سه دهه از کشتار مردم صبرا و شتیلا می‌گذرد و ستیز میان اسرائیل و فلسطین از هر وقت فراگیرتر است. از طرف دیگر اما، دخیل شدن دیگران در حل این دشواری حتا در کشورهایی که تا دیروز خود را بی‌طرف می‌خواندند، بیشتر شده است. 

در این مورد با دوست نروژی‌ام  «ترولس لی» که خود نیز یهودی است و کارگردان سینما و منتقد مسایل سیاسی می‌باشد، در مورد کنفرانس دو روزه‌ای که به همین مناسبت در شهر اسلو برگزار شده بود، به صورت نوشتاری صحبت می‌کردم که حاصل این گفتگوی نوشتاری، متنی است که در زیر می‌خوانید.

***

او می‌نویسد: ماه سپتامبر است، هوا سرد شده و اسلو در کنار رنگین‌کمان برگ‌های پاییزی، برگ تاریک و سیاهی از تاریخ را به بررسی نشسته است تا تیراژه‌ی رنگ در پس‌زمینه‌ی سیاهی بی‌عدالتی گم نشود و امید را نیز از دام جور و ستم، برهاند. در جنگ سیاهی و تیراژه‌ی رنگ بر صندلی خود در “خانه هنر” که محل برگزاری اجرای نمایش‌نامه، نقاشی و سخنرانی است، نشسته‌ام. نمایش‌نامه‌ای به نام «Beit Aza» که آتلیه در همکاری با چادر فلسطینی‌های پناهجو در دفاع از پناهجویان فلسطینی بی‌ مدرک، برگزار کرده، قرار است اجرا شود. همین‌جا بگویم که بیش از دو سال است که پناهجویان بی‌مدرک فلسطینی در کنار کلیسای یاکوب (یعقوب) در اعتراض به سیاست‌های ضد پناهندگی دولت نروژ، چادری برپا کرده‌اند و به مرور توانسته‌اند از پشتیبانی مردم هم برخوردار شوند که از آن جمله است، پشتیبانی برخی از هنرمندان نروژ. این دوست می‌نویسد: در ردیف اول صندلی‌ها که در جمع سی‌تا می‌شود، نشسته و منتظر اجرای نمایش هستم و ضمن خیره ماندن به پرده‌ای که قرار است فاصله‌ی ما با بازیگرها را کاهش دهد، به این فکر می‌کنم که خدا اگر عدالت را می‌شناسد، چرا با مردمی در گوشه‌ای از جهان چنین می‌کند؟ خدا که این مردم را فراموش کرده، چرا به دولت‌هایی مثل نروژ که جایزه‌ی صلح نوبل را به «اوباما» و «اتحادیه اروپا» می‌دهد، دلی از سنگ داده تا کسانی را که از ستم فرار کرده‌اند و آواره از خانه‌ی خراب شده‌شان، به دلایل واهی به همان جهنم برگرداند؟ به تدریج دوست‌داران هنر سی صندلی را پر می‌کنند، شاید بی آن که بدانند چرا در آنجایند.

محمود عباس و اسماعیل هنیه در یکی از دیدارهایشان

در مورد حال و هوای چیره و غالب بر سالن که می‌پرسم، می‌نویسد:

همین بس که برایت دو حکایت تعریف کنم که ناباورانه شاهد آن بودم؛ دو زن پیر که در ردیف دوم نشسته بودند و پاهاشان را هم روی صندلی جلو گذاشته بودند، در حالی که دختری زیبا از دیار فلسطین، با ادب و متانت کامل قهوه و خرما به آنها تعارف می‌کرد، از او پرسیده شد که اهل کجاست و پاسخ این دختر فقط یک کلمه بود: “غزه”. آها، پس از اهالی پاکستان هستی؟ دختر با شکیبایی و مهربانی تکرار می‌کند که اهل “غزه” است. به نظرم می‌آید که شاید پیش از این هم از مردم فلسطین و فلاکت‌هاشان چیزی شنیده باشند. همین‌جا هم بگویم که این پیرزن‌ها از غرب اسلو آمده بودند (غرب اسلو منطقه‌ای است که ثروت‌مندان نروژی در آنجا ساکن هستند) و موجب حیرت من بود که چرا در چنین مراسمی شرکت کرده‌اند. حالا یکی از همین دو پیرزن، با کنجکاوی تمام رو به من می‌کند (موهایم سیاه است آخر) و می‌پرسد که من هم اهل فلسطین هستم؟ می‌خواهد بداند که چرا ما در اینجا نشسته‌ایم. در پاسخ پرسش او می‌گویم که من نروژی هستم و دلیل برپایی این نمایشگاه هم این است تا از فلسطینی‌هایی که در شهر غزه در محاصره اسرائیل هستند، پشتیبانی شود و به این ترتیب، با آنها همدردی کنیم. همدردی با مردمی که سال‌ها است در انتظار صلح و دوستی‌اند. به آرامی روی پاهای لرزان خویش می‌ایستند، از من تشکر می‌کنند و به زمزمه هم می‌گویند: “بله، ما هم این مورد را حمایت می‌کنیم”. این جمله را یکی از آنها در حالی می‌گوید که آن دیگری صندلی را ترک کرده بود و به عکس‌های روی دیوار نگاه می‌کرد که حکایت پلشتی سیاست‌های دورویانه‌ی قدرت‌های شرق و غرب است.

مسئله فلسطین جز با همکاری دو سازمان الفتح و حماس قابل حل نیست

حکایت دوم که باید برایت بگویم، متأسفانه مربوط می‌شود به یکی از همکاران خودت؛ صندلی‌ها کم‌کم پر می‌شد و من دست‌هایم را برای دوستی که روزنامه‌نگار هم هست، تکان می‌دهم. او نزد من می‌آید و کنارم می‌نشیند. او هم می‌پرسد، چه خبر هست؟ می‌شنود که برای همدلی با پناه‌جویان بی‌پناه ساکن نروژ و پشتیبانی از مردم “غزه”، این نمایشگاه تشکیل شده است. آمده‌ایم تا همدلی و همدردی با مردمی بکنیم که سال‌ها است در انتظار هستند، شصت سال است که در انتظار رهایی از اشغال بیگانه‌اند. او ناگهان، پس از این که زندگی یکی از پناهجویان فلسطینی خوانده می‌شود، از جای برمی‌خیزد و در گوش‌ام زمزمه می‌کند که «نه، این برای من مأیوس کننده است». می‌گوید و نمایشگاه را ترک می‌کند.

حالا من هم در اندیشه این هستم که رسانه‌های نروژی اگر گربه‌ای بر درختی برود و به هر دلیلی فرود از درخت برای‌اش دشوار باشد، دوربین تلویزیون‌ها و روزنامه‌نگاران نوشتاری حتا اگر شب باشد، به سوی درخت در حرکت هستند، اما از برگزاری چنین سمینار و نمایشگاهی بی خبر و حالا هم که خبرنگاری از این رویداد، آگاه می‌شود که چرا جمعی در آنجا هستند، فقط اظهار تأسف می‌کند و محل را ترک. همان کاری که دو پیرزن ثروت‌مند غرب نشین شهر اسلو کردند. ارباب رسانه‌ها در دنیای امروز، اگر لازم باشد، یعنی اگر صاحبان رسانه‌ها بخواهند، از کاه، کوهی می‌سازند و اگر صلاح نباشد، مرگ ده‌ها زن و مرد باهامایی که به دنبال توفان و سیل به هلاکت رسیدند، به دست فراموشی سپرده می‌شود. این در حالی است که دو روز پس از مرگ پنهان ده‌ها زن و مرد اهل «باهاما»، زمانی که توفان سندی دامن مردم نیویورک را می‌گیرد، همه‌ی رسانه‌های جهان آن را به آگاهی جهانیان رساندند و حتا جمهوری اسلامی هم خواستار کمک‌رسانی به توفان زده‌گان آمریکا شد و باهاما به فراموشی سپرده شد. رسانه‌های ایرانی خارج کشور هم همین سیاست را دنبال کردند که انگار نه انگار که بنی آدم اعضای یکدیگرند.

در نامه‌ی بعدی از «ترولس لی» در مورد سمیناری دیگر که در شهر برگزار شده می‌پرسم که آن هم بحث در مورد اسرائیل و فلسطین است.

در پاسخ می‌نویسد: انگار قرار است همه‌ی کشورها با کمک نکردن به مردم فلسطین، خود را شریک جرم اسرائیل کنند و تنها با ارسال چند کامیون مواد دارویی و غذایی از عذاب وجدان خود بکاهند. «خانه ادبیات» شهر اسلو، محل برگزاری سمیناری است برای بررسی ستیز بین اسرائیل و فلسطین. این سمینار با همکاری کمیته‌ی منتخب فلسطین، کمیته نروژی – فلسطینی و سازمان کمک‌های مردمی موسوم به « Folkehjelp» برگزار شده و همه را فراخوانده‌اند تا در این بحث‌ها شرکت کنند. خانم «کریستین یاگمان» که پرستار بالینی است و تازه از «غزه» برگشته تعریف می‌کند که در باریکه غزه، آب‌های زیرزمینی آلوده‌اند، آلودگی صدای فراوان ژنراتورهای برق سلامت را به خطر می‌اندازد، خانه‌ها اگر اتاقی داشته باشند، در هر اتاق بیش از ده نفر زندگی می‌کنند، عوامل استرس‌زا چنان است که حیات و ممات را به هیچ می‌گیرد، تغییر شکل کودکان به سبب تغذیه نادرست مشهود است و بی‌تردید همه‌ی ساکنان این شهر با مشکل بی‌خوابی روبرو هستند. در شهر همه نوع سبزیجات هست اما از غذایی که ویتامین و پروتئین کافی داشته باشد، خبری نیست. ماهی‌گیرها تنها می‌توانند ماهی‌های کوچک صید کنند چرا که به خاطر محدودیت‌ها نمی‌توانند به مناطق عمیق دریا که ماهی بزرگ یافت می‌شود بروند. اگر ماهی بزرگی هم پیدا شود، کسی پول خرید آن را ندارد.

از او در مورد سفر سال پیش وزیر خارجه‌ی نروژ و برآمد آن می‌پرسم که باز هم با دلی پُرخون می‌نویسد: سال پیش همین وقت‌ها بود که «یوناس گهر استوره» در روزنامه‌ی نیویورک تایمز در مقاله‌ای با نام «Ready for Statehood» وضعیت نابسامان ساکنان غزه را توضیح داده بود. هم زمان با چاپ این مقاله، «محمود عباس» رئیس‌جمهور فلسطین، به دنبال جلب حمایت از طرح به رسمیت شناختن دولت فلسطین در سازمان ملل بود. طرحی که پایانی خوش هم نداشت. وزیر خارجه‌ی نروژ در مقاله‌ی نام برده شده در بالا، آورده بود که فلسطینی‌ها همه‌ی ابزار تشکیل دولت مستقل را فراهم کرده‌اند. همین پرسش، چنانچه دوست فیلم‌سازم در نروژ می‌نویسد، در سمینار دو روزه در «خانه ادبیات» هم طرح شد و بحث مفصلی هم در محور آن روی داد. برآمد این بحث این شد که وزیر خارجه باز هم این مورد را در گفتگوی خود با روزنامه‌ی اسرائیلی «هارتز» در میان بگذارد. در همین سمینار یکی از حاضران از وزیر خارجه نروژ پرسید: “آیا با کمک‌های مالی سالیانه‌ای که مبلغ آن هم پنهان است، دولت نروژ از سیاست اسرائیلی اشغال حمایت می‌کند”؟

در پاسخ این پرسش، معاون وزیر خارجه نروژ «تورگیر لارسن» می‌گوید: تا زمانی که دو جناح متخاصم درون فلسطینی‌ها؛ حماس و فتح با هم از در آشتی در نیایند، نه نروژ و نه هیچ کشور دیگری برای دستیابی به پیمانی برای برقراری صلح و تشکیل دو دولت مستقل اسرائیل و فلسطین، کاری نمی‌توانند بکنند. ستیز و جنگ بین این دو جناح، ترمز هر نوع تحول در روند صلح در منطقه است. گفتگو در مورد صلح با نیمی از فلسطینی‌ها امکان‌پذیر نیست. نروژ تاکنون برای حفظ ارتباط و احتمال دست‌یابی به صلح، تماس خود با حماس را قطع نکرده، کاری که خیلی از کشورهای غربی انجام داده‌اند.

سیاست گفتمان، از ویژگی‌های وزیر خارجه‌ی نروژ است و در مورد ایران هم تاکنون همین سیاست را ادامه داده و این استراتژی او است که با قطع گفتمان، هر نوع رابطه هم از بین می‌رود. اما اکنون در مورد فلسطین کسی نمی‌داند که چه کسی و با چه مقامی یا فردی در حال گفتگو است. چنانچه شنیده شده، حماس بی میل نیست که به طرف «اخوان‌المسلمین» مصر برود. حتا این شایعه هم هست که گویا مصر حاضر است بخشی از سینا را ببخشد. شایعه‌ای که هیچ کس آن را تأیید نکرده است یا نمی‌خواهند که رسمن تأییدش کنند.

از «لی» می‌پرسم که به عنوان یک نروژی، فکر می‌کند که رؤیا و تصور دو دولت مستقل اسرائیل و فلسطین، که روزی سرلوحه‌ی سیاست خارجی نروژ بود، چه شده است؟ «لی» در پاسخ می‌نویسد: “در مناطق اشغالی و کرانه‌های غربی، مردم بر این نظر هستند که شرایط برای تشکیل دولت فلسطینی با همکاری همه‌ی طرف‌های درگیر، مهیا است. یکی از کارشناسان مسایل اسرائیل و فلسطین، «مارک تایلر» اشاره می‌کند که امکان دارد، اسرائیل سیاست تحریم اقتصادی را دنبال می‌کند تا مردم را مجبور و وادار به ترک دیار و خانه‌ی خود کند. هم‌او در بخشی از میزگرد می‌گوید: سیاست تشکیل یک دولت بزرگ اسرائیلی که بخشی از کشورهای جهان هم روی خوش به آن نشان داده‌اند، در نهایت منتهی می‌شود به خشونت درازمدت بیشتر و تبعیض نژادی. «تایلر» در جایی دیگر اضافه می‌کند که نسبت به احساس گناه نروژی‌ها، به ویژه پس از شکست پیمان اسلو در سال ۱۹۹۳، اغراق می‌شود. در واقع هر دو طرف ستیز، با کردارشان، ادامه‌دار بودن وضعیت موجود را رقم زده‌اند. با این حال فکر نمی‌کنم، برای هیچ بنی بشری دشوار باشد تا بداند کدام طرف با زور و قدرت بیشتر در ادامه‌ی این درگیری پای می‌فشارد.

در ایمیلی دیگر از «لی» می‌پرسم که در سمینارهایی که شرکت کرده و مربوط بوده به اسرائیل و فلسطین، آیا از کشتار «صبرا و شتیلا» هم کسی زبان به سخن می‌گشاید؟

«لی» پس از اظهار دل‌گرفتگی و خشک شدن اشک بر گونه‌های‌اش، می‌نویسد، آنچه اکنون بر صفحه‌ی کامپیوتر نگاشته می‌شود، فریاد در گلو مانده‌ی هزاران فلسطینی است که بی‌گناه کشته شدند و جهان نیز چشم‌پوشی کرد تا اسرائیل در کردار خویش هر روز هارتر شود.

سپتامبر ماهی است که یادآور کشتار فلسطینی‌ها در اردوگاه «صبرا و شتیلا» در جنوب لبنان است. سی سال از آن روز می‌گذرد و هنوز هیچ کس حتا به دادگاه فراخوانده نشده تا به عنوان مظنون مورد پرسش قرار گیرد. شش ماه پیش که برای تهیه عکس به جنوب لبنان رفته بودم، آن گاه که از تل کشته شدگان آن روز عکس می‌گرفتم، مورد اعتراض یک فلسطینی واقع شدم که چرا از این گورهای دسته‌جمعی بی نام و نشان عکس می‌گیرم. انگار که فلسطینی‌ها، خود نیز می‌خواهند که این جنایت علیه بشریت را به دست فراموشی بسپارند. اما هر کسی که گزارش‌های دل‌خراش آن روزها را دیده یا خوانده باشد، از جمله گزارش «رابرت فیسک» که خود نیز در میان انبوهی از زن و کودک و کهنسال کشته شده پرسه زده است، جنایت فالانژیست‌ها را نمی‌تواند به فراموشی بسپارد. سربازهای اسرائیلی در خارج از اردوگاه به تماشای جنایت فالانژها ایستادند و اجازه دادند که این کشتار انجام شود. حتا فیلم «والس با بشیر» هم نتوانست از احساس گناه خیلی‌ها از جمله برخی از اسرائیلی‌ها بکاهد. جنایتی که حکایت نبود مسئولیت انسانی را در برابر کشتار فلسطینی‌ها به رخ جهانی می‌کشد که فریاد عدالت‌جویی سیاست‌مداران آن، گوش فلک را هم کر کرده است.

راستی یادم باشد برایت بگویم که در همین ماه، نمایشگاه عکسی هم در گالری عکس اسلو، برگزار می‌شود و عکس‌هایی از هنرمند مسئول نروژ، «رونا کارلسن» به نمایش گذاشته می‌شود. این زن شجاع، به هنگام کودکی، همراه با پدر و مادرش که کمونیست بودند، تعدادی از کودکان فلسطینی را دیدار کرده بود. سازمان آزادی‌بخش فلسطین، بر این باور بود که کودکان بهترین وسیله برای رساندن صدای در گلو مانده‌ی فلسطینی‌ها، در آینده هستند. به همین سبب هم هر ساله هزینه‌ی گزاف سفر کودکان فلسطینی برای بازگویی حکایت خود در گوشه گوشه‌ی جهان را تحمل می‌کرد. دختر بچه‌ی آن روز، «رونا کارلسن»، با دختری از اهالی فلسطین و ساکن اردوگاه «صبرا و شتیلا» آشنا می‌شود. دخترک فلسطینی اما هیچ آدرسی در اردوگاه نداشت و به همین خاطر هم نامه‌نگاری این دو دختر ناممکن می‌شود. امسال، «کارلسن» بار دیگر به منطقه سفر کرده و بعضی از کودکان دوران کودکی را دیدار کرده است. کودکانی که در سال ۱۹۷۸ در سفر به نروژ دیده بودشان. برآمد این سفر، فیلم مستندی است به نام « Where the Streets Have No Name جایی که خیابان‌ها نامی ندارند» که عکس‌های سال ۱۹۷۸ را هم به نمایش می‌گذارد. در این فیلم مستند، او را در کنکاش‌اش برای نشان دادن آن جنایت، در شهر «طرابلس» و شهرهای لبنان دنبال می‌کنیم. فیلم به نظر می‌رسد که حاصل سفرنامه و کتاب خاطراتی است که در همین مورد نوشته شده‌اند. البته احتمالن با صدای روایی هنرمند در پس‌زمینه.

برای «لی» و با شوخی نوشتم که انگار اسلو در کارزار برگزاری سمینار و نمایشگاه و فیلم است تا برای ناکامیابی پیمان صلح اسلو جانشینی بتراشد؟ در پاسخ و او هم با خنده نوشت: تازه از کنفرانسی که در «خانه مردم» در مورد شرایط امروز فلسطینی‌ها برقرار است هنوز چیزی ننوشتم. چندین سندیکای کارگری دور هم جمع شده‌اند تا برای تغییر دشوار شرایط امروز مردم فلسطین تلاش کنند. در همین کنفرانس، خانم «اینگبرگ موآ» مسئول اتحادیه پرستاران نروژ ضمن اشاره به گزارش جدید موسوم به «ارتباط خطرناک»، به ارتباط نروژ و اسرائیل می‌پردازد که اشغال را تأیید می‌کند. وی برای شاهد مدعای خود، از معافیت مالیاتی کانون «کارمل» نام برد که اشغال سرزمین‌های فلسطینی را از نظر مالی حمایت می‌کند. البته به طور رسمی هنوز هم دولت نروژ اشغال را بر اساس حقوق اساسی دولت‌ها، غیرقانونی می‌داند. هم‌او اشاره می‌کند، به محض این که معلوم شد، کانون «کارمل» از حامیان مالی دولت اسرائیل در اشغال سرزمین فلسطین است، معافیت مالیاتی این کانون نیز حذف شد.

از او می‌پرسم که آیا فکر می‌کند با گفتمان، تغییر ممکن است؟ در پاسخ می‌گوید، بگذار بخشی از سخنان خانم «موا» در کنفرانسی که در نامه‌ی پیشین از آن یاد کردم را برایت بنویسم: او از جنبش بایکوت سخن می‌گوید، عدم سرمایه‌گذاری و تحریم. این شبکه البته در سال ۲۰۰۵ شروع به کار کرد و ۱۷۱ نهاد غیردولتی را هم در کنار خود دارد که همه بر این باورند؛ تحریم‌های بین‌المللی علیه اسرائیل، برای دست‌یابی به صلح کارساز است. این نهادها موقعیت امروز فلسطینی‌ها را ظلم و ستم هماره می‌دانند و بعضی‌ها هم از گفتمان‌های بی‌پایان و بی نتیجه نیز خسته شده‌اند. گفتمان‌هایی که مگر خرید وقت برای ساختن دیوار حائل، برای مستحکم کردن باورهای جزمی در بین مردم و فشار بر فلسطینی‌ها برآمدی نداشته است. به همین سبب هم خواهان تحریم‌های جهانی علیه اسرائیل هستند.

گفتگوهای بی پایان، هم‌چنین منتهی به این شده است که اسرائیل قانونی را به تصویب برساند که کسی حق پشتیبانی از بایکوت این کشور را نداشته باشد. قانونی که بلافاصله اعتراض سی و دو حقوق‌دان اسرائیلی را موجب شد که این قانون، مخالف قانون اساسی است و حق اعتراض را از مردم می‌گیرد. تلاش این نهاد شاید بتواند دست‌کم ساکنان کرانه‌های غربی را تشویق کند تا کمتر از تولیدات اسرائیلی مصرف کنند. پرسش دیگری که بلافاصله پیش می‌آید این است که آیا فلسطینی‌ها خواهان سکنا در سرزمین‌های اشغالی‌اند یا جای دیگری؟ «لیو تورس» مدیرعامل نهاد غیردولتی «کمک‌های مردم» گفته است که بایکوت بازرگانی و تجاری آفریقای جنوبی، نتایج چندانی به بار نیاورد. بنابراین مایل هستم که از خانم «اینگبرگ موا» بپرسم که نهاد و جنبشی که به راه انداخته‌اند تا کجا و چه مدت قادر به مقاومت است: آیا آنها بحث کرده‌اند که خرابکاری در نظم اسکان را پشتیبانی کنند؟ آیا مبارزه بدون خشونت تنها در رابطه با مردم است، چنان که خرابکاری در سیستم آبرسانی اسرائیلی‌های اشغال‌گر که آب منابع زیرزمینی در کرانه‌های غربی را هم حتا به یغما می‌برند، به عنوان نوعی مبارزه بدون خشونت تلقی می‌شود؟ خانم «موا» در پاسخ گفت: در مورد خرابکاری در سیستم اقتصادی و حتا آبرسانی، بحث شده اما او نمی‌تواند در مورد آن بحث‌ها اکنون چیزی بگوید.

در واپسین ایمیلی که برای «لی» فرستادم، اشاره کردم به کمک‌های دولت نروژ، از یک طرف به فلسطینی‌ها و از طرف دیگر به اسرائیل. از او پرسیدم که نظرش در مورد این نوع برخورد چیست و در مجموع چه معنایی دارد؟ او این بار هم به جای این که نظر خودش را برایم بنویسد، سخنان معاون وزیر خارجه نروژ، «تورگیر لارسن» را نوشته است که در یکی از همین سمینارها مطرح شده: معاون وزیر خارجه تأکید می‌کند که دولت نروژ از کمک رسانی به همه‌ی کسانی که تقاضای کمک می‌کنند، دریغ نمی‌کند. در این درگیری هم برای اثبات بی‌طرفی، هم به تقاضای دوستان فلسطینی و هم دولت اسرائیل توجه می‌کنیم. علیرغم این که نروژ هر ساله مبلغ ۷۵۰ میلیون کرون (۱۲۵ میلون دلار) به فلسطینی‌ها کمک مالی می‌کند، در همین کنفرانس، از نروژ خواسته شده است که بار دیگر به طور فعال برای دست‌یابی به صلح و دو دولت اسرائیل و فلسطین با احترام متقابل به یکدیگر، شرکت کند.

نوشته را که می‌خوانم، باز هم بر این پندار خود پای می‌فشارم که انگار دولت نروژ برای جبران شکست پیمان اسلو، مجبور شده هم به فلسطینی‌ها و هم به اسرائیل کمک کند؛ کمک مالی یا پشتیبانی و سکوت در هنگامه‌ی سرکوب غزه.

* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران تحریریه شهروند در کالیفرنیای آمریکا است.