ای میلم را باز می کنم. پیام رسیده دو لینک اینترنتی را در خود دارد. بدون هیچ توضیح. روی لینک اول کلیک می کنم.
عکس اول
در فضای تاریکی که با نور فلاش روشن شده است دو مرد دیده می شوند. مرد اول، دست راست عکس، جوانی است با سر تراشیده و ریشی چند روزه که ژاکت سورمه ای بر تن دارد.
مرد دوم، دست چپ عکس، کاپشن سیاه بر تن و روی پوشیده تا که شناخته نشود. فقط چشم ها و دهانش از سوراخ های هود سیاهی که بر سر کشیده است نمایان اند. مجسمه ی سیاهی با سه نقطه ی سفید در کله.
اولی، بی قرار و بی پناه، به دومی تکیه داده، سر بر شانه ی او گذاشته می گرید. دومی، گویا از سر ناچاری، با بی میلی دست بر شانه ی اولی گذاشته است، گویی بی پناهی اولی او را هم ذلیل و بی چاره کرده است، آنقدر که تلاش در پنهان کردن انسانیتش را، واگذاشته وگرچه که با روی پوشیده، روی سیاه، اما نتوانسته دستش را بر شانه ی اولی نگذارد و با او احساس همدلی، حتی برای لحظه ای، نکند.
بیچارگی اولی، به دومی با روی سیاه، سرایت کرده است. نشانه ای از بیچارگی آدمی که نان خون آلود به خانه می برد تا شکم خود و زن و بچه اش را سیر کند. بیچارگی آدمی که برای به دست آوردن نان و نجات زن و بچه اش از گرسنگی، جان دیگران را می گیرد. عکس گویای این است که این بار نان خون آلود به شرم هم آلوده شده است.
روی لینک دوم کلیک می کنم.
عکس دوم
در فضای روشن روز دو مرد سراپا سیاهپوش، هود سیاه بر سر کرده و صورت پوشانده، مرد سومی را محکم در میان گرفته اند، نه از سر مهر، که با زور او را نگه داشته اند جلوی دستگاهی که به اره چوب بری می ماند.
مرد سوم، با ریش و سبیل مشکی و موهای کم پشت، گرمکن سبز بر تن دارد و چشم هایش با پارچه سیاه پهنی که تمامی پیشانی و نیمی از بینی او را پوشانده است، محکم بسته شده است، مبادا چیزی را ببیند.
اره چوب بری از نوعی است که نجارها به آن اره فلکه ای می گویند و شباهت زیادی دارد به اره های نرم بُر خاتم کارها که با آن چوب های قسمت های ظریف کار را می بریدند. بچه که بودم هر روز از کنار دکان پیرمرد خاتم کار محله مان رد می شدم و محو گردش اره دوار آن بودم که به وسیله تسمه ی چرمی حرکت تند موتور را به یک چرخ بزرگ منتقل می کرد و از دور اره می کاست. شاید برای همین به آن نرم بُر می گفتند. از طریق انتقال دوران موتور به یک چرخ بزرگ سرعت چرخش اره را کم می کردند.
سیاهپوش دست چپی، مچ راست مرد سبزپوش را محکم در میان دو دست خود گرفته و گویا همه، حتی سبزپوش چشم بسته، به دست او نگاه می کنند. به نظر می رسد انگشتان دست راست مرد سبزپوش کوتاه و خونالود است. با خود فکر می کنم چرا همه ی چشم ها به انگشتان دست مرد سبزپوش توجه دارد؟ حتی خودش با وجود چشم بند پهنی که بر چشم دارد؟ کنجکاوند نتیجه ی کار اره را ببینند؟
لابد خودش می خواهد بداند چقدر بریده اند.
لابد مرد سیاهپوش روسیاه می خواهد ببیند کم نبریده باشد.
به سایت اصلی که عکس ها در آن پست شده است می روم. بالای صفحه سایت دست راست نوار آبی رنگی عکس های رهبر سابق و فعلی دیده می شوند. دست چپ آرم “خبرگزاری دانشجویان ایران ، ایسنا”.
زیر عکس رهبر نوشته:
“اخبار خوب، مفید و امیدبخش مخابره کنید” مقام معظم رهبری
عنوان عکس اول:
دو زورگیر خشن امروز اعدام شدند. ساعت ۶:۱۴ صبح یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۱
عنوان عکس دوم:
انگشتان دست سارقی در شیراز قطع شد. ساعت ۱۴:۴۴ ۵/۱۱/۱۳۹۱
۲۸ ژانویه ۲۰۱۳ ـ تورنتو