در چنته‌ی ما هر آنچه  می‌گویی، هست

از فیل و ز فنجان هم اثـر جویی، هست

از قصـه و شـعر و عـلم و بسـتان هــنر

وز گـلشـن عـارفان در آن بـویی هست

موضوع روز:

شما بگویید،این چه زبانی‌ست؟!

(این بخش، تقدیم به نویسنده‌ی فرهیخته و دلسوز زبان پارسی، بانو فرشته مولوی)

رفته بودم  مدرسه فارسی دنبال پسر دوستم. وقتی رسیدم نیم ساعت مونده بود کلاس تعطیل بشه. یک نیمکت خالی ته اتاق انتظار، منو به نشستن دعوت می‌کرد.  همین که نشستم دو نفر دیگه هم، یک خانم و یک آقا، اومدن کنار من نشستن و شروع کردن به خوش و بش کردن. پیدا بود که آشنای قدیمین ولی مدتیه دیداری دست نداده بوده. کتابی رو که برای چنین مواقعی همراه دارم باز کردم و شروع کردم به خوندن، غافل از آن که گوشای فضولم بیشتر از مغزم کار می‌کنه:

“چطوری داوود، ببخشید، دیویدجون؟… خیلی وقته ندیدمتون، مگی جون اُ کِیِه؟ (is OK)”

” اِی بد نیستم… نفسی میاد دیگه، تنکز گاد (thanks God). منیژه هم دوینگ فاین (doing fine). “

“راست میگی؟ فقط میاد؟… وای دونت یو گو تو داکتر(why don’t you go to doctor)؟

هر دو زدند زیر خنده.

“راستی، بالاخره موو (move) کردید؟”

” او یا (o’ ya)، رفتیم نزدیک پینات پلازا، همون بیلدینگ (building) ماری اینا.”

“ماری؟… ماری کیه؟… آی نو هر (I know her)؟”

” او یا (o’ ya)، همون مرحمت خانوم دیگه، که صدای خوبی هم داره… “

” آها یادم اومد… یو نو(you know?)، آخه آدم اینجا اونقد پرابلم (problem) داره که حواس نمیمونه… آی میس هر اِ لات (I miss her a lot)…”

“حالا هم به شما کلوزتریم (closer) هم به پرژن سکول(Persian School). دیگه مجبور نیستیم هر هفته ۲۰ کیلومتر تا اونجا درایو(drive) کنیم؛ اونم تو هایوی (highway).”

“خیلی هم اُ کِیِه (is OK)، وای نات (why not)؟”

خوشبختانه پسر دوستم پیداش شد و ما رو از اون جنگل الم شوربا نجات داد. پا شدم به استقبال و بوسیدمش و پرسیم:

“How was your class? Did you enjoy it?”

“بله خیلی خوب بود کلّی چیز یاد گرفتم… راستی، عموجون ؟…”

“جان عمو…”

” تو این مدرسه‌ی فارسی، من دارم فارسی یاد می‌گیرم؛ شما انگلیسی تمرین میکنی، خنده داره، مگه نه؟”

از خجالت خیس عرق شدم!

 

آی دنیا به کجا چنین شتابان …؟!

* وای به روزی که بگندد نمک!!… در هفته‌ گذشته، یک قاضی سرگرم بررسی پرونده‌ی یک افسر سابق پلیس شهر سنت لویی (امریکا) متهم به قتل عمد یک جوان ۲۴ ساله سیاهپوست بوده است(انشالله تا حالا کار را تمام و حکم را صادر کرده باشد). پرونده‌ی این آقای افسر حاکی‌ست که او پس از کشتن آن جوان، یک اسلحه در کنار جسد جا داده تا قتل را به عنوان دفاع از خود، توجیه کند(CNN).

 * فکرشو بکنید، هشتصد هزار مهاجری که در دوران کودکی به طور غیرقانونی وارد ایالات متحده شده‌اند، تا همین دیروز حق داشتند در آن کشور باقی بمانند ولی آقای ترامپ با یک فرمان این حق را که اوباما به آنها داده بود از آنها گرفت. بر اساس برنامه‌ای که باراک اوباما مبتکر آن بود و به “داکا” معروف شد، این کودکان حق اقامت گرفته بودند، زیرا به دلیل خردسالی نقشی در مهاجرت خود نداشته‌اند. حالا با این هشتصد هزار نفر چه باید کرد؟ کنگره هم ظاهرن هاج و واج مانده!

 

خواندنی، اما…

در یکم اکتبر سال۲۰۱۴، شو لیژیXu Lizhi ، کارگر کارخانه فاکس کان  Foxconn در سن۲۴سالگی در چین خودکشی کرد. شو شاعر نیز بود و در شعرهایش از مشقت‌های کار در کارخانه می‌گفت.  شرایط وخیم کار و نظارت ارتشی در کارخانه‌های چین به خودکشی چندین کارگر منجر شده است. در سال۲۰۱۰ هجده کارگر کارخانه فاکس‌کان اقدام به خودکشی کرده‌اند که از میان آنها ۱۴نفر جان باختند. (شرکت اپل و اچ پی از مشتریان فاکس کان هستند.)

شو، کارگر۲۴ساله نیز مثل دهها کارگر مهاجر دیگر از ساختمان خوابگاه کارگران پایین پرید.

بیشتر اشعار شو توصیف زندگی در خط تولید کارخانه بود. مانند این یکی:

یک پیچ به زمین افتاد

در این شب تاریک در ساعات اضافه کاری

عمودی فرو افتاد و تقۀ ظریفی کرد

کسی متوجهش نخواهد شد

درست مثل دفعۀ پیش

در شبی مثل امشب

که یکی از بالا پایین پرید.

 

و اما … خوب است بدانیم که:

توصیه پزشکان: روی پهلوی راست نخوابید

این که انسان به خواب کافی نیاز دارد تا سالم بماند بر کسی پوشیده نیست.  اما به هنگام خواب به کدام پهلو باید خوابید؟ آیا وضعیت بدن بر آرامش‌بخشی خواب تأثیر خواهد گذاشت.

طبق یک بررسی تحقیقاتی که نتایج آن در مجله “کلینیکال گاستروانترولوژی” چاپ شده، پزشکان دریافته‌اند که خوابیدن بر روی پهلوی چپ بهتر است.

خواب بر روی پهلوی چپ جریان خون را آسان‌تر می‌سازد. شریان آئورت که سرخرگ اصلی خون‌رسان بدن است در قسمت فوقانی و اتصال به قلب، به سمت چپ انحنا می‌یابد. بنابراین وقتی به روی پهلوی راست خود می‌خوابیم خون را مجبور می‌کنیم در این قسمت بر خلاف جاذبه زمین جریان یافته و به بالا برود.

همچنین طبق این مطالعه، کسی که از مشکلات گوارشی مثل سوزش سر معده رنج می‌برد نیز بهتر است بر پهلوی چپ بخوابد، چون مری از سمت راست به معده وصل می‌شود و وقتی روی پهلوی چپمان می‌خوابیم اسید معده نمی‌تواند به مری برگردد.(دویچه وله)

 

و… از فرهنگمان  بگوییم:

جشن هخامنشی میتراکانا

جشن مهرگان در عصر هخامنشی در آغاز سال نو آن دوران، یعنی در نخستین روز از ماه مهر برگزار می‌شده است. در دوره‌‌هایی از دوران باستان و ازج مله در عصر هخامنشی، آغاز پاییز، آغاز سال نو بوده، و از همین روی نخستین ماه سال را به نام مهر نامیده‌اند.تثبیتِ آغاز سال نو در هنگام اعتدال پاییزی با نظام زندگیِ مبتنی بر کشاورزیِ ایرانیان باستان بستگی کامل داشته است.

هنوز هم در بخش‌هایی از ایران جشن‌های گوناگونی به مناسبت فرا رسیدن مهرگان و پایان فصل کشاورزی برگزار می‌شود. در این جشن‌ها ترانه‌هایی نیز خوانده می‌شود که با مهر و مهرگان در ارتباط است. سنت کهن آغاز سال نو از ابتدای پاییز با نام «سالِ وَرز» در تقویم محلی کردان مُـکریِ مهاباد و طایفه‌های کردان شُکری باقی مانده است. در تاجیکستان، به ویژه در دو ناحیه وَنج و خوف، از نخستین روز پاییز با نام «نوروز پاییزی/ نوروز تیرَماه» یاد می‌کنند.

 شاید بتوان رسم آغاز شدن سال تحصیلیِ امروزی را در یکم مهرماه باقی‌مانده گاهشماری کهن میترایی/ مهری دانست.

به نوشته‌ی ثعالبی در «غُرَر اخبار ملوک فُرس و سیرِهم»،گمان می‌رود که در زمان اشکانیان نیز جشن مهرگان با ویژگی‌های عصر هخامنشی برگزار می‌شده است.

زمان برگزاری جشن مهرگان در دوره هخامنشی و به احتمالی قدیم‌تر از آن، در نخستین روز ماه مهر بوده و اکنون حدود دو هزار سال است که این جشن به شانزدهمین روز این ماه یا مهرروز از مهرماه در گاهشماری ایرانی منسوب است، اما این زمان در میان اقوام گوناگونی که از تقویم‌های محلی سنتی بهره می‌برند، متفاوت است.

مهرگان سرودها و آهنگ هاى ویژه خود را داشته، و در میان نام هاى پرده هاى موسیقى دوره ساسانى “مهرگانى” و “مهرگان بزرگ” و “مهرگان خردک” به چشم می‌خورد.

در «برهان قاطع» نام مهرگان برای یکی از مقام‌ها و لحن‌های موسیقی سنتی ایران آمده است. همچنین، در میان دوازده مقام نامبرده شده در کتاب”موسیقی کبیرِ” ابونصر فارابی نیز مقام یازدهم با نام مهرگان ثبت شده است.

شایان توجه است که در بسیاری از کشورهای عرب ‌زبان، از  برخی جشن‌ها و فستیوال‌ها با نام عمومی مهرجان یا مهرجانات نام می‌برند.

 

آیین‌های جشن مهرگان

از مجموع منابع موجود، همچون نگاره‌ها و متون باستانی و نوشته‌های مورخان و دانشمندان قدیم ایرانی و غیر ایرانی چنین بر می آید که مردمان در این روز با جامه‌ها و آرایه‌های ارغوانی گرد هم می‌آمده‌اند، در حالی که هر یک، چند «نبشته شادباش» یا به قول امروزی‌، کارت تبریک برای هدیه به همراه داشته‌اند. این شادباش‌ها را معمولن با بویی خوش همراه می‌ساخته و در لفافه‌ای زیبا می‌پیچیده‌اند. کتسیاس، پزشک اردشیر دوم پادشاه هخامنشی، نقل کرده است که در این جشن ایرانیان با پوشیدن ردای ارغوانی رنگ و همراه با دسته‌های نوازندگان و خنیاگران به رقص‌های دسته‌جمعی و پایکوبی و نوشیدن می‌پرداخته‌اند.

در مهرگان و نوروز، مردم ایران مشک، عنبر و عود هندى به یکدیگر هدیه مى دادند و پادشاهان روغن بان بر خود مى مالیدند. پادشاهان در این روز تاجی بر سر مى گذاشتند که صورت آفتاب در آن بود و عقیده داشتند که در این روز خورشید آشکار شده است.

مورخان یونان، روم و یهود درباره مهرگان مطالب فراوان نوشته اند.  در جایی خواندم که، احتمالن تحت تاثیر همین مطالب، جورج واشنگتن نخستین رئیس جمهوری آمریکا روز شکرگزاری‏((Thankgiving را در همین ایام مقرر کرد و هفت دهه بعد، آبراهام لینکلن آن را به آخرین پنجشنبه ماه نوامبر منتقل ساخت. ولی کانادایی ها مراسم شکرگزاری را همچنان در پایان فصل برداشت محصول (در مهرماه) برگزار می کنند.

 

و اما …هر که نوشته، چه خوش نوشته:

می گویند در اوایل انقلاب فرانسه، سه نفر محکوم به اعدام با گیوتین شدند، آنها عبارت بودند از روحانی، وکیل دادگستری و فیزیک دان .

در هنگامه ی اعدام، روحانی پیش قدم شد، سرش را زیر گیوتین گذاشتند، و از او سؤال شد: حرف آخرت چیه؟ گفت،”خدا …خدا…خدا…او مرا نجات خواهد داد”. وقتی تیغ گیوتین را پایین آوردند، نزدیک گردن او متوقف شد. مردم تعجب کردند، و فریاد زدند: آزادش کنید، خدا حرفش را زده! و به این ترتیب نجات یافت .

نوبت به وکیل دادگستری رسید، از او سؤال شد: آخرین حرفت چیه؟ گفت، “من مثل روحانی خدا را نمی شناسم ولی درباره عدالت بیشتر می دانم، عدالت …عدالت …عدالت…” گیوتین پایین رفت، اما نزدیک گردنش ایستاد. مردم فریاد زدند:آزادش کنید، عدالت حرف خودش را زده. وکیل هم آزاد شد.

نوبت فیزیکدان رسید، سؤال شد، آخرین حرفت را بزن،گفت:”من نه روحانیم که خدا را بشناسم و نه وکیلم که عدالت را بدانم، اما من حدس می‌زنم که در نقطه‌‌ای روی طناب گیوتین گرهی وجود دارد که مانع پایین آمدن تیغه می شود. بازرسی کردند، گرهی وجود داشت. گره را باز کردند، تیغ برگردن فیزیکدان فرود آمد و سرش از تن جدا شد.

گفته اند: لازم است گاهی دهانت را بسته نگاه داری، هر چند حقیقت را بدانی! سعدی فرمود: جز راست نباید گفت، هر راست نباید گفت؟!

و … شعری از این قلم “راهی”:

اگــر . . ؟

چه می‌شد اگــر…

 … به جای یک چهـره اخم،

یک خوشه لبخند؛

 … به جای یک داغِ سیلی،

یک حـریـر نوازش؛

 … به جای یک گلو بغض،

یک نغمه؛

 … به جای یک فـریاد خشم،

 یک هلهله شادی؛

 … به جای یک طومار بی‌حـرمتی،

 یک دوستت دارم؛

… به جای یک چماق،

یک شاخه زیتون؛

 … به جای یک گلوله‌ی آتشین،

یک گلِ سـرخ؛

 … به جای یک دوزخ دشمنی،

یک باغ، دوستی

 … به جای یک رگبار گلوله،

یک دسته گل؛

 و . . . به جای یک بمباران،

یک رنگین کمان

نثـار یکدگـر می‌کردیم؟

. . . چه می‌شد؟

 

و … نکته‌ای از عرفان:

مریدی از بوسعید ابولخیر پرسید:”تصوف چیست؟”

بوسعید فرمود:

“تصوف آن است که آنچه در سر داری، بنهی؛ آنچه در کف داری، بدهی، و آنچه بر تو آید، نجهی!”

و اما… خنده بر هر درد بیدرمان دواست:

دو چیز را باید زود به زود عوض کرد، هر دو را هم به یک دلیل: سیاستمداران و پوشک بچه‌ها.

و … می‌رسیم به سخن روز:

در ۳۰ سالگی کارش را از دست داد؛ در۳۲ سالگی در یک دادگاه حقوقی شکست خورد؛ در ۳۴ سالگی ورشکست شد؛ در ۳۵ سالگی، عشق دوران کودکیش را از دست داد؛ در ۳۶ سالگی دچار اختلال اعصاب شد؛ در ۳۸ و ۴۴ و ۴۶ و ۴۸ سالگی در انتخابات شکست  خورد؛ در ۵۵ سالگی باز هم نتوانست سناتور ایالت شود؛ در ۵۸ سالگی هم سناتور نشد؛ اما … در ۶۰ سالگی به ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا برگزیده شد. او نظام برده داری را در آمریکا برانداخت! مردی به نام آبراهام لینکلن که هرگز جا نزد، چون به خود و درستی اندیشه‌اش باور داشت!