کشورهای جهان در تقسم بندی های جدید به دسته های گوناگون تقسیم می شوند. یکی از تقسیم بندی های جا افتاده و شناخته شده، تقسیم آن به جهان پیشرفته و جهان عقب مانده است که از آن به کشورهای شمال و کشورهای جنوب، کشورهای توسعه یافته و توسعه نیافته، کشورهای پیشرو و پیرو، کشورهای مرکز و اقماری، جهان اول و جهان سوم و ویژگی هایی مانند آن تعبیر می کنند. این بخش بندی اگرچه به طور کلی نمی تواند درست باشد، ولی بر پایه ی ویژگی های برجسته و فراگیر موجود در جهان، صورت گرفته است. این نوشتار درصدد بررسی دو ویژگی بنیادین کشورهای عقب مانده یا توسعه نیافته است.
۱ـ جهل عوام(نادانی و ناآگاهی توده های مردمی): مردم این کشورها تنها در اندیشه ی سیر کردن شکم خود و زن و فرزند و فراهم سازی نیازهای اولیه ی زندگی خود می باشند؛ آنها کمتر به این امور می اندیشند که: زندگی بهتری نیز می توان داشت؛ بهتر از این نیز می توان کشور را اداره کرد؛ هر شهروندی حق تعیین سرنوشت خود و مملکتش را دارد؛ هر یک از شهروندان می توانند در پیشبرد کارهای کلان، نقش داشته باشند؛ انسان افزون بر خوراک و پوشاک و مسکن، حقوق دیگری همچون کرامت انسانی، شخصیت اجتماعی، حق آرامش، حق آزادی و مانند آن را دارد. همچنین در این کشورها توده های شهروندان کمتر این پرسشها را از خود می پرسند که: فرمانروایانشان چه کسانی هستند؟ سرنوشت کشور و مردم به دست چه کسانی است؟ آیا روش دیگر و کسان دیگری هم هستند که بتوانند بهتر از حاکمان کنونی کشور را اداره کنند یا نه؟ راه های پیشرفت و عوامل واپس ماندگی چه چیزهایی هستند؟چگونه باید سرمایه های مادی و انسانی خود را به طور بهینه به کار گرفت و به بهره وری رساند؟
نشانه های این ناآگاهی آن است که این مردمان به جای آن که برای بهبود سرنوشت خود کاری کنند، چشم به فرمانروایان و حاکمان دارند و همه چیز را از آنها می خواهند؛ هنگامی هم که از آنان ناامید می شوند، چشم امید دارند که قهرمانی از میان خودشان برخیزد و آنان را از بیداد و تباهی ستمکاران و تباهکاران رها کند. تکیه گاه دیگر آنان در چنین هنگامه هایی، مذهب و نیروهای غیبی است. آنان گمان می کنند فقط خداوند و نیروهای الهی ویا نیروهای غیبی باید داد آنان را از بیدادگران بستانند و اگر امروز خداوند کامشان را برنیاورد و ستمگران و ضایع کنندگان حقوقشان را نابود نکرد، به انتظار روز واپسین در جهان آخرت می نشینند و می گویند خداوند در آن روز، انتقام آنان را از بیدادگران و تباهکاران می ستاند؛ نیز چنین وانمود می کنند که خداوند از جایی این بیدادگران را خواهد زد که هیچ ندانند از کجا خورده اند. هرچند این امور به کلی و مطلقا قابل انکار نیست، اما چنین مردمانی پیوسته بر جای خود می نشینند و به نیروهای بیرون از خود چشم می دوزند. پیامد چنین روشی، زندگی پست و بینوایی و بیچارگی و کشیدن بار ستم و بدبختی هاست.
شایسته است بررسی شود سرچشمه ی پیدایش چنین روش و نگرشی چیست؛ چه کسانی یا چه چیزهایی مردمان را از اندیشیدن و جنبیدن باز می دارد و به زندگی پست، خشنود می سازد؛ یا اگر هم خشنود نباشند، به این باور می رسند که چاره ای از ما ساخته نیست؛ باید بسازیم و بسوزیم.
۲ـ خیانت خواص: خیانت و خواص، هر دو مفهومی متکثرند و از هر زاویه ای تعریفی جداگانه دارند. برخی از رفتارهایی که در عنوان خیانت می گنجند، عبارتند از: کم کاری، بی تفاوتی در برابر رنج دیگر شهروندان، چشم پوشی از رسالت آگاهی بخشی و بیدارگری، همکاری پنهان و آشکار با دشمنان خارجی، همکاری پشت پرده با حاکمان ظالم و فاسد، ایجاد روابط ناسالم فرهنگی و اداری و اقتصادی با بدنه ی جامعه، زیور بخشی به زندگی شخصی از هر راهی و به هر قیمتی، سوء استفاده از موقعیت شغلی و مالی و تخصصی، ایجاد شیوه های نادرست مادی، دینی و فرهنگی در گستره ی جامعه.
مقصود از خواص می تواند چند دسته باشند: دارامندان، دانش آموختگان، نخبگان علمی و فکری و دینی، حاکمان، مدیران خرد و کلان و صاحبان مقام و منصب. در اندیشه ی مدرن، برخی شخصیت های حقوقی و نهادها و کانون های دینی و حقوقی و سیاسی نیز به دلیل نوع نقشی که بر عهده می گیرند، در شمار خواص قرار می گیرند. به عبارتی می توان گفت مفهوم خواص، همه ی کسان و نهادهایی را در بر می گیرد که در زمینه های دانش و شغل و تخصص و توانایی خود در جامعه، دارای جایگاه و منزلتی باشند.
خواص، هم از نظر عقلی، دارای رسالت اجتماعی هستند که نباید از آن شانه خالی کنند و هم به لحاظ دانش اجتماعی، به گروه های مرجع تبدیل می شوند که توده های مردمی از رفتار فردی و اجتماعی آنها تقلید می کنند و آنها را الگوی خویش قرار می دهند؛ از این رو، در صورتی که الگوها، رفتاری نادرست و زیانبار در پیش بگیرند، در برابر مردم و جامعه مسئول خواهند بود.
تاریخ بشر نمونه های فراوانی از خیانت خواص در همه ی نقاط جهان در سینه دارد، ولی در کشورهایی که امروزه به کشورهای پیشرفته و توسعه یافته معروفند، نخست، خواص آنها تا اندازه ای اصلاح شده اند و به رسالت خویش برگشته اند تا توانسته اند فرهنگ جامعه را بسازند؛ و به موازات آن در کشورهای عقب مانده و توسعه نیافته، هنوز بخش اعظم خواص ـ در همه ی اشکال و اصنافش ـ نه تنها اصلاح نشده اند که حتی به خیانت و جنایت مشغولند و شمار کسانی که به حقوق و مسئولیت و تعهد خویش می اندیشند و بر پایه ی آن رفتار می کنند، در اقلیت مطلق به سر می برند و این اقلیت هم چنان از سوی عوام و افکار عمومی و مافیای سیاسی ـ اجتماعی و حاکمان بیدادگر در فشار و تنگنا قرار دارند که یا خانه نشینند، یا در سرزمین های دیگر پناه گرفته اند، یا در زندانند و یا بر چوبه های دار و سینه ی گورستانها آرمیده اند.
«معروف است هنگامی که پروفسور محمود حسابی در یکی از کشورهای اروپایی تدریس می کرد، دانشجویی از وی پرسید: جناب استاد! تعریف شما از جهان سوم چیست؟ استاد پاسخ داد: جهان سوم جایی است که در آنجا هر کس بخواهد کشورش را آباد کند، خانه اش خراب می شود، و هر کس بخواهد خانه اش را آباد کند، کشورش را ویران می کند». نیز «در روزگار استیلای انگلیس بر هندوستان، کسی از چرچیل، نخست وزیر وقت انگلستان ایراد گرفته بود که چرا از اینجا با رنج و هزینه ی بسیار، در اندیشه ی کشورگشایی در سرزمین های دوردست مشرق زمین همچون هندوستان است؛ در حالی که کشور ایرلند در همین نزدیکی قرار دارد و سزاوارتر است که نخست به فتح این کشور اقدام شود. چرچیل به این انتقاد، پاسخی بدین مضمون گفته بود: ما در آنجا به دلیل جهل عوام و خیانت خواص، کامیاب تریم؛ در حالی که در بیشتر نقاط مغرب زمین، هم توده های مردمی به آسانی سلطه ی ما را نمی پذیرند و هم خواص، کمتر از رسالت خود شانه خالی می کنند» !
درباره ی جایگاه خواص در ایران معاصر، داوری با خوانندگان است. این نوشتار، در پی اثبات و نفی خیانت خواص در این کشور نیست، ولی این موضوع در کشور ما جای مطالعه و بررسی دارد.
۱۳ آبان ۱۳۹۱ خورشیدی/ ۴ نوامبر ۲۰۱۲میلادی
مسئله ما فقط مردمی و سیاسی نیست.فقط مربوط به خواص هم نیست .کل ملت در یک مسمومیت فرهنگی و ارزشی بسر میبرند و منظورم از فرهنگی همه چیز است (دینی ،ملی ، اجتماعی و …) تا این مسمومیت فرهنگی موجود است استبداد و در تیجه عقب ماندگی هم با ماست.علاوه بر این اقتصاد دلالی بر اساس واردات و ضدیت با تولید که در نود سال اخیر نهادینه شده است علت دیگر این وضعیت ماست.
باز تولید استبداد در ایران چگونه صورت میگیرد
http://efsha.squarespace.com/blog/2010/4/17/116421137335.html
راه نجات ایران در بر پایی حکومتی دمکراتیک بر اساس ارزشهای حقوق بشری و رفتن بسوی خودکفایی علمی و اقتصادی است
چرا بدون تشکیل یک جبهه قوی دمکراسی نمیتوانیم از شر استبداد رها بشویم
http://efsha.squarespace.com/blog/2013/5/20/053911867558.html