بخش دوم ” طعم مرگ و مارمولک در زندان مخفی اهواز”

برخی از وقایع هیچ گاه از ذهن انسان محو نمی شود و همچون نقشی بر سنگی حک می شوند و تا هنگام مرگ همراه انسان اند. روز دستگیری ام در پنجم اردیبهشت ۱۳۸۴ ( ۲۵ آوریل ۲۰۰۵ م) از آن گونه رخدادهاست.

من در آن روز توسط ماموران دادگاه انقلاب اسلامی تهران در خانه شخصی ام در محله یوسف آباد تهران دستگیر شدم. ماجرا از آن جا آغاز شد که در فروردین همان سال ۸۴، نامه ای بر روی سایت های اهوازی منتشر شد که امضای محمدعلی ابطحی رییس دفتر محمد خاتمی رییس جمهور پیشین ایران را به همراه داشت. نامه مربوط به  سال ۱۳۷۷ (۱۹۹۸ م) بود؛ یعنی دومین سال نخستین دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی.

 متن این نامه، که بعدها به نامه ابطحی معروف شد، بر ضرورت تغییر بافت جمعیتی  مردم عرب  استان خوزستان (اقلیم عربستان) تاکید می کرد؛ به  گونه ای که پس از ده سال عرب ها به اقلیتی در درون استان تبدیل شوند.

شیرین عبادی، محمد سیف زاده و عبدالفتاح سلطانی در مقابل در کانون حقوق بشر که ماموران آن را پلمب کرده اند

 در بیست و ششم فروردین ۱۳۸۴ ( ۱۵ آوریل ۲۰۰۵) بخشی از مردم عرب شهر اهواز در کوی علوی گرد آمدند تا با تظاهرات و راه پیمایی به سوی ساختمان استانداری، اعتراض خود را به این نامه ابراز نمایند. قبلا بگویم که این کوی همچون سایر مکان ها و محله ها و شهرها و حتی نام  استان دو نام دارد: یکی نام رسمی دولتی و دیگری نامی که عرب های بومی در طول تاریخ بر این جاها گذاشته اند. گاهی نیز با نام سومی رو به رو می شویم که توسط اقلیت غیر عرب شهر به کار می رود. مثلا به همین کوی علوی، عرب ها می گویند “دایره” و فارس ها “شیلنگ آباد”. شما در این نوشته با چنین دوگانگی یا سه گانگی در نام ها رو به رو می شوید.

 تظاهرات مردم عرب مسالمت آمیز بود، اما نیروهای انتظامی به جای حفاظت از تظاهرکنندگان به سوی آنان آتش گشودند. در این حادثه ده ها تن کشته شدند. بازجویی که  از تهران به اهواز آمده بود به من گفت: ۱+۸ نفر در آن تظاهرات کشته شدند. منظور وی این بود که هشت نفر توسط پلیس و نیروهای امنیتی کشته شدند و یک نفر را هم در آن حوالی مرده یافتند که به ادعای بازجو ممکن بود بر اثر سکته قلبی درگذشته باشد. برخی نیز شمار تلفات کشتگان تظاهرات بیست وششم فروردین ۸۴ اهواز را ۱۵ نفر اعلام کردند. من در یکی از مصاحبه هایم با یکی از رسانه های خارجی ـ به نقل از منابع محلی ـ شمار جان باختگان را ۵۰ نفر اعلام کردم. به هر تقدیر همچون موارد مشابه، مسئولان که معمولا آمار دقیق را می دانند از افشای آن خودداری می ورزند و بر حقیقت کتمان می نهند.

این تظاهرات در روزهای بعد، به دیگر شهرهای استان کشیده شد و شکل خیزش مردمی به خود گرفت. فعالان عرب نام “انتفاضه” بر آن نهادند که معادل عربی خیزش یا قیام است. شمار جان باختگان این قیام در این شهرها طی چند روز به ده ها تن رسید.

 

یورش ماموران امنیتی

 روز دوشنبه پنجم اردیبهشت ۸۴ (۲۵ آوریل ۲۰۰۵) در کانون مدافعان حقوق بشر – که شیرین عبادی ریاستش را به عهده دارد – مراسمی برگزار شد. یکی دو تن از دوستان شرکت کننده از من خواستند تا در آن مراسم شرکت کنم و درباره کشتار مردم عرب در تظاهرات بیست و ششم فروردین، که در رسانه های داخلی و خارجی بازتاب یافته بود، صحبت کنم. شیرین عبادی را قبل از دستیابی به جایزه نوبل می شناختم و چند بار او را در نشست های کانون نویسندگان ایران – که هر دو عضوش بودیم – دیده بودم. البته من خیلی زودتر از وی عضو کانون شده بودم، از سال ۱۳۵۶ یعنی آغاز دور دوم فعالیت کانون. در آن سال فضای سیاسی اندک گشایشی به خود دید وکانون فعالیت جدید خود را آغاز کرد. من به فریدون تنکابنی ـ که در آن سال عضو هیات دبیران کانون بود ـ مراجعه و کتاب های منتشر شده ام را به وی ارایه کردم و عضو شدم. تنکابنی بعد از سرکوب های سال شصت از ایران خارج شد و اکنون در آلمان است.

 محمد سیف زاده ریاست جلسه کانون مدافعان حقوق بشر را به عهده داشت. چهل پنجاه نفری به آن جلسه، آمده بودند. در میان آنان، شماری از فعالان و چهره های بارز سیاسی هم بودند: عیسی سحرخیز از انجمن دفاع از آزادی مطبوعات، دکتر ابراهیم یزدی دبیرکل نهضت آزادی ایران، دکتر فریبرز رییس دانا از اعضای کانون نویسندگان ایران و محمدعلی عمویی از بازماندگان رهبری حزب توده و دیگرانی که اکنون به یادم نمانده اند. برخی از آنان سخنرانی کردند. سایر موسسان کانون مدافعان حقوق بشر همچون شیرین عبادی، عبدالفتاح سلطانی، محمدعلی دادخواه، محمد شریف و شماری از خبرنگاران رسانه های داخلی و خارجی نیز شرکت داشتند.

 از میان سخنرانان فقط فریبرز رییس دانا به حوادث اهواز اشاره کرد و کشتار”خلق عرب” را محکوم و از رییس جمهور وقت ـ محمد خاتمی ـ گلایه کرد. وی این کشتار را با تیراندازی به سوی کارگران در “شهر بابک” کرمان مقایسه کرد که چند ماه پیش از آن رخ داده بود و طی آن چند کارگر کشته شده بودند.

 یکی از روزنامه نگاران عرب اهوازی به نام نوری حمزه همراه من بود. حمزه نزد گرداننده مراسم یعنی محمد سیف زاده رفت و با تشریح وضع حساس استان از وی خواست تا مرا هم به لیست سخنرانان اضافه کند که ایشان نپذیرفت. دوست من که وضع را چنین دید با حالت اعتراض به میان جمع رفت و به تشریح اوضاع در اهواز پرداخت. من نیز چند دقیقه ای درباره حجم سرکوب و شمار جان باختگان تظاهرات و ستم وارد بر مردم عرب استان صحبت کردم و در لابلای سخنانم حکومت را مسئول کشتار این مردم دانستم و از حکومتیان انتقاد کردم. در میان صحبت هایم، شیرین عبادی فی البداهه شروع به شعار دادن کرد. از جمله آنها شعار “خوزستان خوزستان، قلب ایران” در خاطرم مانده است. دوربین سیمای جمهوری اسلامی هم به دقت روی من زوم کرده بود و همه صحبت ها و حرکات و سکنات مرا ضبط می کرد و البته من می دانستم که نسخه هایی از آن فیلم به کجا خواهد رفت!

 پس از پایان سخنانم، چند خبرنگار خارجی به سراغم آمدند. در آن جا با تلویزیون بی بی سی انگلیسی، روزنامه گاردین، و خبرگزاری آسوشیتدپرس درباره خیزش مردم عرب صحبت کردم. وقتی با روزنامه گاردین و آسوشیتدپرس گفتگو می کردم، یکی از حضار، وارد صحبت هایم شد و با کمال گستاخی سعی کرد جلوی توضیحاتم را درباره کشتار عرب ها در اهواز بگیرد. وی چندین بار صحبتم را قطع کرد و البته با منطق ظاهرا ناسیونالیستی. برای من موکد بود که طرف امنیتی است. و اساسا ماموران مخفی امنیتی همواره در چنین نشست هایی حضور می یابند و اغلب در پوشش خبرنگار و فیلمبردار صدا و سیما و نظایر آن.

بعدها دادگاه انقلاب اسلامی تهران در کیفرخواست خود، مرا متهم کرد که درباره حوادث اهواز با یازده رسانه فارسی، عربی و انگلیسی مصاحبه کرده ام.

 محمد شریف وکیل دادگستری سه سال بعد یعنی هنگامی که از هیات مدیره کانون مدافعان حقوق بشر بیرون آمده بود به من گفت که در همان روز، معاون دادستانی تهران را در نزدیکی در ساختمان مدافعان حقوق بشر دیده بودند و وقتی خبر به شیرین عبادی رسیده بود، رنگ چهره اش عوض شده بود زیرا فکر می کرد برای بستن کانون آمده بودند.

بخش سوم : ماموران در خانه را هفته آینده خواهید خواند.

بخش اول خاطرات زندان را در اینجا بخوانید

* یوسف عزیزی بنی طُرُف عضو هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران و عضو افتخاری انجمن قلم بریتانیا است و به شغل روزنامه نگاری اشتغال دارد. او به دو زبان عربی و فارسی قلم می زند و تاکنون ۲۴ کتاب و صدها مقاله در مطبوعات عربی و فارسی منتشر کرده است.