شهروند ۱۲۲۲ ـ پنجشنبه ۲۶ مارچ ۲۰۰۹
رد پای القاعده تا یازده سپتامبر
چند هفته پیش از کتاب “ردّ پای القاعده تا یازده سپتامبر” نوشته ی لارنس رایت که به نروژی هم ترجمه شده است با حضور خود او در سالن اجتماعات انتشارات آسکِ هاوگ که بزرگترین و معتبرترین ناشر نروژی است، رونمایی شد. لورنس رایت دعوت شهروند برای گفتگو را پذیرفت و آنچه پیش رو دارید گفتگویی است با او از دیدگاه شرقی و نه غربی. در این گفتگو او توضیح می دهد که چرا دولت قدرتمند فلسطینی در مبارزه با تروریسم می تواند نقشی کلیدی داشته باشد، او هم چنین خواهد گفت که چرا اروپا در آینده و در درازمدت در مبارزه با اسلام رادیکال مرکز توجه جهان خواهد بود.
بیش از هفت سال از یازده سپتامبر می گذرد، چرا ما هنوز باید در مورد نقش القاعده و مسیری که این نهاد تا یازده سپتامبر طی کرده است، بخوانیم؟
ـ راستش من هماره دل مشغول آینده ام. القاعده هم سرانجام روزی تاریخ مصرف اش به پایان می رسد، اما اکنون این نهاد بیست ساله شده است. برای یک نهاد تروریستی این سن و سال خیلی زیاد است.
آنچه برای آینده، آن هم مدت مدیدی خطرناک است سازمانی است پرقدرت، بازسازی شده و از نظر سازمانی مشهور به نام القاعده یا هر نام دیگری. این نهاد تروریستی موفق شده است که در برنامه های خود هم خلاقیت داشته باشد و هم بازآفرینی.
آنچه القاعده انجام داده است ارائه تعریف نویی از تروریسم است. پیش از این تروریسم نوعی نمایش بود. نمایشی برای مورد توجه واقع شدن. برای دیده شدن. اما القاعده برای دیده شدن به نمایش اکتفا نمی کند. القاعده اما نوعی دیگر عمل می کند. القاعده حاضر است برای این که مورد توجه جهان قرار گیرد حتی دست به کشتار هزاران انسان بی گناه بزند. همین تمایل آنها به قتل و کشتار عمومی، تروریسم را به نوع دیگری از جنگ تبدیل کرده است. در حقیقت برای آمریکایی ها دشوار بود که این سازمان را جدی بگیرند، این ایده که مردی پنهان شده در غارهای افغانستان، بتواند جنگی علیه آمریکا سازماندهی کند، از تئوری های کهنه شده بود و متعلق به دو سده پیش. اما القاعده موفق به کاری شد که از سال ۱۹۱۲ که آمریکا مورد هجوم بریتانیا واقع شد، آن هم در خاک آمریکا، هیچ کس دیگری نتوانسته بود انجام بدهد.
تروریسم همیشه بخشی از زندگی همه ی ما خواهد بود، اما نوع برخورد با آن، آن هم در دورانی که جوانان با دسترسی به تکنولوژی پیشرفته هر کاری که بخواهند می توانند انجام بدهند، کاملا مهم و حیاتی است.
جمهوری خواهان آمریکا و اخیرا در رأس آنها، جان مک کین، مدام از تروریسم با عنوان بزرگترین تهدید برای تمدن غربی، داد سخن داده اند. به نظر شما توجه بیش از اندازه به تروریسم، برای جهان خطرناک نیست؟
ـ البته فقط مک کین و یا جمهوری خواهان آمریکا نیستند که از تروریسم به عنوان بزرگترین تهدید یاد می کنند، ارزیابی اخیر سازمان سیا هم در مورد تروریسم، به همین نتیجه رسیده است، اما یادمان باشد که تهدیدهای دیگری هم وجود دارند. سازمان سیا در ارزیابی خود از چگونگی اوضاع جهان، هشدار نمی دهد که بحران مالی جهان، می تواند نتایج وخیمی برای امنیت جهان داشته باشد. این گزارش در ارزیابی خود وخامت گرمایش زمین را تهدیدی برای آینده جهان اعلام نمی کند. این گزارش سازمان سیا دقیقا مصداق اسبی است که چشمانش را طوری پوشانده باشند که فقط روبروی خود را ببیند و نتواند نظری به اطراف داشته باشد.
شما در کتاب تان نوشته اید که حتی سازمان ضداطلاعات آمریکا هم تا پیش از یازده سپتامبر وقوع چنین حادثه ای را جدی نگرفته بود.
ـ درست است. صداهایی در کتاب من مثل صدای جان اونیل که یکی از قهرمانان رمان است وجود دارد که کم هم نیستند و دلالت بر خواب بودن آمریکایی ها دارد.
اکنون موقعیت کاملا عوض شده است. به نظر شما سازمان سیا توجه زیادی به تروریسم دارد و کمتر به سایر مسایل جهان می پردازد؟
ـ بله، من نگران این هستم که تروریسم نه تنها آمریکا که خیلی از جوامع غربی را هم فراگرفته و موجب آن شود که نیروی محرکه ای که جامعه را به پیش و در جهت رشد و ترقی و رفاه اجتماعی سوق می داد، تغییر مسیر دهد و به آرامی خاموشی و سکوتی که در سده ی میانه حاکم بود بار دیگر به نوعی متفاوت بر جامعه مسلط شود. اگر چنین شود، عملکرد ما غربی ها که تمایل به نیکی و خوبی داشت با حضور این نوع تروریسم که نو و جدید است به سوی پلشتی و شوربختی متمایل می شود. نگاه کنید به روش ما در تفسیر حقوق مردم غیرنظامی. ما کارهایی می کنیم که نباید انجام دهیم، مثل شکنجه، رفتار ناشایست در گوانتانامو و ابوغریب، برای هیچ یک از آمریکایی ها یک اقدام آمریکایی به نظر نمی رسد، اما کاری است دردآور که ما آمریکایی ها انجام می دهیم. به این ترتیب ما در توضیح این که چه کسی هستیم بازتعریف داشته ایم. بازتعریفی از “من” بدون منافع من!! این اقدام تلخ به بهای از دست دادن قدرت اخلاقی مان انجام شده است و یکی از بزرگترین زیان هایی است که در دنیای جنگ در مقابله با ترور نصیب ما شده است. در دمشق با جوانی فیلم ساز دیدار کردم که در دولت پلیسی سوریه رشد و نمو کرده بود و آمریکا را دوست داشت. او در این دیدار گفت: “اکنون هرگاه که به شما نگاه می کنم، خودمان را می بینم” در واقع بدترین چیزی که او می توانست بگوید همین جمله بود که دموکراسی آمریکایی را به سخره بگیرد.
آیا در برخورد با تروریسم، سیاست دموکرات ها و جمهوری خواهان با هم تفاوت دارد؟
ـ یقینا در سیاست آنها اختلاف زیادی وجود ندارد، اما پرسش بزرگ این است که آیا اوباما می تواند قوانین بازی را عوض کند؟ آیا او همانی است که اخیرا کالین پاول گفته است: “شخصیتی متمایز برای تغییر”؟ آیا او می تواند تصویر امروزین آمریکا در ذهن مردم جهان را عوض کند؟ آیا او خواهد توانست امید و آرزوهای برباد رفته مردم آمریکا و جهان را برآورده سازد و خالق رضایت مندی توأم با شعور باشد؟ آیا اوباما می تواند با کسانی که علیه ما هستند، وارد یک گفتمان ساختاری شود؟
به نظر من بدیهی است که اکنون در دوران پس از انتخابات، او در دوره ای به سر می برد که می تواند کارهای بزرگ و مهمی برای جهان بکند. توجه کنید که همین چند روز پیش اعلام کرد که گوانتانامو را خواهد بست و نیروهای آمریکایی را از عراق فراخواهد خواند. در ضمن یادمان هم باشد که او حتما با مسایل ساختاری لاینحلی هم روبرو خواهد شد که پیدا کردن راه حلی برای آنها آسان نیست. مثلا بحران بین اسرائیل و عرب ها. شاید آمریکا قادر به حل این بحران نباشد. شاید در ید قدرت آمریکا نباشد که طرفین بحران که خود نیز تمایل به صلح ندارند را وادار به توافق و آشتی کند. همین مورد مصداق بحران کشمیر است که یکی از مسایل پیچیده ی جهان می باشد، اما در زمانی محدود، اوباما با در اختیار داشتن نیروهای با تجربه و خبره خواهد توانست بخشی از آنچه قول داده است را انجام دهد. البته اگر او موفق به انجام قول هایش نشود، باید منتظر فروریزی امید و آرزوهایی بود که او را بر مسند ریاست جمهوری نشانده است. آنچه مرا شدیدا نگران می کند، عدم موفقیت اوباما است که برابر خواهد بود با این احساس که موفقیت بزرگ از دست رفت.
پرسش دیگر این است که آیا او می خواهد که سرمایه سیاسی خود را برای وارد شدن به بحران های بزرگ جهان به وام بگذارد یا نه؟
ـ من نمی دانم. به کارنامه ی بوش نگاه کنید. آنچه او از دولت های پیشین آموخته بود دوری گزیدن از بحران های بزرگ بود. سیاستی کاملا استعماری. اکنون او تلاش دارد که در این مورد جبران مافات کند که دیر است. امیدوارم که اوباما این آموخته را آویزه ی گوش کند و بلافاصله وارد کارزار بحران های بزرگ جهانی بشود. مثلا برای به وجود آوردن یک دولت قوی و مستقل فلسطینی او باید سریع وارد معرکه شود. اقدامی که پایان خانه سازی در منطقه ی فلسطینی را شامل می شود.
این اقدام آیا برای مبارزه با القاعده اهمیت دارد؟
ـ قطعا چنین است. اگر شما همه ی اعضای القاعده را زیر یک سقف جمع کنید، حتما خیلی از آنها به خاطر فلسطین آنجا آمده اند. اما دلیل های دیگری هم وجود دارد، خیلی ها بحران کشمیر را ندیده می گیرند. این بحران هم یکی از مسایل بزرگ جهان است چرا که همین بحران خیلی از مسلمانان را از نظر معنوی تحت تأثیر قرار می دهد و در نتیجه احساس ناآرامی می کنند که می تواند منتهی به جنگی بزرگ شود.
اجازه دهید به اروپا برگردیم. شما در کتاب اخیر خود توضیح داده اید که علت گرایش جوانان مسلمان در اروپا به گروه های تندرو اسلامی این است که آنها در پی دستیابی به هویت هستند. واقعا منظورتان چیست و این اقدام به کدام سیاست منتهی خواهد شد؟
ـ روش های گوناگون پیشرفت در این زمینه آزمایش شده اند. بریتانیا مدل آمریکایی فاصله گذاری سیاسی را انتخاب و آزمایش کرده است؛ مدلی که در آن هر یک از گروه های مختلف اجتماعی بتوانند هویت خویش را به وجود بیاورند. مثلا، سیاست تحمل حجاب در جامعه ای که به حجاب باور ندارد، اما این سیاست انگار نتیجه ای که مورد نظر سیاست گزاران بوده، نداده است. چرا که امروز شاهد گروه های متعددی از تندروها در بریتانیا هستیم.
به فرانسه نگاه کنید، هدف سیاست مداران آن است که همه نه تنها خود را فرانسوی که در امور گوناگون نیز خود را دخیل بدانند. براساس آمار و ارقام هم مسلمانان ساکن فرانسه شکیباترین مسلمانان در جهان اند، اما با این وجود فرانسه و جهان شاهد ناآرامی های بزرگی در این کشور بوده است. چرا که فرانسه نتوانسته است بی چیزان مسلمان را در جامعه دخیل کند. زندان های فرانسه پُر است از مسلمانان فقیر.
این که آیا مدل آمریکایی فاصله گذاری سیاسی در اروپا هم موفق خواهد بود یا نه، واقعا نمی دانم. برای آمریکا بازتعریف هویت خویش به این دلیل سهل و آسان بوده که جامعه آمریکا هماره مهاجرنشین بوده است.
آنچه اروپا این روزها بیشتر از پیش تجربه می کند، تجربه ی قربانی شدن و تهدید است. همین تجربه وضعیت دشواری را به جامعه تحمیل می کند.
فکر می کنم در درازمدت، اروپا شاهد درگیری های مذهبی و قومی خواهد شد. اروپا جایی است که مسلمانان باید با توجه به فرهنگ غربی، جامعه باز و آزادی و مدرنیته ی آن بتوانند با آن کنار بیایند و کنار آمدن با توجه به مناسبات دینی شان یقینا کار آسانی نیست. بدیهی است که راه حل چنین مشکلی باید در خود ساختارهای اجتماعی اروپا پیدا شود و نه تئوری های سایر ملل.
اگر مسلمانان با توجه به موقعیتی که توضیح دادم بتوانند از هویت خود بازتعریفی داشته باشند و این هویت بازتعریف شده و متمدن را به کشورهای خود بازگردانند، می توان از اصلاحات درون اسلام سخن به میان آورد و شاهد اسلامی بود که از بردباری و تساهل بیشتری برخوردار است، اما اگر مسلمانان نتوانند هویت خود را بازتعریف کنند، کنار آمدن آنها با جامعه مدرن اروپا هر روز دشوارتر خواهد شد. دشواری یی که به درگیری های بیشتر منتهی خواهد شد و موقعیت فوق العاده خطرناکی را موجب می شود. بنابراین سیاستی که باید اعمال شود، آموزش بیشتر، جلب جوانان مسلمان به همسویی بیشتر با جامعه و جذب آنها در امور سیاسی است. البته جذب مسلمانان در امور سیاسی، سبب سرمایه گذاری اقتصادی در جامعه می شود که می تواند به آنها احساس تعلق داشتن به جامعه دست دهد و به این ترتیب اروپا شاهد آرامش بیشتر در آینده باشد و از تهدیدات رنگارنگ هم مبرا شود. در غیراین صورت حس تنفر از مهاجرین رشد خواهد کرد و سیاست نژادپرستی، سیاستی که ضمن زشت و پلشت بودن اش، کشورهای زیادی در اروپا را درگیر اختلافات قومی و دینی خواهد کرد.
با سپاس از شما که دعوت شهروند را برای این گفتگو پذیرفتید.
* Lawrence Wrightلارنس رایت روزنامه نگار مجله ی نیویورکر و نویسنده شش کتاب از جمله “ردّ پای القاعده تا یازده سپتامبر” که برنده ی جایزه ی پولیتزر شده است. او از شهرت و موقعیت خاصی در جهان برخوردار است. این کتاب بر شانه های شش سال تلاش، پژوهش، گفتگو و استفاده از منابع موثق عربی نوشته شده است.
در این کتاب ضمن بررسی شخصیت هایی چون بن لادن و الظواهری چگونگی پیشگیری حادثه یازده سپتامبر از سوی سازمان سیا نیز مورد تحقیق قرار گرفته و نویسنده به این نتیجه می رسد که اگر سازمان سیا تهدیدهای پیش از یازده سپتامبر را جدی گرفته بود، جلوگیری از آن امکان پذیر بود.