سخنرانی صلح نوبل امسال در روز دهم ماه دسامبر که برابر است با سالروز حقوق بشر توسط «هرمان وان رامپای» و «خوزه مانوئل دورائو باروس» ایراد شد
بخش دوم و پایانی
در شمارهی پیش بخش اول سخنرانیهای جایزهی صلح نوبل که توسط «هرمان وان رامپای» ایراد شده بود خواندید و اینک بخش دوم آن پیش روی شما است. همینجا بگویم که ترجمه این سخنان، به هیچ وجه در معنای قبول آنچه آن ها بر زبان میرانند، نیست. هدف از ترجمه چنین سخنانی، شرکت دیگران و به نقد کشیدن آن است که متأسفانه تا امروز از آن خبری نبوده است و تو گویی خاک مرگ بر سر نقد و بررسی ایرانیان ریخته شده است. شاهد این مدعا هم این است که اگر در فیسبوک عکسی بگذاری از زنی برهنه، یا درختانی که دچار خزان شدهاند و از این دست، صدها نفر یا آن را دوست دارند و یا حتا بر آن نظری مینویسند. اما هر گاه مطلبی جدی به اشتراک گذاشته میشود، انگار که چشمها را بستهاند که کسی آن را نمیبیند. باشد که این حالت مردگی به سر آید و سرانجام به خود آییم و در آن جاهایی که لازم است دخالت کنیم.
«خوزه مانوئل دورائو باروس» سخنان خود را چنین آغاز و به پایان رساند:
اعلیحضرت، خانواده پادشاهی، سران کشورها، نخستوزیران، اعضای کمیته صلح نوبل، عالیجنابان؛ خانمها و اقایان،
«اسپینوزا» نوشته است: “صلح چیزی نیست که تنها در نبود جنگ نمود داشته باشد، صلح تقوا هست و پرهیزگاری.” هماو میافزاید، صلح یک “حالت درونی و ذهنی، منش خیرخواهانه، اعتماد به نفس و عدالتجویی است”.
آن گاه که مردم در امنیت زندگی میکنند، امکان دست یابی به صلح هم ممکن میشود. اعتماد مردم به سیستم سیاسیشان، موجب امنیت و صلح میشود. اعتماد به این که حقوق بنیادین و اولیهیشان مورد احترام قرار میگیرد، صلح را میآفریند.
بحث، اتحادیهی اروپا، تنها صلح بین کشورها و ملتهای گوناگون نیست. صلح برنامه و پروژهی سیاسی ما است. پروژهای که دقیقن در بردارندهی همانی است که «اسپینوزا» ما را به آن ارجاع میدهد. چنان چون، ارزشی مشترک، این پروژه همانی را نمایندگی میکند که دیدگاه ما از صلح و عدالت است».
به خوبی به یاد دارم و هرگز هم فراموشام نخواهد شد که در سال ۱۹۷۴ در خیابانهای شهر لیسبون پرتغال، همراه با هزاران نفر دیگر، در خیابانهای شهر، انقلاب دموکراتیک و آزادی را جشن میگرفتیم. همین احساس شادی و شعف در اسپانیا و یونان هم تجربه و دیده شد. همین وضعیت بعدتر در اروپای مرکزی و شرقی و کشورهای حوزهی بالتیک که استقلال خود را به دست آورده بودند، تکرار شد. پی در پی، نسلهای اروپا این تجربه را تکرار کردند که با انتخاب اروپا، آزادی را انتخاب کردند.
هرگز «روستوپوویچ» را فراموش نخواهم کرد که در کنار دیوار فروریختهی برلین، باخ را مینواخت. این تصویر یادآوری دیگری برای جهان است که دنیا دلتنگ آزادی و دموکراسی بود که سرانجام خطی که ما را از هم جدا میکرد را فرو ریخت و امکان وحدت دوبارهی قاره را فراهم کرد. پیوستن به اتحادیه اروپا، از الزامات تقویت دموکراسی در کشورهای ما بود. چرا که با این اتفاق، از یک طرف فردیت و احترام به ارزشهای انسانی در مرکز حوادث قرار میگیرد و از سوی دیگر، صدایی برای تفاوتها میشود که همزمان وحدت را میآفریند. به این ترتیب، اروپا، توانست با هر دو ریه خود تنفس کند. چنانچه «کارول وویتیلا» گفته: “اتحادیه اروپا، خانهی مشترک ما شده است” و «واسلاو هاول» گفته: “اتحادیه اروپا خانهی خانهی ما است”.
اتحادیه ما، چیزی است فراتر از اجتماع چند دولت و ملت. نظم حقوقی جدیدی است که بر اساس تعادل قدرت بین ملل برقرار نشده، بلکه اساس آن شرکت داوطلبانهی دولتها برای شریک کردن دیگران در حاکمیتشان است.
از ترکیب کردن ذغالسنگ و فولاد تا برداشتن مرزهای داخلی، از شش کشور تا به زودی بیست و هشت کشور (وقتی کرواسی به خانوادهی بزرگ ما بپیوندد)، سفر فوقالعادهی اروپایی بوده که ما را مدام به اتحادیهای بزرگتر و در عین حال فشردهتر رهنمون شده است. امروز هم یکی از نمادهای بزرگ اتحادیه که همان واحد پول «یورو» است، در دستان همه میباشد. ما بر این هستیم که این راه را ادامه دهیم.
عالیجنابان، خانمها و آقایان؛ صلح، تنها بر اساس خواست نیک مردمان خوب نیست. صلح باید در مجموعهای از قواعد پایه ریزی شود که ریشه در قوانین مردمی، ریشه در علایق مشترک مردم و ریشه در احساسات عمیق سرنوشت مشترک مردم دارد.
***
هوشمندی پایهگذاران در این است که آنها درک کرده بودند که برای تضمین صلح در قرن بیستم، میبایست فراتر از مرزهای ملی اندیشید. «والتر هلستین»، اولین رئیس کمیسیون اتحادیه اروپا، گفت: “سیستم دولتهای ملی، در با اهمیتترین آزمون قرن بیستم، مردود شده است”. هم او، میافزاید که: “گذار و تجربهی دو جنگ جهانی، نشان داد که سیستم دولتهای ملی توانایی حفظ صلح را ندارند”.
بیهمتایی اتحادیه اروپا، این است که این اتحادیه، آمیختهای از مشروعیت و قانونیت دولتهای دموکراتیک با مشروعیت نهادهای فراملی به وجود آورده است: کمیسیون اروپا، دادگاه اتحادیه اروپا، نهادهای فراملی که از علایق مشترک اروپا دفاع میکند و بهترین و قانونیترین تجسم سرنوشت مشترک اروپایی را پاس میدارد. در کنار شورای اروپا که دولتهای اروپایی در آن نماینده دارند، طی سالها متمادی، دموکراسی فراملی را توسعه دادهایم که نماد بیرونی آن، پارلمان اروپا است که نمایندگان آن به طور مستقیم انتخاب میشوند.
کنکاش و جستجوگری ما برای اروپای واحد، یک اثر هنری کامل نیست؛ این اثر هنوز در حال تکمیل شدن میباشد و به مراقبتهای مستمر و مداوم نیازمند است. بدیهی است که تکمیل این اثر، هدف نهایی نیست. این هدف خود نیز ابزار و وسیلهای است برای هدفهای والاتر. از بسیاری جهات، این تلاش گواه جستجوگری ما برای نظمی است جهانگیر. جهانی که در آن قرص نان یکی، در معنای مرگ دیگری نیست؛ جهانی که رعایت و قبول استانداردهای رایج، در خدمت ارزشهای جهانیاند.
***
آنچه آمد، دلیل این است که اتحادیه اروپا، با وجود عیبهایاش، هنوز هم میتواند و در واقع چنین هم هست که منبع الهامبخش برای خیلیها در گوشهگوشهی جهان میباشد. چالشهایی که کشورها در مناطق گوناگون، با آن مواجه هستند، میتواند مقیاسشان متفاوت باشد، اما از نظر محتوا چنین نیست.
همهی ما در یک سیاره با هم هستیم. فقر، جرمهای سازماندهی شده، تغییرات آب و هوا: اینها مواردی هستند که مرزهای ملی نمیشناسد و مربوط به اقلیمی خاص نمیشود. ما همه در امیدها و ارزشهای جهانی با هم شریک هستیم، این مورد، به تدریج در حال ریشه دواندن است در بیشتر کشورهای جهان. ما همه در واقعیتی که «انسان غیرقابل تقلیل» نام دارد با هم سهیم هستیم. این ویژگی منحصر به فرد انسان است. ویژگی که فراتر از ملیت ما است، فراتر از قاره ما است. این ویژگی این است که ما همه بخشی از انسانیت جهان هستیم.
«ژان مونت» خاطرات خود را با این واژهها به پایان میبرد: “حاکمیت و دولتهای پیشین، امروز نمیتوانند دشواریها و مسایل امروز را حل کنند. بنابراین، اتحادیه اروپا گامی دیگر برای حل و فصل مسایل و راهگشایی مشکلات خود به سوی سازماندهی فردا برداشته است”.
این دیدگاه جهانی و فدرالیسم، یکی از با اهمیتترین گامهایی است که اتحادیه اروپا در آن سهیم است و برای ساختن فردایی که از آن یاد شد، اتحادیه اروپا سهم بزرگی دارد.
عالیجنابان، خانمها و آقایان، مشارکت ویژه اتحادیه اروپا در جهان، شدیدن تحت تأثیر تراژدیهای غمانگیز قاره خودمان بوده که تجربه کرده؛ این تجربه زخم ناسیونالیسم افراطی، جنگ و پلشتی مطلق تحت هر نامی را بر تن بشریت برای همیشه به جای گذاشته است. سرچشمهی رهایی از این همه پلشتی، تمایل ما برای جلوگیری از تکرار این همه زشتی و ناپاکی است.
اساس نزدیکی چندجانبهی ما به جهانی شدن که ریشه در دو خصلت عمومی، همبستگی جهانی و مسئولیت جهانی دارد، خواستن است.
این دو رکن جهانیاند که اساس مشارکت ما در رابطه با کشورهای همسایه و همکاران جهانی از خاورمیانه تا آسیا، و از آفریقا تا آمریکا است.
مخالفت ما با مجازات اعدام، از رکنهای تعیین کننده ما است، در کنار این ویژگی، حمایت از حقوق بینالملل نیز که بر پایه عدالت تصویب شده و توسط دادگاه بینالمللی نمایندگی میشود، از وظایف ما به شمار میآید. صلح، نیروی محرک ما در مبارزه با تغییرات آب و هوا و جوّی است. صلح نیروی پیش برندهی ما برای مبارزه با کمبود مواد غذایی و امنیت انرژی است. صلح، وسیلهی حمایت ما از سیاست خلع سلاح و منع گسترش سلاح هستهای است.
به عنوان قارهای که از خرابه به یکی از اقتصادهای پرقدرت جهان تبدیل شده، قارهای که از سیستمهای اجتماعی پیشرفتهای برخوردار است، قارهای که بزرگترین تأمین کنندهی منابع کمکرسانی است، پشتیبانی و حمایت از میلیونها انسانی که به کمک نیازمندند را وظیفه خود میدانیم.
در قرن بیست و یکم، غیرقابل قبول است که والدین در برابر مرگ فرزندشان، به خاطر کمبود داروهای اساسی و کمکهای پزشکی، با دستی ناتوان شاهد پرپر شدن کودک خود باشند. غیرقابل قبول است که مادران برای پیدا کردن ذرهای غذا و جرعهای آب آشامیدنی، سحرگاه تا پسین را در بیرون از خانه باشند. غیرقابل قبول است که دختران و پسران معصومی، مجبور شوند که خیلی زود و بدون تجربهی دوران کودکی، دوران نانآوری و جنگآوری را پیش رو داشته باشند، که انگار کودکیشان را از آنها ربودهاند یا به چپاول رفته.
به عنوان اجتماع کشورهایی که بر جنگ فایق آمدهاند و علیه رژیم و دولتهای تمامیتخواه مبارزه کردهاند، هماره در کنار کسانی خواهیم ایستاد که برای صلح و ارزشهای انسانی در تلاشاند.
اجازه میخواهم که از این سکوی خطابه این را بگویم که: شرایط کنونی در سوریه لکهی ننگی است بر وجدان جهانی و وظیفهی اخلاقی جامعهی جهانی میباشد که برای این همه ستم و جلوگیری از آن، آستینها را بالا بزند.
به این خاطر که امروز یادمان روز جهانی حقوق بشر است، فکر و اندیشهی ما هم بیشتر از روزهای دیگر متوجه کسانی میشود که جان خود را برای دفاع از حقوق بشر و ارزشهایی که امروز ما هم دل در گرو آنها داریم، فدا کردند. هیچ دیوار بلند زندانی نمیتواند مانع از رسیدن فریاد آنها شود، آنها سکوت را برنمیتابند. صدای آنها اکنون در همین سالن به گوش ما میرسد.
یادمان هم نمیرود که سال پیش، سه زن بر همین سکو ایستادند و به خاطر مبارزات خشونتپرهیز خویش برای دستیابی به امنیت و حقوق زنان، ستایش شدند. به عنوان اتحادیهای که در مرامنامهاش که در سال ۱۹۵۷ تصویب شده، تا پای جان برای دفاع و پشتیبانی از حقوق زنان در سراسر دنیا ایستادهایم و از حقوق زنان، نفوذشان و وضعیت کاریشان دفاع میکنیم. از حقوق کسانی که بیش از همه آسیبپذیر هستند، حفاظت میکنیم، آنهایی که آینده در دستان ظریف امروزشان است، کودکان امروز، کودکان سراسر دنیا.
به عنوان نمونهای موفق از صلح و آشتی که ریشه در بهبود اقتصادی دارد، در تحول و گسترش فرم و شکلهای همکاری برای بهبود ایدهها، نوآوریها و پژوهش و تحقیق سهیم هستیم. علم و فرهنگ، هستهی اصلی فعالیتهای اتحادیه اروپا است. این ویژگی ما را به مثابهی فرد پربار میکند و پیوندهای فراملی را میآفریند.
***
عالیجنابان، خانمها و آقایان، ما افتخار میکنیم که جایزهی صلح نوبل را دریافت میکنیم. درواقع جایی بهتر از اینجا برای اهدای این جایزه وجود ندارد. نروژ، کشوری که برای صلح جهانی در تلاشی روزافزون بوده است.
«آرامش اروپا» در مرکز توجه «آلفرد نوبل» بوده است. در یکی از نسخههای وصیتنامهی او، تشابه بین صلح جهانی و اروپایی را مطرح کرده است. این کاملن در رابطه است با «بیانیهی شومان»، سند بنیانگذاری اتحادیه اروپا. «صلح جهانی»، چنان که باید، «نمیتواند تضمین شود، بدون آن که کاری خلاق و نوآورآنه که متناسب باشد با خطرهایی که صلح را تهدید میکنند، انجام شود».
پیام من، امروز این است: شما میتوانید روی تلاشهای ما برای مبارزه در راه صلح، آزادی و عدالت در اروپا و جهان حساب کنید.
در طول شصت سال، پروژهی اتحادیه اروپا نشان داده است که اجتماع مردم و ملتها، در عرصهی فراملی نیز ممکن است. اتحادیه اروپا نشان داده است که فایق آمدن بر اختلاف بین «آنها» و «ما» نیز ممکن است.
اینجا و امروز، امید ما و وعدهی ما این است که اتحادیه اروپا، همدوش با مردان و زنان کنشگر اجتماعی، ارادهی وحدت جهانی را در سر دارد.
سپاس از توجهتان
لینک بخش اول این مقاله در شهروند- کانادا:
https://shahrvand.com/archives/34968