شماره ۱۲۱۰ ـ پنجشنبه ۱ ژانویه ۲۰۰۹
پس از گذشت شصت سال از منشور جهانی حقوق بشر، اقتدارگرایی همچنان سخت در کمین است تا هر گونه صدای دموکراسی خواهی در ایران را سرکوب کند. پلمپ دفتر کانون مدافعان حقوق بشر آخرین تلاش آنها برای ضرب شست نشان دادن به هواداران و کوشندگان راه دموکراسی نیست. پیشتر به مناسبت ۱۶ آذر ـ روزی که اپوزیسیون زمانی آن را پلی برای بسیج دانشگاه علیه نظام پیشین به کار می بست و حکومت موجود در تقویم کشور ثبت کرد ـ به سرکوب گسترده دانشجویان در شهرهای گوناگون کشور پرداخت.
سرکوب، اولین خروجی تصمیم گیری های حکومت برای برخورد با فعالان و کنشگران آزادیخواه است، اما این تمام محتوای جامعه پیشروی ایران نیست. فریادهای رهایی هر روز بیشتر شنیده می شود. دانشگاه از رکود حاصله از سرکوب خشونت بار ۱۸ تیر یک دهه پیش خارج شده و دولتمردان ایرانی از حضور در دانشگاه پرهیز می کنند. فعالان مدنی زن با وجود آزار و فشار فراوان صحنه را ترک نکرده و قوانین تبعیض آمیز و مغایر حقوق بشر را به مبارزه طلبی جدی کشیده اند. اعتصابات کارگری به دلیل عدم پرداخت حقوق در گوشه کنار کشور شنیده می شود. وبلاگ نویسی معترض به شکل گسترده دنیای مجازی ارتباطات را درنوردیده و با وجود اینکه چند روز پیش یک وبلاگ نویس به بیش از دو سال زندان محکوم شد، اما کمتر اثری بر کاهش آمار وبلاگ نویسی نداشت. گستردگی این میدان مبارزه حتی به برخورد حکومت با پیامک(SMS) های سیاسی و یا به اصطلاح ضداخلاقی شرکت مخابرات نیز کشیده شده است.
اگر در عرصه سیاست و تکنولوژی، حکومت از سوی مدافعان و هواداران دموکراسی به چالش های جدی طلبیده شده، در عرصه های اقتصادی و اجتماعی نیز وضعیت مطلوبی برایش متصور نیست و صدای نارضایتی گسترده مردم از وضعیت اقتصادی و رفاهی روز به روز بیشتر شنیده می شود. کاهش شدید قیمت نفت، رفاه و بهبود شرایط اقتصادی را برای مردم دور از دسترس کرده و نگاه جامعه به ساختار سیاسی کشور، دستگاهی فاسد و ناتوان را به تصویر می کشد که از برآورده کردن نیازهای مردم درمانده است.
جوانان به شدت از تعاریف فرهنگی حکومت فاصله گرفته و از کمک های دولت به گروههای فلسطینی و کشورهای فقیر و دیکتاتوری به شکل علنی انتقاد می کنند. نوع پوشش، گوش دادن به موسیقی های شاد و به اصطلاح پاپ، تماشای ماهواره و اینترنت را می توان از نشانه های اعتراض نسل جوان امروزی به وضع نامطلوب کنونی برشمرد. باید دانست سرکوب تنها شامل فعالان سیاسی نیست. طرح ارتقاء امنیت اجتماعی جامعه که در زیر لوای برخورد با اراذل و اوباش و نمادهای غربی پنهان و اجرا می شود به همراه فیلتر گسترده سایت های اینترنتی و جمع آوری دیش های ماهواره و … از نشانه های هراس دولتمردان حاکم نسبت به نسل جوان است. در این بین البته، حکومت توانسته اقلیتی از جوانان را از طریق ارتزاق های مالی و یا طرح های متنوع بسیج یا مدارس جذب خویش کند، ولی آمار آن در مقایسه با گرایش های آزاد جوانان به موضوعات گوناگون و همچنین عدم تمایل آنها در وابستگی به دولت محدود و ناچیز است.
حتی جنگ قدرت در میان لایه های گوناگون حامیان حکومت برای بقای دستگاه موجود و راه حلی برای برون رفت از ناکامی ها، پوسته محافظه کارانه و پنهان کاری های پیشین خود را دریده و در سطوح جامعه جاری شده که تب و تاب انتخابات دهم ریاست جمهوری آن را تشدید نموده است. حمایت های گسترده رهبر از دولت احمدی نژاد نتوانسته مانع شنیدن صداهایی در داخل قدرت شود که علت العلل گرفتاری های کشور را در سیاست های غلط دولت نهم جستجو می کنند. هر چند این تمام حقیقت نیست و چنین اعتراضاتی در بافت قدرت، نشانه سهم خواهی فزونتر در دستگاه حکومتی است.
همچنین، اثرات گسترده تحریم های سازمان ملل را در این جنگ قدرت به عینه می بینیم که به انزوای دولت احمدی نژاد در توده های مردم کمک فراوان کرده، اما اینهمه نمی تواند ضمانتی برای پیروزی رقبای وی در سال آینده باشد، زیرا هم مخالفان دولت و هم عموم مردم نسبت به سلامت انتخابات تردید جدی دارند. در دوره نهم این هاشمی رفسنجانی بود که از تخلفات گسترده شکایت خود را به خداوند حواله داد و یکی از دغدغه های رئیس جمهور پیشین، محمد خاتمی، برای حضور در آن، سلامت انتخابات است.
تمام این اما، نشانه های فروپاشی زودهنگام سیستم سیاسی نیست که یک اپوزیسیون قدرتمند جایگزین را در مقابل خود ببیند. همچنین جامعه در عین نارضایتی، نه خواستار یک انقلاب دوباره است و نه آمادگی لازم برای به انجام رساندن یک انقلاب دوباره را دارد. جامعه از یک خشونت ویرانگر بیزار و برای آن هیچ حسابی نگشوده است. اگر چه از دروازه انتخابات درون قدرت هم طی یکدهه اخیر دستاورد چندانی کسب نکرده و حتی به ریزش میان نیروهای اصلاح طلب حکومتی نیز انجامیده است.
اپوزیسیون بیرون و درون کشور نیز هنوز از چنان قدرتی برخوردار نشده که به بسیج توده ای مردم برای اثرگذاری ملموس بپردازد. ضمن اینکه عموم مردم عملکرد آنها را با شک و تردیدهای جدی می نگرند. از یکسو بخش بزرگی از همین مخالفان را به عنوان بانیان بدبختی کنونی خود و از دگر سوی به بخشی از مخالفان داخل کشور به عنوان وابستگان حکومت می نگرند. گرچه در اولین روزهای سرنگونی صدام و طالبان تمایلات فراوانی در میان توده مردم برای حضور دول خارجی در ایران برای رهایی مشاهده می شد، اما اکنون کمتر کسی حاضر است که حداقل امنیت موجود را نیز با خشونت و بمب گذاری هایی که خیابان های عراق و کوه و کمر افغانستان را هدف گرفته، از دست دهد.
در پایان باید افزود، به نظر می رسد که مبارزه منفی به دور از خشونت و رفتارهای مدنی، آرام آرام به بطن جامعه راه باز کرده و با بهره مندی از دنیای ارتباطات و رسانه و همچنین مباحث پایه ای از سوی اندیشه وران درون و بیرون کشور راه خود را برای گذار به دموکراسی پیدا کرده است. امروز جامعه خود را از یک حکومت غوطه ور در فساد و ناکارآمد جدا کرده و در آن نباید تردید داشت و همچنین دیگر از اعمال انقلابی، بخصوص با تجربه ای که تنها سه دهه از آن می گذرد و مدت زمان زیادی نیست دوری می گزیند. تنها با مشاهده عینی و مطالعه نظری، وزش نسیم دموکراسی را در سطوح مختلف جامعه می توان دید. نسیمی که با آرامش خود فروپاشی بنیان های استبدادآفرینی فرهنگی و حکومتی جامعه را به دنبال خواهد داشت.