شماره ۱۲۲۱ ـ پنجشنبه ۱۹ مارچ ۲۰۰۹
در آستانه نوروز، همه ساله، بویژه از زمانی که اینترنت رسانهای نیرومند شده است، بحث و نظرهای گوناگونی درباره نوروز منتشر میشود که بسیاری از آنها پایه و بنیاد درستی ندارند. یکی دو سال پیش یک تقویم میلادی به دستم رسید که ظاهرا به سرمایه گروهی از هممیهنان بهاییمان فراهم شده بود و در خانهی برابر بیست و یکم مارس نوشته بودند «عید بهایی». این هفته نیز رایانامه (ایمیل)ی از دوستی برایم رسید که گویا از یک یاهوگروپ به او فرستاده شده بود و در آن نویسنده یادداشت مدعی بود که نوروز یک رسم ترکی است و ربطی به ایرانیان ندارد. او نوشته است که:
«…طبق اوستا «ایرانیان» از سرزمینی به نام «آئرا ویجا» یا «ایران ویج» آمده اند. باز بر طبق اوستا، در این سرزمین ۱۰ ماه زمستان بوده و ۲ ماه تابستان؛ سرزمینی که «بهار» ندارد، چگونه می تواند «نوروز» داشته باشد؟»
از درست بودن یا نبودن نقل سخنی که طرف مدعی است از اوستا گرفته است و اینکه «آئرا ویجا» هم، یک ثبت مندرآوردی و تحریف شده واژه «اَ ئی ری یَ نَ وَ اِ جَ» به چم سرزمین ایر ها است، می گذرم.(۱) اما خندهدار آنجاست که او نوشته است که سرزمینی که ۱۰ ماه زمستان و دو ماه تابستان دارد چگونه می تواند نوروز داشته باشد و از همینجا بلافاصله نتیجه گرفته است که نوروز مال ایرانیها نیست. من بر آن نیستم که وارد مقولههای شوونیستی و خاکپرستی شوم و به جای آن در بخش گاهشماری ایرانی توضیح خواهم داد که چرا، ولی در همینجا از نویسنده این یادداشت میپرسم که پس واژه ی نوئل فرانسه به چم سال نو نیز نادرست است؟ چون عید نوئل درست وسط زمستان قرار گرفته است؟ آیا فرانسوی ها هم آن را از ترکان گرفتهاند! انگار قرار است نوروز حتما در بهار باشد، مگر نمیشود یک روز نو در زمستان داشت؟
او، بدون اشاره به منبع پژوهشهای سترگ (!) خود، مینویسد:
«متون چینی، ۳۰۰ سال قبل از فردوسی، ذکر می کنند که ترکان اول بهار را با نام «یئنی گون» جشن می گیرند. در زبان ترکی «یئنی» به معنای «نو» و «گون» به معنای «روز» است. در گرته برداری این کلمه چنان عجله شده که دقت نکرده اند صفت را بعد از موصوف بیاورند، یعنی بگویند «روز نو» و همان ترتیب ترکی (صفت قبل از موصوف) باقی مانده است.»
عجب! لازم نیست نمونههای فراوانی از ترکیب رایج فارسی بیاورم، به یکی دوتا بسنده میکنم: نوجوان، نوگل، نوشهر، نوزاد… می فرمایید اینها را هم فارسهای شوونیست از ترکی یا به گفته شما تورکی گرته برداری کردهاند؟
یک بخش کمدی دیگر از این یادداشت را هم میآورم و بعد می پردازم به گفتار اصلی خود. نوشتهاند:
«در سفره هفتسین عناصری وجود دارد که حرف اول آن سین نیست، مثل نان؛ یا عناصری که اصلاً بومی ایران نیست؛ مثل ماهی قرمز که بومی چین است. مورد اول به این دلیل است که در چیده شدن هفتسین، ترکان معتقد بودند که «برکتلی شئی لردن یئددی سینی گتیرین» یعنی (از چیزهای با برکت هفت تایش را بیاورید) وقتی که این جمله را هم با عجله به فارسی ترجمه کرده اند به غلط لفظ منسوبیت «سینی» یعنی (تایش / تای آن) را حرف «س» فهمیدهاند.» (جل الخالق! آدم شاخ درمیآورد. عجب آدمهای نفهمی بودند این فارسها که واژه نوروز را باب کردند، و نرفتند یکی از همسایگان ترک زبان خود را بیاورند که برایشان ترجمه درست بکند.) در این مورد باز در بخش مربوط به هفتسین توضیح خواهم داد، اما کوتاه آنکه نه استاد! هفتسین یا هفتچین به آن چیزی که شما میگویید ربطی ندارد. در مورد ماهی قرمز هم لابد مثل همه موارد بالا حق با شماست!
در این شکی نیست که تیرهها و قبیلههایی از ترکان نیز پا بپای بسیاری از مردم منطقه، نوروز را از دیرزمانی پیش جشن می گرفتند. حتی برخی از ترکان نام «نوروز» را بر فرزندان خود می گذاشتند. از نامآور ترین نوروز ها میتوان از نوروز، امیر دوران ایلخانی نام برد. او که در آغاز با غازانخان هم پیمان بود و او را به اسلام دعوت کرده بود سرانجام در سال ۱۲۹۷ میلادی به دست خود وی سرکوب شد.
از سده ها پیش، نوروز با رسمهای خوشایند و دلپذیر خود چنان در دل مردم کشورهای منطقه جا باز کرده بود که همه آنرا از آن خود میدانستند و شاید از همینروست که مدعیان بسیاری هم دارد. گستردگی شاهنشاهی ایران در دوران هخامنشیان، در همه گیر شدن نوروز بیشترین تاثیر تاریخی را داشته است. به شهادت نگارههای تخت جمشید مردم از چهارگوشه این شاهنشاهی با هدایای بسیار به دیدن شاه شاهان میآمدند. (با پوزش از مخالفان پادشاهی و دوم خردادی های اصلاحطلب، در آن زمان دموکراسی هایی مانند جمهوری دموکراتیک و جمهوری اسلامی هنوز اختراع نشده بودند!)
«نوروز» از دو بخش «نو» و «روز» که هر دو واژه از کهنترین واژگان موجود و مشترک در زبانهای پروتو(۲) ایرانی و پروتو هندواروپایی است، ساخته شده است. «نو» با اندک دگرگونی در زبانهای انگلیسی، فرانسه، آلمانی، ایتالیایی، لاتین و بسیاری زبانهای هندواروپایی به همین شکل دیده میشود که به چم تازه است و «روز» نیز در چند زبان از این گروه زبانها با اندک دگرگونی (بصورتهایی مانند jourدر فرانسه، یا ruzh در کردی و یا ruja در مازندرانی) وجود دارد. کهن بودن این واژگان نشان میدهد که نوروز به زمانی بسیار دور برمی گردد. چگونگی ماندگاری آن هم خود یک معجزه است. با وجود تاخت و تازهای پیدرپی در تاریخ این سرزمین، از اسکندر گرفته تا عربان نومسلمان و مغولها، نوروز همچنان به زندگی خود ادامه داد. بیش از همه، نومسلمانان شهروند خلافتهای اسلامی کوشیدند این «رسم مجوس» را از میان بردارند. امام محمد غزالی در کیمیای سعادت به صراحت اعلام کرده است که «… اظهار شعار گبران حرام است بلکه نوروز و سده باید مندرس شود و کسی نام آن نبرد.»(۳) شاید لازم باشد زمینههای روانشناختی این ماندگاری را در فرصت مناسبتری بررسی کنیم.
منابع افسانههای فردوسی، نوروز را به جمشید نسبت میدهند و آنرا نوروز جمشیدی میخوانند.
پس از زرتشت، که به باور برخی، ستاره شناس و دارای دانش در گاهشماری بود، پیروان او سال را به شش گاهنبار بخش کردند که با نوروز یک مجموعه هفتانی را تشکیل میدهد. هر گاهنبار یک جشن بزرگ همراه با نیایشهایی از گاتاها، سرودهای زرتشت است. برخی از منابع، خود زرتشت را بانی این سامان گاهشماری می دانند. گاهشماری ایرانی که امروزه زرتشتیان از آن پیروی میکنند، دارای ۱۲ ماه سی روزه است. پنج روز پایان سال به صورت جداگانه به نام پنجه خوانده میشود. هر روز از این پنج روز به نام بخشی از بخشهای پنجگانه گاتاها نامیده میشود: اَهنَوَد، اوشتَوَد، سپَنتمَد، وهوخشتر و وَهیشتواش. هر چهار سال یک بار نیز که سال ۳۶۶ روز می شود یک روز به نام «اورداد» به این پنج روز افزوده می شود. در این پنج روز که عمدتا به درگذشتگان اختصاص دارد، بر پشت بام خانهها آتش روشن میکنند و به این وسیله کوشش میکنند با شرکت در شادی و شادکامی، سوزاندن چوبهای خوشبو و با نیایشهای خود، روانهای درگذشتگان را خشنود سازند. این یادآوری درگذشتگان یک یادآوری طبیعی است، زیرا کسی که سوگوار «رفتهای» است، در هنگام شادمانی به یاد او میافتد و جای او را در کنار خود خالی میبیند. به باور من چهارشنبه سوری با این مراسم در پیوند است و گونه دگریدهی آن است در پی شکست ایرانیان از مسلمانان. آئینهای دیگری هم هستند در این پیوند که کم کم، رنگ باخته اند یا از بین رفتهاند. در بخشی از منظومهی زیبای حیدربابا، شهریار به یاد کودکی خود میافتد و ماجرای شال آویزان کردن در نوروز از پشت بام خاله بزرگش را تعریف میکند.(۴) به گمان من این آئین از گونه رسم های نوروزی یادآوری درگذشتگان است که با آئینهای کهن ایرانی پیوند دارد.
بدینگونه در پایان پنجمین روز از پنجه و یادآوری درگذشتگان، نوروز فرا میرسد. نیاکان ما به این وسیله پس از یادآوری درگذشتگان، روز نویی را با آمدن نخستین روز بهار آغاز میکردند. اکنون که سخن از گاهشماری است، بدون اینکه بخواهم به جزییات کسل کننده بپردازم این نکته را کوتاه میگویم که به دلیل تفاوتهای گاهشماری قدیمی، فصلی و شاهنشاهی، نوروز در میان برخی از پارسیان (زرتشتیان مهاجر به هند) در اول پائیز جشن گرفته میشود. دکتر جهانگیر اوشیدری در دانشنامه مزدیسنا مینویسد: «در ایران قدیم، پیش از نفوذ تقویم دینی، آغاز پائیز، فصلی که سرما شروع میشود، اول سال یا نوروز بوده است.» این گاهشماری امروزه در بخشی هایی از سرزمین ایران بویژه در میان سنگسریها، برخی کردان و تالشها رواج دارد.
دکتر کتایون مزداپور، میگوید: «روز نوروز، که مطابق با تقویم قدیمی در حال حاضر در اوایل تابستان است، را نوروز مردگان می گفتند. نوروز قدیمی که الان هم در اوایل تابستان جشن گرفته میشود در هند نیز وجود دارد.»
از گاهشماری که بگذریم، نکته دیگر موضوع هفتسین است که هر کسی برای آن مفهوم و معنایی تراشیده است که بسیاری از آنها را میتوان از این گوش شنید و از آن گوش درکرد؛ (مانند فرمایشات همین استادی که در آغاز سخن خود به او اشاره کردم و آن قول بسیار پخته و ارزشمند (!) او را نقل کردم: (برکتلی شئی لردن یئددی سینی گتیرین!)
از اینگونه سخنان گهربار (!) که بگذریم، میشود به گمانه زنی درباره برخی نکتهها دست زد. نخست اینکه هفت در نزد ایرانیان و بسیاری از مردم جهان عدد مقدسی بوده است. در آئین مزدیسنی، اهورامزدا دارای شش فروزه یا ویژگی است که با خود او، هفت امشاسپندان نامیده میشوند. آن شش فروزه عبارتند از وهومنه یا بهمن (= اندیشه نیک) اشاوهیشتا یا اردیبهشت (= بهترین راستی)خشتره یا شهریور (= شهریاری آرمانی) سپندارمز یا اسفند (= فروتنی و مهر پاک) هورتات یا خرداد (= رسایی و تندرستی) و امرتات یا امرداد (= نامیرایی). بیگمان آن شش گاهنبار، نمادی از این شش فروزه است. اینکه سفره یا خوان نوروزی نمادهایی از این هفتتنان است، با توجه به دیرین بودن آئین زرتشت که برابر سنت بیش از ۳۷۰۰ سال پیش آئین خود را فرا آورده است و برابر پژوهشهایی که من خود به آنها باور دارم نزدیک به ۶ هزار سال پیش، دور و بعید نیست. آنچه روشن است اینست که هفتسین نمادی از این هفتتنان بوده است. اینکه شین بوده است و عربان و نومسلمانان به دلیل مخالفت با شراب، آن را به سرکه تبدیل کرده اند و هفتسیناش کرده اند، پایه و بنیاد علمی ندارد. نخست و مهمتر از همه اینکه سین و یا شین ۱۴۰۰ سال است که با دبیره عربی سروکلهاش پیدا شده و خوان نوروزی به دورانی بسی پیش از آن باز می گردد. من پاسخی قطعی در زمینه این پرسش ندارم، اما دریافت شماری از پژوهندگان مانند روانشاد بهرام فروهوشی را که آن را هفت چین یا چینه (دانه) مینامند منطقیتر میدانم. به گفته او، مردم منطقه در آستانه سال نو هفت دانه یا غله را به نشانی هفت امشاسپندان سبز میکردند تا بدانند آن سال برای کدام یک از آن دانه ها سال خوبی است. این نکته از دیدگاه علمی تجربی نیز میتواند مورد تایید قرار گیرد. چراکه ایرانیان مردمی کشاورز با آگاهی های بسیاری در این زمینه بودند، برای نمونه شیوه پیوند زدن را نگاه کنید؛ آنها توانسته بودند با این شیوه گونه های تازه میوه را رشد دهند. شاید آنها در پی آزمونهای بسیاری دریافته بودند که وجود ویروسها و باکتریها در هوا میتواند تاثیرهای گوناگونی بر رویش دانهها بگذارد. آنها به این وسیله درمییافتند که کدام دانه بهتر در شرایط محلی رشد میکند. همچنانکه گفتم پاسخ قطعی به این پرسش نمیتوان داد. اما آنچه روشن است کم کم مردم با حفظ شمار هفت، نمادها را عوض کردند. برای نمونه، من تا پیش از ازدواج و آشنایی با خانواده همسرم که گیلکاند، برنج را بر سر سفره هفتسین ندیده بودم. ایرانیان نومسلمان، پس از آمدن اسلام به ایران، بسیاری از آئین های نیاکان خود را با دین تازهای که خواه بر آنها تحمیل شده بود خواه برای آسودگی خیال به آن تن در داده بودند، آمیختند: آوردن قران بر سر سفره هفتسین یا نسخه برداری از گاهنبار و برگزاری مراسمی با نام سفره ابوالفضل و جز آن…
پرویز ورجاوند، خوان نوروزی را در پیوند با خوان مقدسی میداند که «میزد» نامیده میشود: «هفت سین در واقع میزدی هست که در زمان خاص گسترده میشود، و فامیل دور آن جمع می شوند تا برکت لحظه مقدس وگردش سال را دریافت کنند. هفت علامت از هفتامشاسپند بر سفره گذاشته میشود که این علامتها در طول زمان تغییر کرده است. زمانی هفت چین یعنی هفت میوه ای که می چیدند بوده است و یا …»
اینکه پیش از اسلام بر سر سفره نوروزی یا هفتسین، شراب هم بوده، شکی نیست. امروزه بر سر سفره هفتسین زرتشتیان که معمولا سبزرنگ است و تازه شدن زندگی را میرساند، شمع یا لاله، آیینه و گلاب، نقل و شیرینی،قند سبز، آب، آویشن، سیب سرخ یا انار، تخم مرغ و شیر، شراب، نان و پنیر وسبزی، کماج، سنجد، سکه سفید و زرد، دانه اسفند، سیر و سرکه، سماق، سمنو، سبزه، گلبیدمشک، سرو، میوه و آجیل نوروزی که به آن لرک میگویند، چیده میشود. در این سفره، اوستا و عکس زرتشت نیز به چشم میخورد.
در افغانستان به جای هفتسین هفت گونه میوه در سفره چیده میشود. این در واقع همچون سالاد هفت میوه خشک است که در شیره آن میوهها خواباندهاند. کشمش، سنجد، پسته، فندق، زردآلو، گردو و بادام. به نظر میآید نوعی لرک زرتشتیان ایران است که در آنجا به شیوه دیگری عرضه میشود.
کوتاه سخن آنکه نوروز همچون سیمرغی بالهایش را از فراسوهای زمان و مکان در سرزمین بزرگی گشوده است و به همراه خود همواره شادمانی، نو شدن، مهربانی و یکدلی را برای مردم فراز آورده است. زنجیر کردن و بستن نوروز در یک قفس کنج خانه نادرست است. نوروز از آن مردمان و تیره های گوناگونی در جهان پهناور ما بوده است و خواهد بود. شکی نیست ایرانیان و بویژه زرتشتیان در نگهداری آن همت و کوشش بسیار به خرج داده اند. اما قباله نوروز مال کسی نیست. آرمانهای نوروز آرمانهای مردم دوستانه و شادمانی برای همه مردمان فارغ از نژاد و رنگ و دین است. نوروز مال کسی نیست مال همه است.
پانویس ها:
۱ـ درباره چم «ایر» که در نام ایرلند (سرزمین ایرها) نیز هنوز به چشم می خورد، سخن بسیار گفته شده و اندک زمانی هم مدعیان نازیسم در اروپا خود را آریایی خواندند. «ایر» به چم نجیب یا شریف برابر واژه «نوبل» اروپایی است. همین واژه است که بعدها می شود ایران. دبیره کنونی ما توان نشان دادن صدای «ای» در آغاز این واژه را ندارد. صدای هجای نخست این واژه به صدای واژه «ایر» انگلیسی به چم هوا نزدیکتر است.
۲ـ پروتو به زبانهایی گفته می شود که با فرضیات زبانشناسی مادر چند زبان دیگر است.
۳ـ «اما اسباب بازی حرام است. و آنچه برای سده و نوروز فروشند، مخالف شرع است و از این جهت نشاید. آراستن بازار به سبب ِ نوروز و تکلّف های ِ نو ساختن برای نوروز نشاید. بلکه نوروز و سده باید که مندرس شوند و کسی نام آنها نبرد.» امام محمد غزالی، کیمیای سعادت
۴ـ بایرامیدى، گئجه قوشى اوخوردى/ آداخلى قیز ، بیگ جوْرابى توْخوردى/ هرکس شالین بیر باجادان سوْخوردى/ آى نه گؤزل قایدادى شال ساللاماق !/ بیگ شالینا بایراملیغین باغلاماق !/ شال ایسته دیم منده ائوده آغلادیم/ بیر شال آلیب ، تئز بئلیمه باغلادیم/ غلام گیله قاشدیم ، شالى ساللادیم/ فاطمه خالا منه جوراب باغلادى/ خان ننه مى یادا سالیب ، آغلادى
برگردان فارسی: نوروز بود و مُرغ شب می خواند/ دختر عاشق جوراب داماد را می بافت/ هرکسی شال خود را از سوراخی به داخل خانه ای می آویخت/ چه رسم خوشایندی است شال آویزان کردن/ به شال داماد عیدی بستن/ با گریه منهم شالی خواستم/ شال را بسرعت به کمر بستم/ رفتم خانه غلام اینها/ شال را آویزان کردم/ خاله فاطمه ام برایم جوراب به شال بست/ و به یاد خان ننه ام گریست.
novruz male iranian ast, amma chon aga farse najad parast tashrif dare ma migim ke u nemitune in eydo dashte bashe chon liyaqttesho nadare