پس از رقابتی نفس گیر باراک حسین اوباما برای ۴سال دیگر روانه ی کاخ سفید شد. چهار سال پیش در اوج انتخاباتی که قرار بود تاریخی نامیده شود، اوباما در گفت وگویی با شهروندکه گمان می کنم نخستین گفت وگوی او با یک رسانه فارسی زبان بود، وعده داد که از سیاست های جنگ طلبانه ی بوش فاصله بگیرد، حرف حمله به ایران را اگر هم بزند، حرف اولش دست کم نباشد. او در حال و هوای انتخاباتی به پرسش های ما در پیوند با اسراییل پاسخ نداد. در همان زمان شهروند، هم در رقابت اوباما با خانم کلینتون، و هم دیرتر رقابت او با جان مک کین از او پشتیبانی کرد چرا که اعتقاد داشتیم و داریم که او با درایت و خردورزی که به خرج داده و می دهد امریکا را دست کم در عرصه ی سیاست خارجی از عدم محبویتی که از آن بر اثر سیاست های نادرست دولت بوش در رنج بود، نجات دهد. شاید پس از سال های دراز بود که بعد از جان اف کندی رئیس جمهوری در کاخ سفید برای مردمان دیگر کشورهای جهان محبوب می شد.
در برلین افزون بر ۱۰۰هزار تن به پیشواز او آمدند و در همین چند روز پیش هنگام که بی بی سی از مردمان کشورهای دیگر جهان نظرشان را در پیوند با اوباما و رامنی پرسیده بود، تنها در پاکستان بود که رامنی بر اوباما پیشی گرفت و در دیگر کشورها اوباما بود که پیشتاز بود.
در برخی کشورها مشارکت مردم از میزان مشارکت در انتخابات داخلی آن کشورها هم بیشتر بود. برای نمونه در فرانسه اوباما از بیش از ۷۰درصد محبوبیت برخوردار بود. و این گوشه ای از تغییر جدی است که در نگاه جهان و مردمان، نسبت به امریکا و ریاست جمهوری او دیده می شود. و بی گمان این همه تنها در دوران رهبری اوباما برای امریکا میسر می شد.
این که اوباما با بدهی ۱۶تریلیون دلاری روبروست و این که بسیاری از طلبکاران امریکا کشورهای خارجی از جمله چین و ژاپن هستند، برای امریکایی ها و رئیس جمهوری آنان خبر خوبی نیست، اما اوباما در چهار سالِ در راه بخت بیشتری برای رفع و رجوع دو مشکل اصلی امریکا یعنی بیکاری و بدهکاری دارد.
اگر توفان ها و حوادث طبیعی دیگر بگذارند و واقعه پیش بینی نشونده دیگری رخ نکند، بی گمان اوباما در چهار سال آینده موفق تر، هم در عرصه ی داخلی و هم در پهنه ی گیتی عمل خواهد کرد.
پس از انتخاباتی که نزدیک به ۵/۲میلیارد دلار برای کشور هزینه در بر داشته و تا آخرین لحظات روشن نبود که چه کسی از صندوق رای بیرون خواهد آمد، اوباما و تیم او باید هرچه زودتر در پی درمان درد های مردم باشند.
میزان مشارکت در انتخابات اخیر بسیار بالا بود و ناظران باور دارند که یکی از دلایل مهم این مشارکت مثال زدنی ترس مردم از آمدن رامنی بود. ترس از سیاست هایی که امریکا را به دو جنگ پر هزینه و بی نتیجه کشانده بود، ترس از دولتی که بیشتر به فکر شرکت های بزرگ و سرمایه داران بود تا طبقه ی متوسط که شریان اصلی اقتصاد امریکاست. ترس از دولتی که بار دیگر از امریکا چهره ای دوست نداشتنی ترسیم کند و رئیس جمهوری هر جا برود با تظاهرات و مخالفت مردم روبرو شود مانند دوران حکومت بوش.
این همه و بسیاری دیگر از نگرانی ها و دلایل باعث شد مردم امریکا بار دیگر به اوباما رای بدهند و او را روانه ی کاخ سفید کنند.
اوباما خواهد توانست در راستای احقاق حقوق شهروندان طبقه ی متوسط و محروم گام هایی بردارد. گام هایی که از هیچ رئیس جمهوری دیگری چه دمکرات و چه جمهوری خواه توقع نمی توان داشت. او عشق صادقانه ای نسبت به طبقات محروم دارد که ویژه ی خود اوست. این موضوعی نیست که بشود آن را با تعاریف کلیشه ای که از دو حزب دمکرات و جمهوری خواه داریم، نادیده بگیریم. اوباما در همان حال که دمکرات است، در همان حال که اسیر سیاست هایی است که مهم نیست چه کسی رئیس جمهوری بشود و در همه حال تقریبن دست نخورده می مانند، اما همانطور که بوش و ریگان از جمهوری خواهان قابل مقایسه با هم نیستند، اوباما نیز با بسیاری از رئیس جمهوری های دمکرات قابل قیاس نیست.
حضور او که صلح را بر جنگ ترجیح می دهد، که گفت وگو را بر تهدید رجحان می دهد برای دوست داران آشتی و آرامش در جهان امروز خبر خوشی است.
او یکی از زیباترین سخنرانی های سیاسی را در نطق پیروزی اش کرد و یک بار دیگر جهان و جهانیان آزادیخواه و صلح طلب را امیدوار کرد که این قدرتمندترین مرد جهان گزینه ی اولش جنگ و جنگ طلبی نیست.
باراک اوباما در سخنرانی اش گفت:
این کشور بیشتر از هر کشور دیگری ثروت دارد، اما این علت غنی بودن ما نیست. ما قوی ترین ارتش تاریخ را داریم، اما این علت قوی بودن ما نیست. در سراسر جهان به دانشگاه های ما، فرهنگ ما، غبطه می خورند، اما این علت آن نیست که از سراسر جهان به سواحل ما می آیند.
چیزی که آمریکا را استثنایی کرده است، پیوندهایی است که متنوع ترین ملت روی زمین را به هم نگه داشته است. اینکه آینده ما مشترک است، اینکه این کشور تنها زمانی [درست] کار می کند که ما تعهدات خاصی را نسبت به یکدیگر و نسل آینده قبول کنیم، آزادی ای که آمریکاییان بسیاری برای آن جنگیده اند و جان داده اند، با مسئولیت ها و حقوقی همراه است که از جمله آنها، عشق، امور خیریه، خدمت، و وطن پرستی است.
… باور دارم که می توانیم وعده بنیانگذاران آمریکا را حفظ کنیم، این که اگر شما حاضر باشید سخت کار کنید، فرقی نمی کند چه کسی هستید، یا از کجا آمده اید، یا چه شکلی هستید، یا عاشق کجا هستید. اهمیتی ندارد که سیاه هستید، یا سفید، یا لاتین تبار، یا آسیایی، یا بومی آمریکا، جوان یا پیر، پولدار یا فقیر، توانا یا معلول، همجنسگرا یا دگرجنسگرا، شما می توانید اینجا در آمریکا موفق باشید، اگر حاضر باشید تلاش کنید.
زرهی عزیز،
پیش از هرچیز سپاسداشت فراوان از جهت پاسختان. شما نمیدانید و توکا هم نمیداند: منوچهر نیستانی، پدر ارجمند کاریکاتوریست نازنین ما (فکر میکنم توکا پسر منوچهر است)، زمانی، هنگامی که من در کلاس دهم، در دبیرستانی درس میخواندم، نازنینترین معلم من بود و رابطۀ ما به عنوان معلم و شاگرد هم فوقالعاده بود. شاید در دفتر خاطرات پدر هنوز اشارهای به دانشآموزی که روزی کتابچهای به دست او داد که مایۀ شگفتیاش شد، موجود باشد. به همین دلیل که پدر معلم من بود، به توکا مهر میورزم و همان احترام را که به معلم داشتم و دارم به توکا و مانا نیز دارم.
اما آنچه در این جا برای من مایۀ پرسش شده نه ایرادگیری از طرح توکا که تناقض آشکار «چهرۀ مسخ شده» و «گوشهای نامعمول و دراز» در کاریکاتور است. از سوی دیگر طرح سرباز (ورق بازی) که اگر برعکسش کنید همان است که بود، این پرسش را ایجاد میکند که آیا دو نامزد انتخاباتی، هردو از یک جنس و کرباسند یا نه. بدتر از آن، آن گوشهای دراز آنجا چه میکنند؟ چرا کراوات اوبا چون خنجری گلوی رامنی را نشانه رفته است؟ و شاید پرسشهای دیگر.
در هر حال پیروز ی شما، توکا، مانا و اوباما را در ایجاد صلح جهانی و ممانعت از بروز جنگ و نیز ایرانی بهتر آرزومندم.
آمویی
آمویی عزیز! ممنونم از نظرتان در پیوند با مطلب من و طرح توکا نیستانی عزیز ، کارهای توکا دارای وجوه چندگانه ای هستند یکی از آن ها تفسیر پذیری های گاه ناقض یکدیگرست. من می دانم که توکا خود دوست می داشت اوباما برنده ی این انتخابات باشد، در نتیجه اگر با من هم مخالف می بود با خودنمی توانست مخالفت کند. در عین حال این را هم بگویم که در جلسه ای که احمد سخاورز کاریکاتوریست نام آشنا سخنرانی داشت برخی دوستان به من مراجعه می کردند و از همخوانی طرح و مطلب با این استدلال که چقدر توکا هوشمند است که در طرح او اوبا با کراوات که یکی از ابزار مدرنیزم است رامنی را شکست داده که حکایت از مبارزه انتخاباتی متمدنانه دارد و استدلال های دیگر در همین راستا. در عین حال کم نبودند دوستانی که مانند شما فکر می کردند. حتی در دفتر شهروند هم همین دوگانه نگری نسبت به کار توکا بود.امیدوارم توکا هم اگر دوست می دارد نظر خودش را بگوید تا همه ی ما از نگاه او هم با خبر شویم. هرچند اثر هنگام که منتشر می شود دیگر از آن هنرپذیران است نه هنرمند.
آقای زرهی با سلام
آیا تصویر یا کاریکاتور این گفتار با محتوای نوشتۀ شما تطابق و هماهنگی دارد؟ و یا بر علیه اوباماست؟
پیروز باشید