خبر مطبوعاتی:

در همایش “ازدواج موقت، تحکیم یا تزلزل خانواده”، موسی قربانی نماینده مجلس شورای اسلامی درباره مزایا و امتیازات صیغه این مثال را بیان کرد: چندی پیش برای جراحی همسرم توسط پزشک معالج مرد، با پزشک تماس گرفتم و پس از معرفی خودم از او خواستم تا صیغه عقد یکساعته بین دکتر و نوه شیرخواره‌ام خوانده شود تا دکتر به همسرم محرم شود…

***

پزشک جراح ضمن اینکه سعی می کند عمل را با آرامش پیش ببرد، ساعت دیواری را با نگرانی نگاه می کند و زیرلب چیزی می گوید:

جراح : ای داد بیداد….فرصت داره از دست میره؟

دستیار جراح: (با نگرانی) مشکلی پیش آمده دکتر؟ (پرستارها با اضطراب منتظر پاسخ و اظهارنظر جراح هستند)

جراح: من نوه این مریض را صیغه کرده ام، پنج دقیقه هم بیشتر وقت ندارم اما عمل حالا حالاها طول می کشه.

دستیار: (آسوده خاطر) منو ترسوندی دکتر. مبارکت باشه. بالاخره تصمیم گرفتی بیائی قاطی مرغ ها؟

پزشک : (چپ چپ او را برانداز می کند) انگار متوجه نشدی؟ گفتم صیغه کرده ام اونهم یک صیغه موقتی و یک ساعته.

دستیار: (با قیافه ای که نشان می دهد هنوز اصل ماجرا را نفهمیده) صیغه یک ساعته؟ این وقت روز و موقع عمل؟ بهتر نبود این کار را می گذاشتی برای شب جمعه؟

جراح : اون قیچی رو بده من بابا . انگار یا من موضوع را واضح نگفتم یا تو متوجه نشدی؟  نوه این خانم دو سالشه و هنوز شیر می خوره.  یک ساعته صیغه من شده که به مریض محرم باشم و چشمم که می افته به بدنش و دستم که می خوره به تنش، معصیت نکرده باشم.

دستیار: عجب … (با کنجکاوی می خندد) بچه رو چه جوری راضی کردی که صیغه بشه؟ لابد با خروس قندی و شکلات؟

جراح : بچه که داخل آدم نیست و این چیزها حالیش نمیشه …  پدر یا پدربزرگش که راضی باشن کافیه.

دستیار: حالا فهمیدم…موضوع چیه؟ خب تکلیف من چی میشه؟

جراح : یعنی چی تکلیف تو چی میشه؟ (با خنده) انگار اسم صیغه اومد دهنت آب افتاد؟ خوبه که دو سه سال بیشتر نیست ازدواج کردی.

دستیار : (بالبخند) من همین یکی را که زائیده ام بزرگ کنم بسمه. منظورم این بود که بنده هم خیر سرم مردم و نامحرم و دستم گاهی می خوره به  بدن همین مریض…تکلیف من چیه؟

جراح : (حرف او را قطع می کنه). عمل را من دارم انجام میدم و به من محرم باشه کافیه. یک دختربچه را هم که نمیشه صیغه دو نفر کرد …(دوباره ساعت را نگاه می کند) فقط چهار دقیقه دیگه وقت دارم، بعدش من به این زن نامحرم میشم و دیگه نمی تونم بهش دست بزنم .

دستیار: اونکه بیهوشه و حالیش نیست.

جراح: من که بیهوش نیستم. تازه شوهر این خانم پشت در اتاق عمل وایساده و انتظار داره عمل سر ساعت تموم بشه  وگرنه قشقرق به پا می کنه.

دستیار: حالا چرا یک روزه صیغه اش نکردی؟

جراح : خانواده عروس! راضی نشدند.

(یکی از پرستارهای اتاق عمل که مشغول کمک به آنهاست مداخله می کند)

پرستار: دکتر نمیشه صیغه را یک ساعت دیگه تمدید کنی؟

جراح: میشه ولی اولا باید پدربزرگ عروس…

دستیار: (می پرد وسط حرف جراح ) منظورت پدربزرگ بچه است؟

جراح : آره دیگه ….پدربزرگ بچه باید رضایت بده، بعدش هم من توی این هیروویرعاقد از کجا پیدا کنم که صیغه رو تمدید کنه؟ ( به پرستار) عرق پیشانی من را خشک کن.

عروس نیم وجبی از خوشحالی اینکه صیغه یک دکتر جراح شده در پوست خود نمی گنجد

پرستار: (ضمن خشک کردن عرق پیشانی دکتر می پرسد) دکتر من برم با پدربزرگ بچه صحبت کنم؟

جراح: آره خوب فکریه …بهش بگو عمل به خاطرمشکلاتی که پیش اومده بیشتر از آنچه فکر می کردیم طول می کشه و صیغه باید یک ساعت دیگه تمدید بشه.

پرستار: (به سرعت از اتاق خارج می شود و لحظاتی بعد برمی گردد) حاج آقا موافق نیستن و میگن سر دقیقه عمل را متوقف کنید!

جراح : (عصبانی،  اون پنس را بده من) یعنی مریض را ولش کنم بمیره؟

پرستار: والا شوهر خانم اینجور گفت …البته یک راه حلی هم پیشنهاد کرد…

جراح : (کنجکاو) چه راه حلی (به ساعت نگاه می کند) دو دقیقه دیگه بیشتر وقت نداریم …

پرستار: پیشنهاد کرد خود شما همانطور که دارید عمل می کنید، نوه ایشان را دوباره و برای یک ساعت دیگر صیغه کنید…

جراح : من از این چیزها بلد نیستم … توی دبیرستان هم عربی ام ضعیف بود …

دستیار: میشه صیغه را من بخونم؟ من بلدم…

جراح : (به ساعت نگاه می کند) یک دقیقه بیشتر نمونده…(خانم عرق منو خشک کن….)

دستیار: ولی یک مسئله ای ….حالا فرض کنیم من صیغه را خوندم و تو هم قبول کردی، دختره نباید قبول کنه؟

جراح : گفتم که، پدر یا پدربزرگ بچه راضی باشن کافیه.

پرستار: حاجی هم همین را گفت. گفت شما صیغه رو بخونین، من از جانب عروس میگم قبلتو.

جراح : (به دستیار) شروع کن تا صیغه قبلی باطل نشده و حاجی برامون حرف درنیاورده…. مهریه را هم قرارگذاشتیم یک کله قند باشه ها … قاطی کلمات عربی که میگی یکهو دو هزار تا سکه طلا نپرونی که من گرفتار بشم  …

دستیار جراح جملاتی را که حفظ است بلند بلند می خواند، جراح همچنان که مشغول عمل است به علامت رضایت سرتکان می دهد.

پرستارها با خنده و شوخی به دکترتبریک می گویند. یکی از آنها بیرون می رود که به  حاج آقا خبر بدهد.

حاجی از جانب دخترک یک قبلتوی غلیظ ادا می کند جوری که همه در اتاق عمل می شنوند. یکی دیگر از پرستارها عرق پیشانی دکتر را خشک می کند و می گوید دکتر شیرینی ما یادت نره و عمل جراحی به خوبی و خوشی ادامه پیدا می کند….!

 

ایران به زودی دلار صادر می کند!

خیلی از مردم دچار این تصور غلط هستند که در جلسه مجلس شورا، فقط آقای لاریجانی به عنوان رئیس حق دارد باد بیندازد به گلویش و حرف بزند و شعار بدهد. در حالی که نایب رئیس مجلس هم هروقت فرصت پیدا کند، اظهار وجودی می کند.

همین هفته پیش به محض اینکه آقای لاریجانی رویش را کرد آنطرف که ببیند کدام یکی از نمایندگان شلوغ کرده تا ساکتش کند، آقای محمد حسن ابوترابی فرد، نایب رئیس مجلس فرصت را مناسب دید و گفت ایران می تواند در چند سال آینده به کشوری مقتدر با ذخایر ارزی بالا تبدیل شود و قیمت دلار را خودش تعیین کند.

ایشان می خواستند بگویند ما حتی می توانیم در چند سال آینده دلار تولید کنیم و به جای نفت دلار صادرکنیم که متاسفانه آقای لاریجانی رویش را برگرداند و ایشان فرصت پیدا نکردند حرف شان را تمام کنند و راجع به کشور مقتدر و ذخایر ارزی بالا و صادرات دلار توضیح بیشتری  بدهند!

رابطه تحریم با طهارت

سخنرانی جدید آقای احمدی نژاد، بسیاری از محققان جهان را به این فکر انداخته است تا بدانند چه رابطه ای بین تحریم، طهارت و تمدن وجود دارد؟

ایشان در ویدیوئی که  اینجاست به خارجی هائی که ایران را تحریم کرده اند می گویند آنوقتی که شماها بلد نبودید طهارت بگیرید، ما تمدن داشتیم. حالا ما را تحریم می کنید؟

در سمیناری که به منظور بررسی رابطه این کلمات با یکدیگر تشکیل شد، برخی از محققان معتقد بودند مسائل اقتصادی و سیاسی را نباید با بهداشت و نظافت قاطی کرد و می گفتند موقعی که یک کشور میلیاردها دلار پولش را می برد در بانکهای خارجی می خواباند و بعد روبروی کشوری که پولش را آنجا خوابانده می ایستد، باید حساب اینجاهایش را هم بکند.

این بحث ساعت ها به درازا کشید اما سرانجام  اکثریت شرکت کنندگان حق را به آقای احمدی نژاد دادند و استدلال کردند که گرچه تحریم و تمدن با “ت ” نوشته می شود و طهارت با ” ط “، اما هنگام گفتگو ت و ط یکنواخت تلفظ می شود و بنابراین رئیس جمهور ایران حق دارد که تمدن و تحریم و طهارت را مخلوط کند.

یکی از محققان نیز استدلال کرد که پشت کلمه طهارت یک دنیا تمدن و یک عالمه آفتابه نهفته است در حالی که کلمه تحریم هیچ پشتوانه ای جز سیاست ندارد و بنا براین حق به حق دار یعنی به آقای احمدی نژاد می رسد!

یک اتوموبیل بعد از هر غذا!

 

یادتان می آید که رئیس جمهور عزیزمان چندی پیش فرمودند که دولت ایشان پاک ترین دولت در تاریخ ایران است؟ می دانستم که یادتان مانده ،  حافظه شما حرف ندارد.

حالا کار این پاک ترین دولت تاریخ از زمان هخامنشیان تاکنون به آنجا رسیده که یکی از وزرای همین کابینه، یعنی خانم وحید دستجردی وزیر بهداشت، از دولت انتقاد کرده و گفته است: وارد کنندگان ماشین های لوکس به ارز دولتی دست یافتند اما ما برای وارد کردن دارو به آن دست نیافتیم.

برای اطلاع جنابعالی و بقیه باید عرض کنم که مطابق آمار گمرک، سال گذشته ۴۰ هزار اتوموبیل به ارزش ۸۳۰ میلیون دلار وارد کشورشده که ۷۱۶ میلیون دلار آن با ارز مرجع یعنی دولتی بوده است.

عصبانی نشوید، این دو سه خط را هم بخوانید بعد هرچه خواستید بگویید و هر جا خواستید بروید:

آمار گمرک نشان می دهد که در پنج ماه اول سال جاری نیز ۱۵۷۰۰ اتوموبیل به ارزش ۳۴۱ میلیون دلار وارد ایران شده که ۷۸ درصد این دلارها، یعنی ۲۶۵ میلیون آن دلار مرجع بوده است.

خدا را شکر اگر واردات دارو با ارز دولتی سخت است وارد کردن اتوموبیل لوکس با ارز دولتی ساده است و به این ترتیب پزشک به جای آنکه به مریض توصیه کند بعد از هر غذا یک کپسول بخورید، توصیه می کند بعد از هر غذا یکی از اتوموبیل هائی را که با ارز دولتی وارد کرده اید سوار شوید، حالتان خوب می شود!

هشتاد هزار نفر گم شده اند؟

 به گزارش بی بی سی، یک گروه حقوق بشری در سوریه اعلام کرده است که تاکنون ۲۸ هزار نفر پس از ربوده شدن به دست سربازان یا شبه نظامیان سوری ناپدید شده اند.

اما مهند الحسنی، ازگروه حقوق بشری سوری “سواسیه” می گوید ارقام بیش از این چیزهاست و با تماس هائی که ما با نقاط مختلف سوریه داریم فکر می کنیم که تاکنون حدود ۸۰ هزار نفر ناپدید شده اند.

جناب بشار اسد که تلفن کرده بود حال خبرنگار ما را بپرسد وقتی این آمار را از زبان او شنید با خنده گفت خود شما بگوئید هشتاد هزار نفر آدم چه جوری ناپدید می شوند؟ اگر یکنفر بود آدم می گفت توی خرابه های حلب گم شده. اگر دو نفر بودند آدم می گفت شاید آدم های گوشه گیری باشند و توی دمشق یک گوشه ای نشسته اند و برای هم جوک تعریف می کنند. اما هشتاد هزار نفر چه جوری گم و ناپدید می شوند؟

خبرنگار ما ضمن تائید فرمایشات ایشان گفت راست میگین قربان.گم شدن هشتاد هزار نفر حرف پرتی است چون یکی شان آدرس را بلد نباشد، دومی یا سومی بلد است و راه را پیدا می کنند.

ناپدید شدن شان هم حرف بی ربطی است چون هرچقدر هم که دولا دولا و با احتیاط راه بروند یا بخواهند خودشان خودشان را ناپدید کنند، باز سربازان شما که مثل مور و ملخ همه جا ولو هستند می بینندشان و حق شان را می گذارند کف دستشان. طرف پرت و پلا گفته!

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.