مدتی است شاهد تکرار و باز تکرار این ترجیع بند در رسانه های بین المللی و ایرانی هستیم که اسرائیل می خواهد مراکز هسته ای ایران را بمباران کند ولی آمریکا با آن موافق نیست.

پرسش این است که چرا و به چه دلیل زمامداران اسرائیل  تصمیم به بمباران مراکز هسته ای و به احتمال نقاط حساس نظامی ایران را دارند و چرا و به چه دلیل دولتمردان آمریکا- از رئیس جمهور گرفته تا سران نظامی- با آن موافق نیستند و زمامداران اسرائیلی را از انجام این حمله باز می دارند؟

موضع سردمداران جمهوری اسلامی در این میان چیست؟

در زیر به طور فشرده به دلایلی اشاره می کنیم که بازیگران این مثلث را وادار به اتخاذ این موضع گیری ها کرده است.

اسرائیل

بخشی از زمامداران اسرائیل به ویژه آنان که خواهان قدرت و حفظ آن هستند به این دلیل بر طبل جنگ می کوبند که  برخورد و درگیری با ایران را به سود حفظ و تداوم قدرت خود می دانند.

تجربه سال های اخیر نشان داده است که تندروهای اسرائیل بیش از نیم قرن است که سد راه تشکیل دولت فلسطین ـ با وجود تصویب نامه تاریخی سازمان ملل ـ شده اند و بر این باورند که وجود جنگ میان اسرائیل و همسایگانش از جمله فلسطین، وحشت و نگرانی هایی را در افکار عمومی مردم اسرائیل پدید می آورد که به سود احزاب تندرو در انتخابات تمام می شود.

البته پندار آنها الزاماً همواره به درستی تحقق نیافته است. چند سال پیش هم نخست وزیر وقت اسرائیل برای پیروزی حزبش در انتخابات اقدام به حمله به نوار غزه کرد ولی این جنگ آن طور که پیش بینی می کرد باعث پیروزی او در انتخابات نشد.

اکنون هم نخست وزیر و گروه همفکر او در دولت اسرائیل می پندارند حمله  هوایی به ایران پیش از انتخابات زودرس، ترس و هراسی را در میان مردم اسرائیل پدید می آورد که به پیروزی آن ها در انتخابات می انجامد. آن ها ـ همانند برجستگان نظامی اسرائیل ـ به خوبی آگاهند که با وجود شعارهای توخالی که آخوندها  از زمان استقرار جمهوری اسلامی تاکنون علیه اسرائیل سر داده و می دهندکه در پی حمله به اسرائیل نیستند، این شعارها  بیشتر مصرف داخلی  میان مسلمان عرب ـ و نه حتی ایران ـ را دارد. با این وجود شعارهای پوچ و توخالی سردمداران اسلامی این بهانه را به تندروهای اسرائیل داده است که با بزرگنمایی آن، این بار از یک برخورد هوایی با ایران برای تداوم و حفظ قدرت خود سود ببرند. چه بسا ادعای زمامداران اسرائیل بر حمله هوایی به ایران نیز هم از حد حرف تجاوز نکند.

فراموش نکنیم که سردمداران کنونی اسرائیل از انتخاب مجدد اوباما به ریاست جمهوری آمریکا رضایت چندانی ندارند و کوبیدن بر طبل جنگ، اوباما را در موقعیتی قرار می دهد که هر موضعی ـ موافق یا مخالف ـ که اتخاذ کند در انتخابات پیش رو می تواند به زیانش تمام شود. امری که تندروهای اسرائیل آن را به سود خود برآورد می کنند.

از آنجا که در شرایط کنونی امکان حمله اسرائیل به سرزمین فلسطین ـ آن گونه که چند سال پیش اتفاق افتاد ـ و نیز لبنان فراهم نیست و در مورد سوریه نیز باید در انتظار نتیجه برنامه ریزی های دولت های غربی ماند، تنها راه برافروختن شعله های یک جنگ احتمالی حمله هوایی به ایران است.  تندروهای اسرائیلی که برخی از زمامداران کنونی جزء آن ها هستند، هنوز در پی تحقق رؤیای انجام نشدنی اسرائیل بزرگ می باشند. رؤیایی که اسحاق رابین تحقق آن را در دنیای کنونی عملی نمی دانست و بر سر آن جان باخت و شارون هم با تمام جنگ افروزی هایی که کرد سرانجام به  همین نتیجه رسیده بود.

متأسفانه زمامداران طرفدار رؤیای اسرائیل بزرگ، تحقق آن را در ناتوان نگاهداشتن و بالکانی کردن کشورهای منطقه و ایران می دانند. تلاش آن ها برای حفظ اهرم های قدرت سیاسی و نظامی و رؤیای تشکیل اسرائیل بزرگ دو عامل اصلی است که باعث شده برخلاف نظر نظامیان واقع بین و افکار عمومی مردم کشورشان و بدون توجه به پی آمدهای خطرناک حمله به ایران دائماً برطبل جنگ بکوبند.

گفته می شود که هم اکنون اسرائیل به کمک و یاری پشتیبانان غربی خود دارای بیش از یکصد بمب اتمی است. با این وجود سردمداران آن رژیم علاقمند نیستند که کشورهای دیگر منطقه نیز به جنگ افزار هسته ای دست یابند تا این امتیاز همواره در اختیار آن ها بوده باشد که به جا و نابجا از آن بهره گیری و سودبری نمایند.

آمریکا

دولتمردان آمریکا نیز به چند دلیل روشن با خواست اسرائیل بر حمله هوایی به ایران موافق نیستند.

نخست نگرانند که حمله هوایی به ایران باعث خیزش و شورش مردم شده و سرنگونی کلیت رژیم مذهبی را در پی داشته باشد، امری که آمریکا و انگلیس و سایر کشورهای غربی با آن موافقت ندارند.

در شرایطی که قدرت های غربی برای سرنگون کردن خودکامگان وابسته به خود در کشورهای منطقه و جایگزین کردن اسلام گرایان در این کشورها برنامه ریزی کرده و دخالت های پنهان و آشکار نظامی می کنند، طبیعی است که با سرنگونی جمهوری اسلامی در ایران که نخستین کشوری است که با حمایت و پشتیبانی آنها اسلام گرایان به قدرت رسیده اند، موافق نباشند.

دوم: حمله هوایی اسرائیل به ایران و امکان واکنش نظامی جمهوری اسلامی به آن می تواند باعث شعله ور شدن بهای نفت و گاز شده و اقتصاد شکننده آمریکا و اروپا را آسیب پذیرتر سازد.

سوم: حمله هوایی اسرائیل به ایران بازتاب منفی گسترده ای را در جهان بویژه میان مسلمانان جهان در پی خواهد داشت. چرا که به یک کشور عضو سازمان ملل حمله شده است. این امر نه تنها به سود جمهوری اسلامی تمام می شود، بلکه این حقانیت را به سردمداران اسلامی خواهد داد که ادعا کنند برای دفاع از خود حق داشتن جنگ افزار اتمی را دارند. حتی چنانچه بمباران هوایی دست یابی جمهوری اسلامی را به جنگ افزار هسته ای به تأخیر اندازد، مانع اتمی شدن آن در آینده نخواهد شد.

چهارم: واکنش متقابل جمهوری اسلامی نسبت به منافع آمریکا و اروپا و کشورهای عربی طرفدار غرب و نیز امکان موشک اندازی حزب الله لبنان به اسرائیل، می تواند پای آمریکا را به جنگی ناخواسته بکشاند که با توجه به گرفتار شدن این کشور در باتلاق عراق و افغانستان برای اقتصاد آمریکا کمرشکن خواهد بود. از سویی کشانده شدن آمریکا در  یک درگیری گسترده با ایران تمامی رشته هایی را که معماران سیاست خارجی آمریکا برای نزدیکی به کشورهای مسلمان تاکنون بافته اند به کلی پنبه خواهدکرد.

پنجم: نگرانی از واکنش روسیه نسبت به حمله هوایی به ایران،که چنانچه به طور مستقیم هم در برخورد اسرائیل و جمهوری اسلامی مشارکت نکند روشن نیست اگر پای آمریکا به جنگ کشیده شود ساکت بماند. به همانگونه که به احتمال زیاد در برخورد نظامی ترکیه با سوریه ساکت نخواهد نشست. در بهترین شرایط، ممکن است در گرجستان و آذربایجان دست به اقدام نظامی بزند، بویژه آن که افکار عمومی مردم آذربایجان از دیکتاتوری الهام علی اف – علیزاده- و پیمان نظامی با اسرائیل ناراضی می باشند.

ششم: دولتمردان آمریکا و اروپا که به نتیجه تحریم هایی که علیه جمهوری اسلامی وضع کرده اند، امیدوارند نمی خواهند پای کشورهایشان به خاطر اسرائیل به یک جنگ ناخواسته که پی آمدها و سرانجام آن روشن نیست درگیر شوند. آن ها در ضمن بر این باورند که با تحلیل رفتن امکانات مالی جمهوری اسلامی حمایت مالی گسترده آن به سوریه کاهش خواهد یافت و این امر می تواند به بحران بیست ماهه سوریه به سود غرب پایان بخشد.

باید یادآور شد که در بیست ماه گذشته که سوریه دچار جنگ داخلی شده است بسیاری از هموطنان روشنفکر و مفسران مان به درستی پیش بینی می کنند که پس از سرنگونی «اسد» نوبت جمهوری اسلامی است. این پیش بینی می تواند با امکان بسیار درست درآید. پیش بینی ها اما به این موضوع اشاره ندارند، وضعیتی که اکنون با حضور جنگجویان حرفه ای القاعده، سلفی ها، وهابی ها و اخوان المسلمین در سوریه پدید آمده است، چنانچه در ایران اتفاق افتد تا چه حد به سود مردم و منافع ملی ما می توان باشد؟

جمهوری اسلامی

سردمداران جمهوری اسلامی نیز همانند برخی از  سران دولت اسرائیل مرتباً بر طبل جنگ می کوبند و بازار بحث احتمال حمله اسرائیل به ایران را هر روز داغ تر می کنند.

آن ها نیز به همان دلایلی که مانع موافقت آمریکا و غرب با حمله به ایران می باشد توجه دارند و می پندارند، دنیا حمله به یک کشور عضو سازمان ملل را بر نمی تابد و در نتیجه برخورد نظامی می تواند بیشتر به سود جمهوری اسلامی تمام شود تا اسرائیل.

همچنین، روی واکنش مردم کشورهای مسلمان در حمایت از ایران حساب می کنند. مهمتر آن که می پندارند در برخورد نظامی،  مردم برای دفاع از استقلال کشور پشت سر رژیم قرار می گیرند، امری که در دوران جنگ هشت ساله اتفاق افتاد، و بر این باورند که برخورد نظامی اگر هم صد در صد مردم را با حکومت همراه نکند دستکم  جناح های قدرت در حاکمیت اسلامی را که برای حفظ و بقای نظام برنامه و سلیقه های گوناگون دارند موقتاً هم که شده باشد با هم متحد خواهد  کرد و این ائتلاف دست سردمداران نظام را در سرکوب ایرانیان آزادی خواه و مخالفان نظام بازتر خواهد نمود.

سردمداران جمهوری اسلامی همچنین روی پشتیبانی یا دستکم یاری رساندن روسیه و چین دریک برخورد نظامی حساب می کنند.

گرچه همه آنچه سردمداران اسلامی پیش بینی می کنند ممکن است درست درنیاید ولی با این وجود آن ها درگیری یا عدم درگیری با اسرائیل، هر دو را به سود خود می پندارند. درگیری را با دلایلی که بیان شد و عدم درگیری را برای رجزخوانی درمورد قدرت نظامی و موقعیت برتر خود در منطقه.

پاریس

 اول نوامبر۲۰۱۲ / یازدهم آبان ۱۳۹۱