ملالی یوسف زهی را طالبان به گلوله بسته اند. این گروه که قاتلان، نام شایسته تری برای آنهاست، ملالی را به جرم دانش آموزی به دختران و به جرم افشاگری علیه تعطیل و تخریب مدارس دخترانه توسط این گروه در لیست کسانی قرار داده بودند که باید به قتل برسند.
پس از فتواهای شیخ شهاب الدین در هند و ملاهای دیگر در پاکستان در همان روزها و چند هفته پیش از فتوای خمینی در گفت وگویی که برای مجله ی جوانمرگ شده سایبان با او انجام داده بودم سلمان رشدی از ایران و ایرانیان ستایش فراوان کرد و به اصرار من که ممکن است ملاهای ایران هم به جو فتوا علیه او بپیوندند با اطمینان پاسخ داد که ملاهای ایران از روشنفکران برخی دیگر از کشورهای منطقه ما خردمندتر هستند و در ایرانی که من جایزه گرفته ام این اقدامات ابلهانه روی نمی دهد.
البته من کوشیدم به او بگویم که زیاد خوشبین نباشد و ملاهای در حکومت ایران با آن چه او از آنها می داند و مربوط به پیش از حکومت است، تفاوت بسیار دارند. کوتاه کنم.
متاسفانه حدس من درست درآمد و آیت اله خمینی هم جوگیر شد و فتوای معروفش علیه رشدی را به خاطر کتاب آیه های شیطانی او که رمانی به اهمیت رمان های دیگر رشدی نبود، صادر کرد.
در همان دورانِ پنهان شدن ها و کشور و شهر عوض کردن ها بود که رشدی داستان بلندی نوشت با نام هارون و دریای قصه ها. در آن داستان رشدی نشان می دهد که گروهی نظامی که شبیه مثلا سپاه قدس پاسداران ایران هستند وظیفه شان نابود کردن داستان هاست و همه ی همتشان را به کار می گیرند که هر جا داستانی هست نابود شود.
و حالا گروه قاتلان که بر خود نام طالبان نهاده است، همین کار را می کنند و به جای داستان ها و عالم تخیل داستان گو را نه در فضای خیال که در عالم واقع می کشند!
اگر طالبان مسلمان و پیرو پیغمبر اسلام است که باید به این حدیث نبوی عمل کند که می گوید: “برو دانش بجوی حتی در چین” که در معیار آن دوران دورترین و به دور از دسترس ترین جای عالم اسلام بوده است.
چه شده است که گروهی مسلح که در این سال ها غیر از جنایت و آدم کشی و مسموم کردن دختران مسلمانان در مدارس کار دیگری نداشته اند و اگر داشته اند گونه دیگری آدم کشی بوده است، حالا به نام پیغمبر که می خواست مسلمانان از گهواره تا گور دانش بجویند، دختران را به جرم دانش اندوزی به قتل می رسانند؟
ملالی یوسف زهی دختر بلوچ پاکستانی که پس از ویرانی و سوزاندن مدرسه و میز و نیمکت هایش می کوشد نگذارد دختران از درس خواندن باز بمانند، و در وبلاگش به زبان انگلیسی و با نام مستعار، نهضتی برای گردهم آمدن و درس خواندن دوباره ی دختران راه می اندازد، توسط گروه قاتل طالبان شناسایی و تهدید به مرگ می شود.
خود ملالی بارها به خبرنگاران گفته بود که روزی طالبان او را به قتل خواهند رساند. اما او از مرگ ترسی ندارد و نخواهد گذاشت که گروهی نادان به نام اسلام از تحصیل دختران جلوگیری کنند.
و شوربختانه این ترس را طالبان در قالب سناریویی به واقعیت گره می زنند. دو قاتل طالبانی به اتوبوسی که ملالی یوسف زهی و دوستان او را به خانه می برده یورش می برند و از دختران دیگر سراغ ملالی را می گیرند و وقتی او را شناسایی می کنند چند گلوله به سوی او شلیک می کنند و وقتی مطمئن می شوند او را به قتل رسانده اند اتوبوس غرق خون دختران نوجوان را ترک می کنند.
خوشبختانه ملالی که حالا در بیمارستان بستری است، پس از بیرون آوردن گلوله از گردن و سرش در وضعیت از خطر گذشته ای قرار دارد و جهانی دارد مشاهده می کند که گروهی به نام دینی که در متون خود منادی رحمت و رفعت است جوان کشی می کنند و از قتل جمعی دختران جوان و نوجوان هم شرم ندارند و گمان می کنند که در قرن بیست و یکم می شود با کشتن دخترها درخت دانش را خشک کرد و به قول شعری با این مضمون و منسوب به ناصرخسرو قبادیانی که اهل علم و حکمت را نام نهی قرمتی و رافضی و معتزلی، علم و عمل مذهب من است و تو می عمل ندانی گاو بی عملی.
طالبان و طالبانی بهتر از هر کسی می دانند که خلاف جهت آب شنا می کنند و دیگر هرگز نمی شود با توسل به هیچ مذهب و اعتقاد و انگیزه ای بر سر راه زنان سد و مانع گذاشت و آنان را از دستیابی به حقوقشان بازداشت. تفکر بنیادگرای طالبانی چه در ایران باشد – که با بی شرمی در آستانه قرن بیست و یکم تفکیک جنسیتی را در دانشگاه های یکی از پیشرفته ترین کشورهای منطقه که همانا ایران قبل از حکومت متحجر جمهوری اسلامی باشد با زور و تهدید و ارعاب به جامعه تحمیل می کنند ـ چه در افغانستان و پاکستان و… چاره ای جز گردن گذاشتن به به دیده گیری حق و حقوق زنان ندارد.
به قول معروف دیر و زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد. این نیمه دیگر جهان هوشیارانه و سرفرازانه نقش خود را در تمام عرصه های هستی حک کرده و سر باز ایستادن در برابر جهل و خرافه و زورگویی را ندارد.