چنین کودکی فوق العاده را به عهده بگیرم. دائی باب را در اتاق کارش تنها یافتم به ایشان گفتم:”من این طفل را برای شما پس آورده ام و به حفاظت شما می سپارم. نباید مثل یک بچه با او رفتار کرد، زیرا من در او آثار آن نیروی غیبی را می بینم که تنها شریعت صاحب الزمان قادر به اظهار آن است. بر شما واجب است که او را غرق محبت و مرحمت کنید و در منزل خود نگاه دارید زیرا او را به راستی به معلمینی چون من نیاز نیست.”
حاج سیدّعلی شدیداً باب را ملامت کرد و به ایشان گفت:” آیا دستورات مرا فراموش کرده ای؟ آیا من به شما نصیحت نکردم که مثل سایر هم کلاسانت رفتار کنی. که سکوت کنی که به هر کلمه که معلم می گوید به کمال دقت گوش کنی” بعد از اینکه سیدعلی از باب قول گرفت که دستورات او را با وفاداری دنبال کند به او گفت که به مدرسه برگردد. اما روح نباض آن طفل با نصیحت های شدید دائی اش آرام نگرفت. هیچ نیرویی مانع ظهور و بروز علم جبلی او نمی شد. روز به روز چنان علائمی از حکمت مافوق بشری نشان می داد که من از ذکرش عاجزم. سیدعلی سرانجام وادار شد که باب را از مدرسۀ شیخ عابد خارج کند و در شغل خود به همکاری برگزیند. آنجا نیز علائم قدرت و عظمتی نشان داد که کمتر کسانی می توانستند به رتبل او نزدیک شوند و هیچکس را یارای همسری با او نبود.
حضرت باب عنفوان جوانی را به تجارت و عبادت سپری نمود و در راستی و درستی و تقوی شهرتی بسزا یافت تا آنکه در سال ۱۲۶۰ هجری قمری مطابق ۱۸۴۴ میلادی در سن ۲۵ سالگی پیام آسمانی خویش را برای نخستین بار به ملاحسین بشروئی ملقب به باب الباب که در جستجوی قائم موعود بود و به شیراز آمده بود ابراز داشت. پس از این هفده نفر دیگر از جویندگان حقیقت بدون آنکه دعوی پیامبر جوان را از کسی بشنوند یک یک به مقام آسمانی اش پی برده به آئینش گرویدند. طاهره قره العین شاعره سحرآفرین از همین گروه مؤمنین اولیه بود. پس از مدتی این اصحاب و حامیان را حضرت باب برای ابلاغ و اعلان ندای آسمانی خویش به اطراف و اکناف عالم اعزام داشت. ندای آئین جدید به سرعت روزافزون و شگفت آوری در سراسر ایران طنین انداز شده ملت را متحیر نمود و دولت و رؤسای مذاهب را به بیم و هراس آورد. (بقیه در هفته های آینده)
خوانندگان عزیز: در صورتی که راجع به این تعالیم و یا تعالیم دیگر آئین بهائی سئوالاتی داشتید می توانید به پیام گیر ما به شماره ۷۴۰۰ـ ۸۸۲- ۹۰۵ تلفن فرموده تا جواب سئوالات شما داده شود.