درگیری جدید اسرائیل با حماس گرچه تا امروز(دوشنبه نوزدهم نوامبر) ۹۴ فلسطینی را کشته و۷۰۰ نفر را مجروح کرده است، اما چون مقامات اسرائیل می گویند که نظر خیرخواهانه دارند، ناراحت کننده نیست!

خبرنگار ما که برای یک مصاحبه اختصاصی به تل آویو رفته بود، به آقای نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل گفت کاری به این نداریم که جنگ با چه نیتی شروع شده و چه کسی آغازگر آن بوده است، اما چرا وقتی حماس یک راکت به طرف شما شلیک می کند شما با پنجاه تا راکت به آنها حمله می کنید؟

آتشبازی اسرائیل در غزه

ایشان پس از لحظه ای تامل پاسخ دادند این برمی گردد به یک داستان تاریخی.

وی سپس از خبرنگار ما پرسید: شما هم شنیده اید که مردم دنیا ما را به خسیس بودن متهم می کنند؟

خبرنگار ما پاسخ داد بله در اینمورد جوک هائی شنیده ام، اما راست و دروغش را نمی دانم.

نتانیاهو گفت بله در اینمورد جوک های زیادی ساخته اند و ما برای اینکه ثابت کنیم اسرائیلی ها نه تنها خسیس نیستند که دست و دلباز هم هستند، در مقابل هر راکت، پنجاه شصت راکت به غزه شلیک می کنیم که دست و دلبازی خودمان را به دنیا ثابت کنیم!

وی سپس در حالی که می خندید گفت علاوه بر نکته ای که گفتم، ما از بمباران غزه نیت خیرخواهانه دیگری هم  داریم که متاسفانه از دید مردم دنیا پنهان مانده است.

نتانیاهو دوباره خبرنگار ما را مخاطب قرار داد و پرسید می دانید که کودکان غزه در عمرشان در یک جشن بزرگ شرکت نکرده اند تا مزه آتش بازی و پرتاب فشفشه را ببینند؟

خبرنگار ما تائید کرد که بله منهم حدس می زنم که در فلسطین جشنی برپا نمی شود که کودکان شاهد آتش بازی های عظیمی مثل آتش بازی سال نو درکشورهای اروپائی  باشند.

آقای نخست وزیر عکس بالا را از جیبش درآورد و به خبرنگارما نشان داد و گفت این عکس زیبا را ببین. دستور داده ام غزه را از هوا و دریا به شکلی گلوله باران کنند که حالت آتشبازی سال نو را به خود بگیرد و بچه های فلسطینی از تماشای گلوله های شلیک شده و دود و آتش آن لذت ببرند و فشفشه ندیده از دنیا نروند!

 

خودمان ساختیم، خودمان هم خرابش می کنیم!

 

لجم گرفته است از دست احمد شهید گزارشگر سازمان ملل که چپ می رود یک گزارش علیه مقامات کشور ما منتشر می کند، راست می رود یکی دیگر.

یکی نیست به او بگوید مرد حسابی مگر تو کار و زندگی و زن و بچه نداری؟

یک دفعه گزارش کردی که در ایران حقوق بشر رعایت نمی شود بسه دیگه. وقتی دیدی کسی محلت نمی گذاره، ول کن دیگه. احترامت را بگیر دست خودت و برو سراغ یک کار دیگر یا یک کشور دیگر.

یعنی چی که هرروز هرروز یک گزارش علیه مقامات ما صادر می کنی؟

کار این آقا به جائی رسیده که از ایران در مورد مرگ ستار بهشتی وبلاگ نویسی که در زندان اوین کشته شده  توضیح خواسته است.

اصولا تصور نمی کنم ایشان بدانند که ایران اولین کشوری بوده که منشور حقوق بشر را صادرکرده است؟

شاید هم می داند اما می گوید خب، یک وقتی بعله … زمان کوروش آره، ولی حالا چی؟

بگذارید من جوابش را بدهم. آقاجان حقوق بشر را ما خودمان نوشته ایم، حالا هم دلمان می خواهد رعایتش نکنیم یا اصلا پاره اش کنیم. به تو چه؟!

جنابعالی اگر رفتید یک جفت کفش خریدید که تنگ از آب درآمد و پایتان را می زد، حق ندارید بیندازیدش دور؟ آیا همسایه تان حق دارد که هرروز به شما بگوید: احمد آقا چرا اون کفش مشکی هات را که تازه خریده بودی نمی پوشی؟ آخرش از کوره درنمی روی و نمی گویی خودم خریده بودم خودم هم خوشم نیامد و انداختمش دور؟! ول کن دیگه مرد حسابی…. هرچی آدم هیچی نمیگه مردم پررو تر میشن!

 

اداره آمارخصوصی

 

آقا یک خبر جالب. من و پسر هشت ساله ام دیشب یک اداره آمار باز کردیم!

بگذارید اعتراف کنم که تشکیل اداره ای به این عظمت اولش یک کمی مشکل بود چون هیچ کداممان حاضر نبودیم از جلوی تلویزیون بلند شویم و دنبال خودکار و کاغذ بگردیم، ولی بالاخره پسرم مشکل را حل کرد.

او یک صفحه کاغذ از دفترچه مشق خودش کند و منهم از زیر مبل یک مداد رنگی کهنه پیدا کردم و اداره را تشکیل دادیم .

اداره آمار ما الان آماده صدور همه گونه آماریست و اگر سفارشی دریافت کنیم ظرف ۵ دقیقه آن را به انجام می رسانیم.

علت تشکیل این اداره آمارخصوصی، مصاحبه آقای کامران دانشجو وزیر(اولوم!) با خبرگزاری مهر بود. در این مصاحبه ایشان خبر داده اند که براساس آماری که در یکی از استان های کشورگرفته شده (اسم استان را مخصوصاً نبرده اند که معروف نشود!) ۸۲ درصد از والدین که ۱۵ درصدشان مدارک تحصیلی فوق لیسانس به بالا داشته اند، خواستار دانشگاه های تک جنسیتی شده اند. یعنی تقریباً همه آدم های باسواد کشور خواستار دانشگاه های زنانه مردانه هستند.

این جا بود که ما به فکر افتادیم که خودمان یک اداره آمار درست کنیم و هر وقت لازم بود یک آماری از خودمان صادرکنیم که بی مدرک حرف نزده باشیم. باورتان می شود که تا قبل از خواب و تا آنجایی که کاغذ جا داشت چقدر آمارگرفتیم و خندیدیم؟!

من می گفتم بنویس ۹۹ درصد مردم ازکمبود دارو استقبال کرده اند و پسرم می نوشت ۱۰۶درصد و نیم و می گفت بابا بذار آمارمون دقیق تر باشه.

من می گفتم بنویس۹۰ درصد گرانی ارز تقصیرآمریکاست و او می نوشت ۱۱۱ درصد تقصیر آمریکاست و۶۳ درصد تقصیر بقیه کشورها و نیم درصد هم تقصیر اسمال آقا دستفروش سرکوچه است که آب نبات چوبی هایش را گران کرده.

آماری که من در مورد تشکیل دانشگاه های زنانه مردانه گرفتم خیلی جالب تر از آمارآقای کامران دانشجو از آب درآمد چون نشان می داد ۹۹ درصد و خرده ای از پدر و مادرها خواستار این بودند که پسرشان شاگرد آهنگری سرکوچه  بشود و دخترشان کنارحوض بنشیند و رخت بشوید.

و جالب تر شد وقتی همین آمار دقیق را به پسرم گفتم که بنویسد، با خنده آنرا اصلاح کرد و نوشت ۲۰۶ درصد مردم وگفت اگر آمار بیشتر از صد درصد را نشان بدهد دقیق تر است!

باور می کنید از دیشب تا حالا که این اداره آمارجدید افتتاح شده کلی آمار صادرکرده ایم وکلی خندیده ایم؟ شما هم امتحان کنید، جواب می دهد.

یاد گفته مشترک ابوعلی سینا و ناپلئون افتادم که گفته اند: به امید روزی که هر ایرانی یک اداره آمار داشته باشد!

 

نماز جماعت درکره مریخ

معنویت و تکنولوژی درکشور ما علاوه بر رشد سریع، مثل شیر و عسل باهم مخلوط شده است. خودمانی اش اینکه یک جوری باهم قاطی شده که به هیچ وجه نمی شود از هم سوایش کرد.

روستاآزاد

مثلا ثروتمندهایمان که در کاخ های میلیاردی زندگی می کنند، پس از آنکه مرغ و ماهی و خاویار شان را نوش جان کردند و دور دهانشان را تمیزکردند، دعا می کنند که خداوند شکم گرسنگانی را که در صد متری کاخ شان زندگی می کنند نیز سیرکند.

و ثروتمندانی که با کلی خرج به خانه خدا می روند و حاجی می شوند نیز موقع چرخیدن دور حجرالاسود، برای سیر شدن شکم همسایه گرسنه شان نیز دعا می کنند.

دختر و پسرهای جوان نیزکه با اسکایپ با هم لاس می زنند نیز موقع چت کردن، دائم دعا می کنند که بابا مامان هاشون از این ماجرا بویی نبرند.

اجازه می خواهم برای درک عظمت معجون تکنولوژی و معنویت، این پدیده نوظهور درکشور ایران، عین خبر پیک ایران را برایتان نقل کنم:

به گزارش خبرنگار مهر، دکتر رضا روستا آزاد در مراسم بزرگداشت حسن تهرانی مقدم (سپاه او را پدر موشک سازی ایران می خواند و در انفجار پادگانی در نزدیکی تهران کشته شد) با اشاره به سئوالی که از وی در خصوص بزرگترین آرزویش در هفته هوافضا پرسیده شد، خاطرنشان کرد: در پاسخ به این پرسش پاسخ دادم که از بزرگترین آرزوهای من برگزاری نماز جماعت در یکی از کرات آسمانی است. در این آرزو هم توسعه فناوری هست و هم توسعه معنویات!

علم چه ربطی دارد به گوجه فرنگی؟

 

رحیمی، معاون اول احمدی نژاد در مراسم افتتاح بیمارستان شهدای خلیج فارس بوشهر با اشاره به تحریم ها گفت آمریکا و غربی ها از سرعت رشد ما وحشت زده شده اند چرا که تا سال ۲۰۱۸ تولید علم درکشور ما به رتبه چهارم در جهان می رسد.

یکی از خبرنگاران ـ که شاید هم خودم بودم!ـ  پرسید قربان خاکپای جواهرآسایت گردم، نمی شود یک کمی از اینهمه پیشرفت علم را صرف گسترش علم کشاورزی کنید که قیمت گوجه فرنگی به کیلوئی ۳۵۰۰ تومان نرسد؟

آقای رحیمی با لبخند فرمودند مرد حسابی گوجه فرنگی چه ربطی به علم دارد؟ علم یعنی کامپیوتر، یعنی آیفون ۵ یعنی هلی کوپتر.

گوجه فرنگی را نشاء می زنند و آب می دهند  تا رشد کند ولی علم را نه می شود کاشت و نه می شود آب داد.

تو تا به حال شنیده ای که آیفون ۴ را بکارند و کود بدهند تا به جایش آیفون ۵ سبز شود؟ تازه من گفتم تا سال ۲۰۱۸ از نظر تولید علم به مقام چهارم جهان می رسیم نه از نظر تولید گوجه فرنگی.

خبرنگار ما پاسخ داد حالا که اینطور شد، یک سئوال علمی دارم. هلی کوپتری را که مثال زدید ما ساخته ایم یا خارجی ها؟

آقای رحیمی فرمودند خارجی ها یک چیزکی ساخته بودند ولی ما آنرا تکمیل کردیم یعنی چون بال هایش می چرخد اسمش را گذاشتیم بالگرد و به طوری که در اول مصاحبه گفتم خارجی ها از سرعت رشد ما که همان عوض کردن سریع نام هلی کوپتر باشد به وحشت افتاده اند و نمی دانند چه خاکی به سرشان بریزند!

از بین بردن زباله به شکل طبیعی

 

خبر دارید غربی ها آنقدر تنگ نظر و حسود هستند که نمی گذارند کسی زباله هایشان را هم ببیند؟

ما ایرانی ها که تماشای زباله یکی از عادت هایمان است و اگرخوب بگردیم، در میان زباله ها چیز به درد خوری هم پیدا می کنیم، وقتی ساکن اروپا می شویم، انگار یک چیزی کم داریم.

خود من اوائل که آمده بودم اینور آب، هی بو می کشیدم بلکه آن بوی آشنای قدیمی را حس کنم و همینطور چشم می گرداندم اینطرف و آنطرف بلکه آن منظره آشنای قدیمی را ببینم و نمی دیدم. به قول انگلیس ها هوم سیک شده بودم، دلم هوای وطن را کرده بود و نزدیک بود از ناراحتی سرم را به دیوار بزنم .

برای تماشای این ساحل دیدنی باید به بندرعباس تشریف ببرید

بالاخره تصمیم گرفتم این مسئله را از یک انگلیسی بپرسم. به همین دلیل به اولین آقای نسبتاً محترمی که رسیدم گفتم “هاوآریو”؟ و منظورم این بود که: شماها زباله هایتان را کجا می ریزید!؟

یادم میاد اون آقاهه یک نیمساعتی توضیح داد جوری که من از غلط کردن خودم پشیمان شدم.

سالها بعد از همکار انگلیسی ام که با بدبختی و جان کندن یک کمی فارسی یادش داده بودم ! همان سئوال را دوباره پرسیدم. برایم توضیح داد که ما زباله هایمان را می بریم زیر زمین و در مراکزی که آنجا ساخته ایم، می سوزانیم.

(شما نمی دانید این خارجی ها چقدر سخت زبان یاد می گیرند. قورمه سبزی به این خوشمزگی را بعد از صد مرتبه تکرار کردن می گفت گورمه سبزی!)

بعد از توضیحات او در مورد سوزاندن زباله زیر زمین بود که فهمیدم هرچه راجع به خسیس بودن خارجی ها می گویند کم گفته اند.

فهمیدم که غربی ها آدم های مرموزی هستند که نمی خواهند هیچ کس از کارشان سر دربیاورد به همین دلیل و به دلیل بدجنسی ذاتی که دارند، زباله هایشان را می برند زیر زمین که هیچ کس نه آنرا ببیند و نه بویش را حس کند. یعنی تا این حد حسود و تنگ نظر هستند!

بالاخره دلم طاقت نیاورد و عکس ساحل بندر عباس خودمان را که مرکز از بین بردن زباله به شکل زمان آدم و حواست نشان یکی از آنها دادم و گفتم چرا برای از بین بردن زباله، مثل ما از طبیعت و محیط زیست خودتان استفاده نمی کنید؟ و اضافه کردم: پس خداوند این اقیانوس های به این بزرگی را ساخته است برای چی؟!

طفلک از منطقیکه در حرف های من بود دهانش بازمانده بود و نمی دانست چه بگوید. بالاخره هم برای اینکه دهان من را ببندد و از شر سئوالاتم راحت شود گفت ببین آقاجان، شماها هفت هزار سال تاریخ دارید و راه هایی بلدید که ما بلد نیستیم. ولمان می کنی یا نه؟ و راهش را کشید و رفت!

 

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.