خروس ِ سن میکله
توی نقاشی شاگال سوار یک خروس ِخوشگل شدم
نوکش را بوسیدم عاشقانه و رکاب زدم
توی راه سرش گرم ِ کفش های زنانه
قوقولی قوقو با لحن آصف برخیا
خواندن ِعجایب النسا
قلاده را درآوردم
حساس بود روی طعم ِ کنجد و نبات
تفاوت سعد و نحس قورباغه ها
با دیس پلو بحث فلسفی می کرد
(تمام زن ها یک مار درازند در مضرب چهار
دلیله محتاله اند.
ماسه های گرمند و به به
شاخه شاخه؛ درخت بادامند.)
توی بال چپش سوزن زدم
هی! تندتر
تاجش را چرخاندم روشن نشد
پرو پتش را کندم بی فایده
خروس سر به هوا؛ خون خورده و ملنگ
چشمش به دکه های خنزر پنزری
شدم نقش هردو
سوار و مَرکب استکان و نعلبکی نارنج و ترنج
دورم تمام و نوبت نبود
فرز؛ پیچ اولین بهار باید پیاده می شدم
در ستایش نامادری
به عزیزه یوسفلی
آی سونا خانیم!
در بن بست لاله ها دهان تو تیمارستانی قشنگ بود
پلنگ را از رو بستی و ماه را نوشتم
پستان همین شیپوریِ سفید باغچه باشدو شیرم حلال
گفتم : قبول
جَنبل یادم رفت بی جادو
جای دوا یوسف به خوردم داد از پیرهن پرچم برید
افسوس ! نمک گیر ِیاقوت گوشواره ها شدم
کتاب مارکس پاره شد
اذان به روی آب بسته بود
بولبل خوانندگی کرد
بیا بیا گارمان بزنیم بی عروسی؛ حمام عمومی برویم بی ُلنگ
فرخ لقا بکشیم دور اتاق
آرشین مالالان با تخم مرغ و دوقاشق ژان لوک گدار
مثل یوری گاگارین از راه رفتن روی سطح ماه می ترسم
بیا بیا سیگار علف بپیچیم
برویم کلاب گِی ها جیم را پیدا کنیم
از راسته پیگال چتری آبی بدزدیم
دست هایم را دیگر نمی دهم؛ تنبیه شان کنی
لج کرده ام با هارا گتدین و هارداسن بالام!
خوشه هایت خشم داشت !
شوخی هایم شاخ درآورد
لبه هایت لیز بود سرخوردیم
مُردم برای لهجه ی پالتوی مشکی و کلاه خز
روسیه با تو شهر گرمی بود در سمت استوا
من از توی آنجا یت بیرون نیامدم
زبانت مرا از پرورشگاه قرضی گرفت
یونست به خط میخی نوشت
آی سونا خانیم!
بیا بیا ! روی گوش هایت کمی عقاب بخندم
درخت توت را نزدیکتر بکش
اردیبهشت است
باید بالاتراز تب ؛ دیوانگی کنیم
رزم انفرادی در یک مانوور عاشقانه
خواستم برگردم نشد!
من غروب ساده ای بودم روی کاغذی بنفش
با اردک های منگ از میدان مین رد شدم
طبل زدم با قوطی ها ی خالی دلنگ و دلنگ
در جیبم فقط دو نخ سیگار مارلبورو
و پلاک مردی از گروهان ِیحیا یحیا؛ عجیب به گوشم!
سلام کردم به جیپ قرمزو یک تکه ابر صورتی
برای کوچه ای دور بوی ماه نوشتم
و زبان فاخته در سرم آتش گرفت
انفجارِحروفی مثل دال و سین و صاد
تقصیر من نبود؛ قربان!
محض سطرهای زخمی
هی کندم و کندم تا پشت سروها ی باغ ؛ سنگر بگیرم
لباس سربازی ام گشاد
پوتین ها دو نمره تنگ
خواستم برگردم نشد!
تته پته راه افتادم روی تپه روبرو
کسی از رادار نه ! اصلا چیزی نگفت
ساعت ۹ منور زدند
آمدند از بالا از پایین از لای درزها
ماتروشکا زدند کاتیوشا زدند
فرصت نبود ببوسم زیر رگبار عکست را
نشد درکمین وصیت کنم
آی بی شرف ها هنوز زنده ام
پوست شعری به دندان و سینه خیز
عاشقی که اشتباه جای صلیب سرخ
خط مقدم پیاده شد!
همه مرده بودند در هاویه
بی سیم چی مامورتانک راننده ی نفربر
نقشه محاصره ؛همه ی کاغذها را درسته بلعیدم
تسلیم!
هیچ تنابنده ای شیطان یا مترسکی
باقی نبود کلاغی حتی؛ به اسیری ببرد تو را
یا درجا تَرق
خدایا ! تیر و ازخواب خلاصت کند.
آن دور سگی نشسته بر سطح ماه
برای ما که در آب ها ی فلک بی سرافتاده اییم
و عکس لخت مان تماشایی ست
برای آسمان و تیغه هایش روی گلوی ما چه اتفاقی می افتد؟
برای دهانِ تلخ و پر شکر
هوایی سراسر بادا باد.
هیچ وقت جوشان و اینهمه لبریز درعمرم نبوده ام!
خواب و خلنگ ها راه افتاده روی خاک
کلوخ و سنگ حتی دست و پا در آورده
از دور سگی نشسته بر سطح ماه
و موسیقی شبیه هیچ جانوری سوسو نمی زند مگر که عشق
مرگ هم صد جان نبوداین قَدَر!
با کلاه بوقی و کشتی کاغذی
و آدم های زیاد روی عرشه
هی چشم می شدند برای کوسه ها
لب و دماغ برای امواج
برای خندیدن اینهمه زخم در دهانم
هیچ وقت ! پنهان نکرده بودم
تا ماهرانه رد شوم از پاییز
چرا که نوشته اند: جز ثانیه به ابرها مهلت نمی دهند
چرا که جز دستمالی به دورگردنم حدودی نبود در جغرافیای من
و ما دیوانه واری ِچاه بودیم درگودی دو کوه
ناچاری آسمان برای ریزش در رنگین کمان
برای هیچ و زمین ِمن که تو بودی
پیراهنی از گوشت خواهرم به رنگ ِسرو پوشیدم
و کلمات از وضوح تاریکی غایب شدند
اینهمه سر به راه و کج
هیچ وقت! روی خودم تف نینداختم تا گرم ترشوم
و نقش فنجان تفاله ای جفنگ از وق وق و
سطرها ریسمان ِلقی اطراف یک صدا نبود
آیا واقعا! در بشقابی قشنگ
یک تکه شیرینی از خامه و عسل خواهم شد؟
یا فراموش خورده می شوم؟
مورچه های قرمز ذره ذره مرا تا لانه می برند؟
بهارکه بیاید
در شایدِ دهانِ پرند ه ای سیاه
آیا دوباره سیب می شوم در منظره؟