شماره ۱۱۹۹ ـ پنجشنبه ۱۶ اکتبر ۲۰۰۸
خانم مارگرت اتوود (Margaret Atwood) نویسنده نامدار کانادا که در آستانه ۷۰ سالگی است، اخیرا مقاله مهمی در روزنامه معتبر گلوب اندمیل (Globe and Mail) منتشر کرده و در آن هارپر نخست وزیر فعلی را به شدت به باد انتقاد گرفته است.
بسیاری از نویسندگان بزرگ پیامهای خود را عملا به طور غیرمستقیم، با اشاره و کنایه و در هاله ای از رمز و راز بیان میکنند تا خوانندگان آثارشان را به تفکر وادار کنند و آنها خودشان به فراست پیام ها را دریافت نمایند و یا چه بهتر اینکه خلاقیت فکری آنان، پدید آورنده ایده های متفاوت و حتی بهتری گردد. این سبک نگارش تقریبا مشابه همان روشی است که در سیستم آموزشی امروز، خوداکتشافی یا Self discovery نامیده می شود، اما در این مقاله بخصوص، مارگرت اتوود شاید برای نخستین بار شیوه ی کاملا متفاوتی را به کار گرفته و نوشته اش بسیار صریح و بی پرده و تند است و جالب تر اینکه با استناد به اعداد و ارقام اقتصادی نظر خود را بسیار مستدل و منطقی و موجه ابراز کرده است. همین ویژگی ها و اهمیت نکته ای که درباره آن روشنگری کرده است، سبب شد که سخن از دل برآمده او بر دلم بنشیند با هم چکیده ای از آن را می خوانیم.
خانم اتوود مقاله ی خواندنی اش را با چند پرسش تفکرانگیز شروع می کند و می پرسد ما کانادایی ها که هستیم؟ چه می خواهیم؟ کشوری که در آن زندگی می کنیم، چگونه کشوری است؟ و نهایتا این که دوست داریم چگونه کشوری داشته باشیم؟ وی خود پاسخ می دهد که کشور ما در حال حاضر کشوری بسیار سازنده و مولد است.
طی چندین دهه، ما در عرصه های نویسندگی، موسیقی مردم پسند و بسیاری زمینه های دیگر، بیشتر از وزن و اهمیت نسبی خود تاثیرگذار بوده ایم. در گذشته، کانادا بر روی نقشه جهان یک خلاء فرهنگی بود، ولی حالا یک نیرو است و بخش بزرگی از اقتصاد ما بخش هنری آن است که در سال گذشته ۴۶ بیلیون دلار یعنی معادل ۸/۳ درصد از کل تولید ناخالص ملی (GNP) کشور و تقریبا ۶۰۰ هزار شغل ایجاد کرده است.
او ادامه می دهد، حالا نخست وزیرمان می گوید مردم عادی به هنر اهمیت نمی دهند. ایده ی او درباره هنر، مربوط به گروهی از اشخاص ثروتمند است که در ضیافتها دور هم جمع می شوند و درباره کمبود کمکهای دولتی، نق می زنند. پس بگذار بگویم که تعداد نویسنده های نسبتا ثروتمند کانادا که خود من هم یکی از آنها هستم، (البته نه این که مثل Warren Buffett میلیونر باشم) از تعداد انگشتان یک دست تجاوز نمی کند. من درباره کمی عطایای دولتی نق نمی زنم، زیرا اصولا کمکی دریافت نمی کنم. در حقیقت کمتر از ۱۰ درصد نویسندگان ما از راه نوشتن امرار معاش می کنند و سطح زندگی آنها در حد یک زندگی عادی و متوسط است. وانگهی همین عده با پرداخت مالیات به دولتهای مرکزی و استانی حقوق آقای نخست وزیر و امثال او را هم تامین می کنند. تک تک این نویسنده ها همان “افراد عادی” هستند که هارپر مدعی است که به هنر اهمیت نمی دهد.
ایده ی نخست وزیر درباره فرد عادی کسی است که یک ذره ذوق هنری و خلاقیت و کنجکاوی ندارد و از هیچ چیز زیبا و جذابی لذت نمی برد. ولی ایده من از فرد عادی کاملا متفاوت است؛ بشر ذاتا آفریننده و خلاق است. همین خلاقیت، طی هزاران سال پدیدآورنده فرهنگهای گوناگون، زبانها، سبک های معماری، مراسم دینی، رقص، موسیقی، وسایل خانه، شیوه های پخت و پز، منسوجات، لباسها و غیره بوده است.
همین “مردم عادی” هستند که صندلی های ارزان قیمت کنسرتها، تئاترها و اپراهای زنده را پر می کنند. در کانادا تعداد تماشاگران برنامه های هنری بیش از تماشاگران رویدادهای ورزشی است. خلاصه این که هنر چیزی نیست که متعلق به گروه خاصی باشد، بلکه جزیی از انسان بوده است.
علاوه بر این “مردم عادی” تولیدکنندگان هنر هم هستند. همین ها هستند که کلوپهای کتاب خوانی و کلاسهای مختلفی از قبیل نقاشی، رقص، کوزه گری، گل آرایی، عکاسی و غیره را صرفا برای لذت مقرون با این فعالیتها بنیان می نهند. همین مردم عادی وابسته به گروههای سنی مختلف هستند که میلیونها ساعت از وقت خود را در موزه ها، گالریهای هنری، جشنواره های فرهنگی ـ ادبی و غیره صرف می کنند. به عنوان مشتی از خروار به فستیوال کاریبانا (Caribana) و جشن سال نو چینی ها در تورنتو یا به برنامه ی “مطالعه در کنار دریا” در استان نووااسکوشیا (Nova Scotia) اشاره می کنم. در مثال اخیر مردم صندلی های خود را به زمین های چمن کنار دریا می برند و در آنجا می نشینند تا به کتاب خوانی نویسنده های محلی و ملی گوش دهند و درباره آن کتابها با نویسندگان آثار و بین خودشان بحث و گفت وگو داشته باشند. مفهوم حرف آقای هارپر این است که این میلیونها ساعت کار داوطلبانه اتلاف وقت است. در واقع او، این مردم را تحقیر و به آنها توهین می کند.
مارگرت اتوود می گوید، من با در نظر گرفتن نیروی بسیار زیادی که صرف خلاقیت هنری می شود بر این باورم که خلاق بودن امری عادی و بخشی از ویژگی های انسان در تمام مراحل زندگی است. تحسین نکردن و لذت نبردن از این فعالیتها است که جنبه ی غیرعادی دارد.
او نتیجه گیری می کند که هارپر نشان داده است که از ظرفیت ها، توانایی ها و علایق “مردم عادی” آگاهی ندارد و برای آنها احترام قائل نیست.
در بخش های بعدی مقاله ی خانم اتوود، برخی سیاستهای اقتصادی دولت مورد انتقاد قرار گرفته است که در این نوشته مجالی برای پرداختن و اظهارنظر درباره آنها را نداریم ولی جان کلام او این است که ترجیح می دهد و به حق دوست دارد که نخست وزیر کشور، انسانی فرهنگ دوست و هنرپرور باشد که در این زمینه کاملا با او هم عقیده ایم.
حافظ گفته است:
“دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما”
صادقانه باور داریم که این بیت، تنها در مدح حاکم وقت شیراز سروده نشده، بلکه عمدتا ستایش خصلت نیک فرهنگ دوستی و ادب پروری، آن هم به مفهومی عام و جهان شمول مد نظر بوده است. چرا راه دور برویم؟ همین نشریه ای را که پیش روی شما است بهتر ورق بزنید و ببینید کدام اشخاص حقیقی و حقوقی، از راه درج آگهی در آن، از خدمات فرهنگی این نشریه حمایت کرده اند و خودتان قضاوت کنید که این صفت خوب فرهنگ پروری آنان تا چه اندازه قابل تحسین و افتخارآفرین است. به اعتقاد ما، این اشخاص با یک تیر چند نشان می زنند، زیرا نه تنها کالاها و خدمات خود را به جامعه فرهنگی این سوی دنیا معرفی می کنند و این کار سبب رونق بیشتر کسب و کارشان می گردد، بلکه افتخار مشارکت در یک خدمت ارزنده ی فرهنگی را هم به موفقیت های مالی خود اضافه می کنند.
در پایان از آقای دکتر رضا مریدی، نخستین نماینده ایرانی تبار مجلس، درخواست می کنیم که عمق پیام و جان کلام این بانوی فرهیخته و خوش فکر را هر وقت و با هر شیوه ای که مناسب می دانند به نظر مقامات برسانند و اجازه ندهند که ادامه ی حمایت هر چند اندک دولت از برنامه های فرهنگی، هنری، رسانه های قومی و غیره محدودتر و کم رنگ تر شود. برداشت و شیوه ی نگرش آقای نخست وزیر به “نقش هنر و جایگاه هنرمند در جامعه” برای آینده فرهنگی کشور زیان بخش است و نیاز به تصحیح دارد.