شماره ۱۲۰۹ ـ پنجشنبه ۲۵ دسامبر  ۲۰۰۸

اشاره:

 

خانم سوران شهدی نویسنده ی سوری، مقاله ی خود را با عنوان “وضعیت زنان در عربستان سعودی” به روزنامه “الحیاه” چاپ عربستان فرستاد که آن را چاپ نکردند، لذا وی نوشته اش را برای نشریه اینترنتی عرب زبان  Thirdpower.org فرستاد که در آن سایت منتشر شد. ترجمه ی زیر از آن سایت است.


 

… تو از دوران پسربچه بودنت به لباس سفید و اتو کرده خود می بالی، همچنین به “غتره” (روسری ـ قطعه پارچه سفیدی که اعراب روی سر می اندازند) معطر که به تو جلال و زیبایی تازه ای می بخشد و از طرفی تو را از حرارت آفتاب محفوظ می دارد.

. . . من از کوچکی و در سن بازی و فعالیت، در زندانِ عبایی سیاه می روم که برعکس حرارت
آفتاب را جذب می کند. بعضی وقتها در درون عبا احساس می کنم از شدت حرارت به غلیان درآمده ام. تو اولین آرزوی هر پدری هستی، زیرا می تواند در میان جمع دوستان و خویشان بر خود ببالد، اما من آرزوی بعدی هستم.

تو اولین آرزوی مادر نیز هستی زیرا با آمدن تو مادر آرام می گیرد که شوهرش به بهانه پسر نمی تواند به فوریت برود و همسر جوان دیگری را به اختیار درآورد. تو موجب افتخار مادر هستی و من موجب تحقیر و سرشکستگی مادر.

تولد من موجب می شود که پدر به دنبال پیدا کردن تو بیفتد و از آن پس مادر را “مادر دختر” صدا بزند… اسم تو همه جا با افتخار یاد می شود که پدر فلان و مادر فلان (منظور پدر را با وصف ابوعلی و یا ابومحمد یاد می کنند و مادر را ام علی و . . .)، اما اسم من هیچ کجا شنیده نمی شود گویا اصلا وجود ندارم و من از شنیدن نام خود محرومم.

و اگر احیانا با وجود من پدرم را به نام من صدا بزنند که مثلا “پدر معصومه” با اولین روزی که تو به دنیا بیایی نام من از اذهان همه محو می شود، مثل اینکه من نبوده ام.


تو هر وقت اراده کنی می توانی ازدواج کنی و هر وقت بخواهی می توانی زنان بیشتری را بر حرمسرا بیفزایی، فرزندان تو همگی نیز می توانند دارای شناسنامه کشور عربستان شوند و این قانون شامل زن و یا زنهای تو نیز می شود حتی اگر آنان شهروندان کشورهای دیگر باشند، اما من هر گاه و با هر کسی که مایل باشم نمی توانم ازدواج کنم زیرا اختیار من با “ولی” من است، پدر، برادر، عم، جد. اختیار در مورد ازدواج برای من در شکل کالای بسیار لوکس و گرانبهایی است که باید آن را در خواب ببینم.

من، اگر بعد از بالا رفتن سن برای مثال موفق شدم با شخصی غیرسعودی ازدواج کنم، همسر من و فرزندانم به آسانی نخواهند توانست شناسنامه سعودیه بگیرند، مراحل بسیار شاقی را همسر من باید طی کند و فرزند پسر من تنها در سن ۳۵ سالگی می تواند شناسنامه بگیرد، آن هم با شرایط بسیار پیچیده ای که در قانون آمده است. ازدواج من با شخصی که تبعه عربستان نباشد به مثابه ی عذاب جمعی برای من و فرزندان من است.

تو هر گاه اراده کنی می توانی همسر خود را طلاق دهی بدون هیچ مانعی و یا می توانی بدون طلاق نیز ناپدید شوی، بدون هیچ احترام و مسئولیتی در برابر حقوق انسانی، زیرا اختیار آنان پس از خداوند به دست تو سپرده شده است، در صورتی که من حق درخواست طلاق را ندارم.

اگر یک وقت جرات کنم تا براساس اجحافی که به من می شود درخواست طلاق کنم، می دانم که باید سالیان درازی را بدون دستیابی به طلاق از عمر خود سپری کنم.

. . . زیرا تو در جلسات طلاق حاضر نمیشوی و از من می خواهند تا در دادگاه ضرر و زیانهای وارده به خود را به اثبات برسانم، امری که بسیار مشکل است و همه ضرر و زیانها و اجحافات در چهار دیواری خانه اتفاق افتاده است و اثبات آن به آسانی انجام نمی پذیرد. من باید از تو اطاعت کنم حتی اگر تو فاسد، معتاد، فاسق و یا همسر دیگری داشته باشی.

تو هر لحظه اراده کنی می توانی به هر هتلی رفته و ساکن شوی حتی اگر با کسی بروی که با وی رابطه نامشروع داری زیرا در “کارت خانوادگی” متعلق به تو نام من به عنوان همسر نوشته شده و تو می توانی به راحتی از آن استفاده کنی.

. . . و من، برای اینکه “سیاهم” (به معنی دارنده عبای سیاهم) همیشه مورد اتهام می باشم، اجازه ندارم به هیچ هتلی مراجعه کنم، در هیچ کجا نه در مکه و نه در مدینه. من حتی اگر در تور مذهبی و یا گردشگری نیز باشم اجازه ورود به هتل را ندارم مگر اینکه نامه ای از ولی امر خود و یا اداره پلیس داشته باشم.


تو می توانی به نام فرزندان ذکور و اناث به هر کجا و بدون اجازه و آگاهی آنان نامه بنویسی، اما من این اختیار را بدون موافقت پدر ندارم.

تو “سفیدی”، دیه کامل داری، من “سیاهم”، (یعنی عبای سیاه بر تن داشته و زنم) نصف “دیه” تو را دارم.

تو بعد از مرگ من می توانی فورا زن دیگری اختیار کنی و جامعه تو را در این کار ترغیب خواهد کرد.

مردم در هنگام جلسات تعزیه به تو کلمه “خداوند ازدواج تازه ای را بر تو مبارک بدارد” خواهند گفت و تو نیز با شادی استقبال خواهی کرد.

من به خاطر زن بودنم اگر حتی فکر ازدواج هم کنم و آن هم پس از پایان “عده” (دوره ی ۴۰ روزه) متهم خواهم شد که زنی بی اصل و نسب هستم و این تازه غیر از تحقیر و نفرت فرزندانم نسبت به من خواهد بود که به پدرشان خیانت کرده ام . . .

آیا زمان آن نرسیده که مسئولان مردسالار جامعه به این شیوه تفکر که تاثیرات بسیار منفی در تمام ابعاد زندگی داشته، بیندیشند و در آن تغییری ایجاد کنند. تفکر و سیاست مردسالارانه تاثیر بسیار سویی در نوع تربیت فرزندان جامعه ما داشته و ما مسلمانان را در چشم جهانیان تحقیر می کند، فرزندان ما نیز همگی  به حکم عادتها و سنتهای کهنه سیاه ـ سفید قضاوت می کنند.