“اتحاد اپوزیسیون” از عمده مطالبات مردمی است که از دست رژیم اسلامی به تنگ آمده اند. می خواهند هر کسی که به نوعی خواهان سرنگونی این رژیم اسلامی است، با هم متحد شده و آن را بیاندازند. اما می دانیم که اتحاد سلطنت طلبان و مجاهدین و کمونیستها  غیرممکن است. قبلا هم گفته ایم که هر کدام از دوتای اولی، شاه و رئیس جمهور خود را از اول انتخاب کرده و منظورشان از اتحاد هم، پیوستن دیگران به زیر پرچم آنهاست. و برای ما باز هم این مسجل است که اتحادی  بین کمونیستها و نیروهای طرفدار دیکتاتوری و سرمایه داری امکان پذیر نیست. خلاصه کلام بحث در این باره زیاد شده و می دانیم که چرا مردمی که عامیانه خواهان اتحاد اپوزیسیون هستند، بیش از هر چیزی از سر تنفرشان از رژیم و خواهان سرنگون شدن آن به هر قیمتی است که خواهان چنین اتحادی هستند.

بحث من اینجا این است که کمونیستها و بخصوص نیروهایی که به خود “کمونیسم کارگری” می گویند چه می توانند بکنند. برای ما کمونیست هایی که زندگی در حاشیه اتفاقات بزرگ سیاسی را دوست نداریم و می خواهیم که خود در قسمت گود استخر باشیم، بحث به سادگی این است که این همه نیروهایی که ظاهرا یک برنامه را قبول دارند و در بحثهای مهم و اساسی دیگری چون “حزب و جامعه”، “حزب و قدرت سیاسی”، بحث های اساسنامه‌ای، بحث های پایه‌ای “تفاوتهای ما”، “دمکراسی، تعابیر و واقعیات”، “عضویت کارگری”، “بحث سه جنبش” و غیره را قبول داریم، چرا مسئله اتحاد و تشکیل یک حزب کمونیست کارگری بزرگتر این چنین غامض مانده است و چرا همین نیروها جایگاه این بحث را متوجه نمی شوند. با خواندن و شنیدن بحث هایی که اخیرا از طریق مصاحبه های رادیوئی و از طریق سایتها منتشر شده اند، به نظر می رسد که زندگی در حاشیه و داشتن پست و مقام حزبی برای بعضی از رفقا جایگاهی بسیار مهمتر از ایفای نقشی در اتفاقات سیاسی پیش رو دارد. برای بعضی ها که به زندگی در حاشیه دارند عادت می کنند و برای آن دلیل و برهان هم کم ندارند، نوشتن یکی دو مقاله در ماه و آن هم بر علیه یکی از همین نیروهایی که تحت نام “کمونیسم کارگری” فعالیت می کنند، داستان زندگی شان شده است. متأسفانه دایره دنیای سیاسی این دوستان هر روزه دارد تنگ تر می شود. دارند یک ریز یک سری از بحثهایی را که در زمان خود جوابشان را دادیم تکرار می کنند و انگار با تکرار آنها به خود انرژی پمپاژ می کنند. انگار اکنون که بحث “اتحاد نیروهای کمونیسم کارگری” مطرح شده است، هر کدام از ما باید به دیگری کارهای دوره ای که از همدیگر دور بوده ایم را بار دیگر یادآوری کنیم و بخواهیم که توبه کنند. اینها به نظر من نگرفتن اصل مسئله است.

اما به نظر من جامعه یک بستر اصلی کمونیسم، یک حزب اصلی کمونیسم بیشتر لازم ندارد. جریانات کوچکتر در بهترین حالت در همان حاشیه می مانند و به مرور زمان جذب جریانات و جنبش های دیگر شده و از بین می روند. دیده ایم که چه بلائی بر سر محافل و سازمانهای حاشیه ای آمده است. سال ٩٩ که تعدادی از حزب کمونیست کارگری جدا شدند، آیا کسی می داند که اینها در کجای معادلات سیاسی هستند و کسی هست که در این دنیا به آنها امیدی ببندد؟! آیا حزب حکمتیست می تواند ادعا کند که از زمان جدائی اش از حزب کمونیست کارگری منشاء کوچکترین اثری در زندگی سیاسی جامعه بوده است؟ آیا حزب اتحاد کمونیسم کارگری، اگر خودش را در حزب حکمتیست منحل نکرده بود تا  دو ماه دیگر، اثری از آن بر جا می ماند؟ آیا این رفقا می توانند با سربلندی ادعا کنند که نقطه امیدی برای کسی حتی در صفوف خودشان بودند؟

رفقا! ما می توانیم جواب همه کسانی را که در این مدت به ما گفته اند “حقوق بشری”، همه کسانی که با زبان طلبکارانه و توهین آمیز درباره “اکس مسلم” حرف زده اند، همه کسانی که  شعار “حکومت انسانی”  را به عنوان فحش به ما پرتاب کرده اند و غیره را بدهیم و با همان زبان هم با شما حرف بزنیم. اما جواب این بحث ها را در دوره خودش داده ایم و جامعه هم بحث های هر دو طرف را دیده و ما تصمیم داریم که از آن مرحله بگذریم و کارهای بزرگتری بکنیم؛ آنهم نه صرفا به خاطر خودمان، که به خاطر جامعه ای که از دست حکومت نکبت اسلامی به تنگ آمده است می خواهیم چنین کاری را بکنیم.

رفقا! حزب کمونیست کارگری از همه احزاب چپ با عظمت تر است؛ شناخته شده تر است؛ دارای ارج و قرب بیشتری است و اپوزیسیون و پوزیسیون جمهوری اسلامی هم درست به همین خاطر حساب بیشتری از آن می برند. اما این کافی نیست. می خواهیم دست به قدرت سیاسی ببریم و جامعه ای ٨٠ میلیونی را آزاد کنیم. فکر می کنیم که در این راه با نیروهایی که می شود متحد شد و زیر یک سقف کار کرد، باید کار کرد و کار آزادسازی جامعه را زودتر به سرانجام رساند. درست به همین دلیل است که فکر می کنم رفقایی که مورد خطاب بحث حمید تقوایی بودند، باید به دنیا نگاه کنند و انتظار بیشتری از خود داشته باشند. منصور حکمت در جلسه سخنرانی اش در استکلهم “این حزب شماست!” دقیقا به همین خاطر به حضار در آن جلسه می گوید که باید متحد شد و به حزبی پیوست که بشود کاری کرد و جمهوری اسلامی را انداخت. می شود بعد از یکسره کردن کار سرنگونی رژیم و یا شکست در روبه روئی با سرمایه هر کدام از ما راه خود برویم و فرقه دوستان خودمان را درست کنیم. امروز اما جامعه و تحولات سیاسی دستورات مهم دیگری را روی میز تک تک ما گذاشته است.

۲۱ دسامبر ۲۰۱۲