بخش دوم و پایانی

همسویی فرهنگ و فرهنگ عمومی

علمی شدن جامعه و جا گرفتن فرهنگ استدلالی در کلیت جامعه و سپس در نظام علمی و دانشگاهی، در بلندمدت زمینه های تقویت مشروعیت را به وجود می آورد البته با ظرافت، ذکاوت و دقت. چین به صورت پیچیده ای حوزه رشد و حوزه مشروعیت را تلفیق کرده است. به این صورت که از وضع داخلی خود شناخت عمیق پیدا کرده، حوزه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی را از هم تفکیک برای هریک برنامه ریزی نموده آن ها را بارور و به جلو برده است. در مقابل، شوروی برخلاف چین ـ که با اصلاحات فرهنگی شروع کرد، وارد مرحله رفرم اقتصادی شد که در آینده به رفرم سیاسی بپردازد ـ کارش را با رفرم سیاسی شروع کرد و دچار هرج و مرج شد.

و اما در مورد جامعه خودمان، اشاره به رابطه علم و دین می کنیم.  با همه ضرورت، حدود و ثغور نظری روشنی ندارد. از تلفیق این دو، نهاد فکری نساخته ایم. به خاطر فرهنگ دینی و جهان بینی دینی مان نمی توانیم علم گرایی از نوع غربی پیدا کنیم.

عکس از آرشیو

تعریف غرب از زندگی و قائل نشدن هیچ حد و مرزی برای شناخت علمی و کار کردن بر پایه یک نظام سیاسی / اقتصادی، مادی، و در واقع ترویج این فلسفه است. در مقابلش ما، اجازه هر نوع جهت گیری کاربردی برای علم قائل نیستیم. برای رفتارها قیودی مطرح کرده ایم.  در واقع می توان گفت یکی از ویژگی های جامعه عقلانی خلاقیت است که در برخی از جامعه ها وجود ندارد.

همانطور که در قبل هم  ذکر شد یک جامعه توسعه یافته در واقع یک جامعه تعقل گراست که دارای ویژگی های دیگری هم هست. محیط یک جامعه یکی از این دو حالت است: یا هوشمند است یا کند ذهن. در واقع محیط هوشمند متعلق به جامعه ی توسعه یافته است. قبل از هر چیزی می بایست در ابتدا ویژگی های محیط کند ذهن را مطرح کرد:

الف: محیط کند ذهن:

محیط هایی هستند غیرفعال با انگیزش پایین و غیرحساس و افراد در این جامعه پاسخگو نیستند، توانایی خطر کردن پایین است و ریسک پذیر نیستند و محافظه کار هستند در این جامعه مغز معجزه نمی کند. شعار آن ها این است”سخت کوش باش تا پولدار شوی”.

ب: محیط هوشمند:

انگیزش بالاست، محیط فعال است، افراد مهارت هایی را کسب کرده و کمتر به پدر و مادر وابسته می شوند و بر محیط مسلط هستند و خلاقیت فکری به دست می آورند و پاسخگو هستند و تحولاتی در مغز ایجاد می شود. به عبارتی دیگر جامعه نا اقلیدسی هستند .منظور از جامعه اقلیدسی جامعه ای است که خطی می بیند و چیزی ورای خط نمی بیند که متعلق به جامعه ای با محیط کندذهن است که خلاقیت وجود ندارد در حالی که جامعه نااقلیدسی جامعه ای است با محیطی هوشمند که افراد ورای خط را می بینند یعنی به صورت منحنی و خلاقیت در چنین جامعه ای اتفاق می افتد. شعار آن ها این است “بیندیش تا پولدار شوی”.

خلاقیت

در تعریف خلاقیت می توان گفت خلاقیت یا آفرینندگی، فرآیند ذهنی کشف ایده ها و مفاهیم یا آمیزش ایده ها و مفاهیم موجود است که توسط فرآیند بینش خودآگاه یا ناخودآگاه تحریک

می شود. در واقع خلاقیت یعنی به کارگیری توانایی های ذهنی برای ایجاد یا تبلور افکار و مفاهیم جدید که برخی نیز  آن را به ترکیب ایده ها  یا ایجاد پیوستگی بین  ایده ها تعبیر نموده اند. با شتاب روزافزون تحولات و دگرگونی ها در دنیای کنونی که عصر اطلاعات و ارتباطات است و به دلیل بی ثباتی و تغییر پذیری و نیز غیر قابل پیش بینی بودن این تغییرات، آن چه که کشورهای جهان به ویژه کشورهای در حال توسعه را در جهت افزایش بهره وری و پیشرفت و ترقی آنها مدد می رساند، همانا استفاده از فرصت ها در رقابت با سایرکشورهاست و این امر میسر نمی گردد مگر با درایت و خلاقیت مدیران و نیز تأثیر مدیران در پرورش خلاقیات کارکنان که با کمک یکدیگر در جهت رشد و بالندگی سازمان خود و در نتیجه جامعه بکوشند. از خلاقیت تعاریف متعددی شده است، اما خلاقیت از دیدگاه سازمانی عبارتست از ارائه فکر و طرح نوین برای بهبود و ارتقای کمیت یا کیفیت سازمان و نوآوری. افزایش خلاقیت در سازمان ها می تواند به ارتقای کمیت و کیفیت خدمات، کاهش هزینه ها، جلوگیری از اتلاف منابع، کاهش بوروکراسی، افزایش رقابت، افزایش کارایی و بهره وری، ایجاد انگیزش و رضایت شغلی در کارکنان منجر گردد. نقش مدیر در پرورش خلاقیت، تحریک و تشویق کارکنان، تفویض اختیار به کارکنان، پیدا کردن ذهن های خلاق و استفاده از خلاقیت دیگران است. نظام مدیریت مشارکتی با تکیه بر خود کنترلی کارکنان، مشاورت، تشویق به ابتکار و احترام به افراد، نقش مهمی در پرورش خلاقیت کارکنان ایفا می کند. تکنیک های خلاقیت گروهی شامل تحرک مغزی، گردش تخیلی، تفکر موازی، ارتباط اجباری و… از تکنیک های موثر در تقویت تفکر خلاق هستند.

خلاقیت دارای سه مولفه است: تخصص، تفکر خلاق، انگیزش که می تواند درونی یا بیرونی باشد. مدیران می توانند روی هر سه این خصوصیت اثر گذارند ولی بر روی انگیزش کارکنان بیشتر از دو مولفه ی دیگر تأثیر گذار هستند.

در واقع می توان گفت خلاقیت یا آفرینشگری برگردانی از واژه ی (Creativity) به معنای خلق کردن است. از دیدگاه روان شناختی خلاقیت به معنای پدید آوردن چیزی از چیز دیگر به

گونه ای منحصر به فرد است. به عبارت دیگر، خلاقیت به معنی کم یا زیاد کردن ی پدیده و تغییر شکل دادن یا ترکیب کردن آن با سایر پدیده ها، اشیاء یا چیزها است)پیر خایفی ۱۳۷۷(.

برخی از نظریه پردازان همچون گیلفورد، معتقدند که خلاقیت را باید نوعی از تفکر به شمارآورد زیرا ایده ی خلاق خود نوعی فکر و تصور است )فلدمن۱۹۹۰).

اما آیا هر خلق کردن یا حل کردنی را می توان ی پدیده خلاق نامید؟ در این باره صاحب نظران معتقدند که هر پدیده خلاقه ای باید حتما  واجد عنصر تازگی و نو بودن باشد تا امتیاز خلاقیت را  پیدا کند)احمدپور ۱۳۷۹ – پیر خایفی ۱۳۷۹( . در کنار این ویژگی باید به عنصر “مناسب و مفید بودن”  خلاقیت نیز توجه کرد، زیرا  تازگی و جدید بودن یک پدیده، بی آن که دارای منافع و فوایدی باشد، ارزش چندانی نخواهد داشت.

بنابراین از مجموع این نظرها می توان چنین نتیجه گرفت که:

خلاقیت به معنای خلق کردن چیزی تازه و منحصر به فرد است که به گونه ای مناسب و مفید موجب حل یک مسئله، سئوال یا نیاز علمی، صنعتی یا اجتماعی شود. همان طور که در تعریف خلاقیت اشاره گردید، خلق کردن به معنای ترکیب یا تلفیقی جدید از چیزهاست. به نظر می رسد این تعریف قادر نیست پوشش کاملی برای مفهوم خلاقیت پدید آورد. پس در این حالت ناگزیریم از مفهوم دیگری تحت عنوان “ابداع”صحبت کنیم که به معنای پدید  آوردن چیز نو و یگانه از هیچ است. در این تعریف خلاقیت به چیزی تشبیه می شود که از قبل نبوده و از هیچ پدید آمده است)پیرخایفی ۱۳۷۹ (. از این رو ابداع را باید شکل عالی تری از خلاقیت دانست. با توجه به این ویژگی باید اذعان نمود که انسان بیشتر موجودی خلاق است تا مبدع، زیرا خلاقیت انسان عمدتاً برگرفته از یک الگو یا طرح تغییر یافته از چیزهای قبلی است. با این حال، متخصصان مدیریت  “نوآوری” را مترادف با “ابداع”می دانند و معتقدند فرایند پایانی خلاقیت و به عبارتی جلوه و نمود بیرونی آن می باشد که به صورت یک محصول یا تولید بدیع و تازه آشکار می شود.

ویژگی های خلاقیت

برای ورود به بحث خلاقیت و مدیریت، لازم است که با ویژگی های خلاقیت آشنا شویم. بنابراین به شرح کوتاهی از این ویژگی ها می پردازیم.

۱- خلاقیت، بنیانی انگیزشی دارد. به همین دلیل، حفظ خلاقیت در گروه، حفظ انگیزه افراد است. فرد خلاق در انجام یک وظیفه زمانی به خلق افکار ابتکاری مبادرت می ورزد، که برای این کار محرک، کافی داشته باشد. این محرک، چیزی جزء تحریک درونی فرد نیست؛ یعنی جوششی از سر میل، شوق و رغبت. به سخن دیگر آدمی تا زمانی که احساس موثر و مفید بودن ننماید، رغبتی به انجام کار نخواهد داشت)پیر خایفی ۱۳۷۷ (.

۲- خلاقیت، مبتنی بر اراده آدمی است. در حقیقت خلاقیت حق انتخاب و قدرت تصمیم گیری برای انتخاب است. به اعتقاد صاحب نظران، آدمی این توان را دارد که رفتارهایی فارغ از تکرار انجام دهد و خود را از قید الگوهای تحمیلی از ناحیه طبیعت و محیط اجتماعی آزاد نماید) پیر خایفی).

۳- خلاقیت، برنامه پذیر است. افراد خلاق به واسطه ذهن ترکیبی خود، عناصر مفقود و بی ارتباط را به هم پیوند می زنند. چنین عملی مستلزم ی برنامه و طراحی ذهنی است. به عبارت دیگر، تفکر خلاق از لحظه ی شکل گیری تا به ثمر رسیدن، برنامه و نقشه ای خاص را دنبال می کند) پیر خایفی۱۳۷۷ (. خلاقیت وابسته به محیط اجتماعی است و بدون اغراق، در بسترهای مناسب اجتماعی پدید می آید. خانواده، مدرسه، سازمان ها و آداب و فرهنگ هر جامعه بسترهای خلاقیت را تشکیل می دهند.

این بسترها می توانند تأثیر مثبت یا منفی بر خلاقیت اعمال کنند. در بستر منفی اجتماعی، خلاقیت در یک محدودیت مخرب قرار می گیرد. در این موقعیت، خلاقیت همواره با یک مقاومت در پذیرش مواجه است. در بستر مثبت اجتماعی، یک نوع آزادی و استقلال برای دست یابی به پاسخ های صحیح وجود دارد. افراد در این محیط، احساسی از مفید و موثر بودن به دست می آورند )پیرخایفی۱۳۷۷ (.

۴- خلاقیت، دارای الگوی توزیع طبیعی است. امروزه صاحب نظران معتقدند که خلاقیت مهارتی عام است و در بین تمامی افراد وجود دارد. این که گاهی این ویژگی در برخی افراد مشاهده نمی شود، دلیل بر عدم وجود آن نیست، بلکه بدان علت است که خلاقیت آنان فرصت مناسب برای بروز پیدا نکرده و بنابراین به سکون گرائیده است (پیر خایفی۱۳۷۹).

مدیریت (Management) در یک تعریف ساده به معنای اداره کردن است و “مدیر”  کسی است که در فرایند کار و نحوه اجرای کار، نقش نظارت و هدایت را دارد. اما تعاریف جدید از این مفهوم نشان می دهد که مدیریت واجد ویژگی های مختلفی ست که توجه به آنها در روشن ساختن این مفهوم، مفید خواهد بود:

ـ ویژگی نخست این است که مدیریت یک روش عملی برای هدایت محیط کار یا فضای سازمانی است و در آن، هنر و مهارت های فنی، اخلاقی و اجتماعی، حرف اصلی را می زند.

ـ ویژگی دوم این است که مدیریت یک فرایند علمی است که برآیند آن باید به کارآمدی موثر سازمان و عوامل و منابع انسانی منجر شود)حق شناس۱۳۷۸ – آل آقا۱۳۷۸ – رضاییان۱۳۶۹).

با توجه به این دو ویژگی اساسی “مدیریت” را باید یک نوع هنر علمی در هدایت درست اصول مدیریت (برنامه ریزی، سازمان دهی، فرماندهی، هماهنگی و نظارت) در عوامل انسانی سازمانی تعریف نمود. بنابراین عمده ترین وظیفه یک مدیر طراحی و اتخاذ تدابیر مناسب برای بهره گیری خلاق از توان نیروی انسانی است تا هم احساس کارآمدی، استقلال و ابتکار را در آنها به وجود آورد و هم به انتظارات و اهداف سازمانی پوشش مناسب دهد.

براساس این وظیفه می توان مدیران را به دو دسته کلی تقسیم کرد: یکی  “مدیران تبادلی” و دیگری “مدیران دگرگون ساز” (ساعتچی۱۳۷۵). ویژگی برجسته مدیران دگرگون ساز این است که به گونه ای حیرت آور در عرصه فکر و عمل، خلاق و دارای پشتکار هستند. آنها از تغییرات مناسب و کارآمد استقبال می کنند و محرک، حرکات خلاقانه در عوامل انسانی و فضای سازمانی خود هستند. در دسته مقابل یعنی مدیران تبادلی، برد تغییرات بسیار محدود و اندک است. به عبارتی آنها خیلی طالب تغییر، ریسک، جهش و حرکات خلاقانه سازمانی نیستند. در واقع برای داشتن یک جامعه خلاق و پویا باید از دوران کودکی به بچه ها توجه داشت و باعث رشد خلاقیت آنها شد. هر رشدی موانعی دارد واگر آن موانع را بشناسیم و به کار ببریم زمینه رشد خلاقیت کودک را فراهم می کنیم و کودکان امروز مدیران فردای ما خواهند بود.

موانع رشد خلاقیت

تلاش برای حذف خیالبافی: زمانی نه چندان دور آلبرت انیشتن گفت که تخیل مهم تر از دانش است، هر چند که دانش هم بی فایده نیست. بسیاری از والدین خیالبافی را در کودکان نادرست دانسته و سعی در از بین بردن آن دارند. به یاد داشته باشیم که خیالبافی در کودکان یک نوع بازی ذهنی است که موجب پرورش تفکر خلاق کودک می شود. تلاش برای کاهش یا حذف خیالبافی منجر به کاهش توانایی تفکر خلاق کودک می شود. در اینجا بد نیست مختصری به تخیل و اهمیت آن اشاره کنیم. از تجهیزات درونی انسان نیروی تخیل اوست و آن نیرویی سازنده است که سبب بسیاری از ابداعات و اختراعات است. تخیل نوعی فعالیت خلاقه است که در مقابل آن استدلال(تصور ذهنی با قدر و اندازه) وجود دارد .آدمی از مجموعه ی دیده ها و شنیده ها سعی دارد مونتاژهایی در ذهن انجام داده و آن را مجسم سازد .مثلا پس از دیدن اتومبیل و هواپیما سعی دارد قسمتی از آن را به هم پیوند داده و محصولی جدید در ذهن تصور کند و یا شئی چون سماور را دیده و اینک آن را در ذهن به تصویر در آورد. در اهمیت آن گفته اند کلیه اختراعات و ابداعات محصول تخیل است. آن را نیرومندترین و همگانی ترین توانایی بشری شمرده اند، زیرا هر کسی در طول عمر و زندگی خود تخیلاتی دارد و در سایه ی آن موفقیت هایی را به دست می آورد .این نیرو عاملی برای قدرت و خلاقیت و زمینه ساز بسیاری از کشف ها و سازندگی هاست. در سایه ی آن اختراع به وجود می آید، شعر، شاعری، نویسندگی، رمان و هنر حاصل می شود،  سخنان شورانگیز و حماسی پدید می آید و اعتماد به نفس حاصل شده آفرینندگی پدید می آورد و در کل زندگی رضایت بخش، ارزنده و سعادتمندانه می شود.  بر همین اساس باید آن را پرورش داد و همه بی مایگی های زندگی را در اثر آن زدود.

محدود کردن فعالیت کودکان

کودکان تمایل بسیار شدیدی دارند که در اطراف و اجسام کنجکاوی و تجسس کنند.  محدودیت زیاد آن ها مانع بزرگی برای خلاقیت آن هاست. پژوهش های انجام شده نشان داده است که افراد خلاق، میل زیادی به کنجکاوی و تجسس در محیط اطراف دارند. محدود کردن کودکان معمولا به وسیله ی پدر و مادر یکی از روش های کنترل و تربیت محسوب می شود، در حالیکه می تواند مخرب خلاقیت باشد.

تکیه بیش از حد به نقش جنسیت

فشارهای خانواده و اجتماع و تاکید بر رفتا های نقش جنسیتی و جلوگیری شدید و مخالفت با رفتارهایی که کودک در هنگام بازی و اعمال خود نشان می دهد، مثلا بازی پسر بچه ای با عروسک و منع  وی موجب توقف خلاقیت می شود. تحقیقات نشان داده است افراد خلاق به نوعی رفتار جنس مخالف را از خود نشان می دهند.

تکیه بر پاسخ های منجر به موفقیت

یکی دیگر از این عوامل، سرکوبی پاسخ هایی در کودک است که منجر به پاسخ درست نمی شود، والدین بیش از اندازه براین امر تکیه دارند که کودکان پاسخ درست و کلیشه ای را یاد بگیرند و به کودکان کمتر اجازه می دهند خود به پاسخ درست برسند.

القای کم رویی و ترس

به یاد داشته باشیم سرکوبی پاسخ های کودکان در موقعی که این پاسخ ها قدری جسورانه است موجب ترس از پاسخ دادن می شود، حتی تمسخر کودک نوعی مانع برای پاسخ گویی در آن ها ایجاد می کند.

چهار روش دیگر برای کشتن خلاقیت

ارزیابی: صرفا در انتظار ارزیابی بودن، خلاقیت کودک، را تضعیف می کند.

پاداش: اعتقاد به نیروی مثبت پاداش در قلب جامعه ما جای گرفته است. اکثر مردم بر این اعتقاد هستند که پاداش در مقابل یک رفتار موجب بهبود آن رفتار می شود، اما دقیقا چنین نیست. جالب توجه آن که پژوهشگران دریافته اند برای کارهایی که خیلی ساده هستند، مانند دنبال کردن راه مستقیم و آسان در معمای پر پیچ وخم، پاداش کمک می کند تا مردم سریع تر و بهتر کار را انجام بدهند، اما برای کارهایی که نیازمند بصیرت و حل مسائل پیچیده است، پاداش مانع کار می شود.

رقابت: رقابت خیلی پیچیده تر از ارزیابی یا پاداش به تنهایی است؛ زیرا شامل هر دو آنها می شود. غالبا رقابت زمانی به وجود می آید که مردم احساس کنند کار آنها در مقابل دیگران مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت و به بهترین آنها پاداش داده خواهد شد. این یک واقعیت زندگی روزمره است و متاسفانه می تواند خلاقیت را از بین ببرد.

 محدود کردن انتخاب: آنچه که تفاوت ها را به وجود می آورد، فقط به خاطر محدودیت هایی که به کودکان داده می شود نیست، بلکه طرز دادن این محدودیت ها مهم است. اگر کودکان احساس کنند تحت کنترل هستند، انگیزه و خلاقیت آنها آسیب می بیند. در هر حال اگر محدودیت ها به طرقی اعمال شود که باعث شود کودکان احساس کنند با تحمیل خودشان بر طبق آن محدودیت ها عمل می کنند، اثرات مخرب بر روی خلاقیت و انگیزه ممکن است به حداقل برسد.

موانع خلاقیت در محیط مدرسه

 ـ تأکید زیاد بر نمره دانش آموز به عنوان ملاک خوب بودن؛

ـ روش های تدریس سنتی و مبتنی بر معلم محوری؛

ـ عدم شناخت معلم نسبت به خلاقیت؛

ـ فقدان حداقل امکانات لازم برای انجام فعالیت های خلاق دانش آموزان؛

 ـ اهداف و محتوای کتاب های درسی؛

ـ عدم توجه به تفاوت های فردی دانش آموزان؛

ـ عدم پذیرش ایده های جدید؛

ـ ارایه ی تکالیف درسی زیاد به دانش آموزان؛

ـ استهزا و تمسخر به خاطر ایده یا نظر اشتباه.

اگر خانواده فرصت های لازم را برای سئوال کردن، کنجکاوی و کشف محیط به کودکان بدهد و هرگز آن ها را تنبیه نکند، زمینه را برای رشد خلاقیت آماده می کند .تنبیه و تهدیدهای مکرر، آفت خلاقیت های ذهن است پس به کودکانتان آزادی دهید، به آنها به عنوان یک فرد احترام بگذارید، از نظر عاطفی در حد اعتدال به آنها نزدیک شوید و بر روی ارزش های اخلاقی و قوانین خاص تاکید کنید. منزل را به صورت محلی درآورید که در آن اقتدار مورد سئوال قرار گیرد، فعالیت بازی و خنده و فانتزی به مقدار زیاد وجود داشته باشد و شما و کودکانتان بر اساس عادت سعی کنیدکارها را به روش های جدید و جالب انجام دهید.

 

نتیجه

در طول تاریخ بشر به دنبال دو جامعه می گشت یکی جامعه ایده ال و دیگری جامعه “رئال” که در نهایت رسیدن به جامعه آیده ال به مفهوم انتزاعی آن ممکن نبود و سعی می کرد که جامعه “رئال” خود را نقد کند که مراحل مختلفی را گذراند که در نهایت به شکل امروزی خود تبدیل شد و آنهم مستلزم داشتن نگاه های متفاوت به مسئله ی جامعه خود بود که لازمه آن داشتن افراد خلاق بود. پس در وهله ی اول آموزش و پرورش خود را تقویت کردند که نگاه خلاقانه نسبت به فرزندان خود داشته باشند. محیطی هوشمندانه ایجاد کردند همراه با انگیزش بالا که بتوانند بر محیط مسلط بشوند که مستلزم استفاده از خلاقیت فکری بود که از فرزندان خود استفاده کردند و خود این عوامل جامعه را به سمت تعقل گرایی برد و جامعه به تدریج شکل تکاملی خود را پیموده و می پیماید  .بنابراین کشورهای جهان سوم می بایستی از آموزش وپرورش شروع کرده وکم کم وارد جامعه تعقل گرا بشوند تا یک جامعه توسعه یافته با خلاقیت بالا داشته باشند.

* علی نظری نفوتی کارشناس ارشد روابط بین الملل است.

بخش اول این مقاله را اینجا بخوانید.