ماهِ فوریه مدتی است که در سراسر آمریکای شمالی به عنوان «ماه تاریخ سیاهان»‌ شمرده می‌شود تا فرصتی باشد برای بازیابی و بازتعریف تاریخ این تحت ستم‌ ترین بخش جامعه ‌ی جهان نو.

به مناسبت این ماه،‌ هر هفته در شهروند یک نفر از مشاهیر سیاه ‌پوست کانادایی را، از رشته‌ های مختلف معرفی می‌کنیم.

امروز قریب ۸۰۰ هزار سیاه ‌پوست در کانادا زندگی می ‌کنند که ۵/۲ درصد جمعیت کشور را شامل می ‌شوند. انتاریو با قریب ۵۰۰ هزار تن (نزدیک ۴ درصد جمعیت) سیاه ‌نشین ‌ترین استان کشور است.

روزمری براون (۲۰۰۳-۱۹۳۰)

رهبر سیاسی، سوسیالیست و فمینیست

«سیاه ‌پوست و زن بودن در جامعه ‌ای هم که نژادپرست است و هم جنسیت‌ پرست یعنی بودن در موقعیتی یگانه که در آن تنها راه پیش رو، صعود است.»

ادعای «جلوتر بودن از زمان خود»‌ برای خیلی ‌ها مطرح می‌شود اما در کمتر مواردی این قدر شایسته است. روزمری براون، این زنِ سیاه ‌پوست که حتی نام خانوادگی‌ اش هم (که در انگلیسی به معنای «قهوه ‌ای‌» است و در فرهنگ عامیانه سنتا به معنای «غیرسفیدپوست» به کار می ‌رود) هویت آشکارش را فریاد می ‌زد، در زمانه‌ ای قدم به سیاستِ کانادای محافظه‌ کار گذاشت که حتی زنان سفیدپوست (یا مردان سیاه ‌پوست) هم هنوز به زحمت توان ورود به حرفه ‌هایی مثل وکالت یا پزشکی را داشتند، تا چه برسد به سیاست و تا چه برسد به نامزدی نخست‌ وزیری که براون سودای آن ‌را در سر پروراند و به نزدیکی آن هم رسید.

روزمری در سال ۱۹۳۰ در کینگستون، پایتخت جامائیکا، در خانواده ‌ای سیاسی به دنیا آمد. بیست سالش بود که در سال ۱۹۵۰ برای ادامه‌ی تحصیل عازم دانشگاه مک‌ گیلِ مونترال شد. روزمری ۵۳ سال دیگر را در این کشور گذراند تا به یکی از تاثیرگذارترین رهبران سیاسی تاریخ آن بدل شود. او پس از چند سال تحصیل در مک ‌گیل عازم ساحل غربی کشور شد و در دانشگاه بریتیش کلمبیای ونکوور ثبت نام کرد. تاریخ این ‌گونه رقم خورد که براون نه در استان‌های مرکزی و پرجمعیت مثل کبک و انتاریو که در بی سی پا بگیرد و از همان ‌جا به چهره ‌ای آشنا در سیاست کانادا بدل شود.

روزمری براون

حتی پیش از این‌که به زندگی سیاسی براون برسیم، باید به خاطر داشته باشیم که تحصیل در دانشگاه ‌های عالی برای زنی سیاهپوست در آن سال ‌ها کار ساده‌ ای نبود. او حتی وقتی برای کارهای ساده‌ ی تابستانی یا اجاره‌ ی مسکن اقدام می‌کرد با تبعیضات عظیم موجود در جامعه‌ ی کانادایی روبرو بود.

این جامعه ‌ای بود که دادگاه عالی آن تازه در سال ۱۹۲۸ حکم داده بود که زنان نیز «انسان» (Persons) محسوب می‌ شوند و درون خود جنبش فمینیستی نیز تبعیض ‌های نژادی عظیمی موجود بود.

به جرأت می ‌توان گفت که نژادپرستی موجود علیه سیاهان از بدترین انواع آن بود. برای نمونه بد نیست اشاره به موردی تاریخی در استان آلبرتا، حدود یک نسل پیش از ورود براون به کانادا بکنیم. در سال ‌های پیش از جنگ جهانی اول در این استان بود که «اتاق بازرگانی» (مجموعه ‌ی شرکت ‌های بزرگ) عریضه ‌ای تقدیم نخست‌ وزیر وقت لیبرال، سِر ویلفرد لوریه، کرد که توسط هزاران نفر از ساکنان شهر ادمونتون امضا شده بود. در این عریضه از نخست ‌وزیر خواسته شده بود ورود سیاهان را (که در آن زمان جمعشان در ادمونتون به زحمت به ۱۰۰ نفر می ‌رسید)‌ متوقف کند. این عریضه از لوریه می‌ خواست متوجه «این خطر جدی برای بهروزی آینده‌ ی بخش عظیمی از غربِ کانادا، یعنی ورود هشداردهنده‌ ی مهاجرین سیاه ‌پوست باشد.» این عریضه متاسفانه حتی مورد حمایت شورای اتحادیه های کارگری شهر ادمونتون هم بود.

براون اما در سال‌ هایی قدم به عرصه‌ ی سیاست گذاشت که جنبش جهانی جوانان و کارگران خواستار زیر پا گذاشتن مرزهای قدیم و انقلاب در جامعه بود. او پس از فارغ ‌التحصیل شدن با فوق لیسانس مددکاری اجتماعی به فعالیت با دو گروه پرداخت که نقش مهمی در شکل دادن به زندگی سیاسی او داشتند. یکی «انجمن بریتیش کلمبیا برای پیشرفت مردمان رنگین ‌پوست» بود و دیگری «صدای زنان.» او در ضمن مدتی با «انجمن یاری به کودکان» و برنامه‌ ی مشاوره ‌ی دانشگاه سیمون فریزر همکاری می‌کرد و به علت فعالیت ‌هایش چندباری در تلویزیون سراسری کشور حاضر شد.

براون در آن هنگام سه فرزند داشت، به عمل هیستروکتومی (جراحی درآوردن رحم)‌ دست زده بود و از بیماری افسردگی نیز رنج می ‌برد. اما این جنبش ‌های انقلابی اواخر دهه ‌ی ۶۰ و آشنایی با فمینیسم بود که به او قدرت و روحیه ‌ی آمدن به عرصه‌ ی سیاست را داد. یکی از کتاب ‌هایی که به شدت او را تکان داد «رمز و راز زنانه»، نوشته‌ ی بتی فریدان، فمینیست شهیر آمریکایی، بود. او، در مورد کتاب، می‌ گوید: «ناگهان همه چیز را یافتم. داستان زندگی خودم را… این واقعیت که تنها نبودم به من اطمینانی دوباره بخشید و مرا بسیج کرد.»

در دهه ‌ی ۶۰ پرتلاطم، براون که سومین دهه ‌ی زندگی خود را می‌گذراند در جنبش‌ های وسیع علیه نژادپرستی و تبعیض جنسیتی مشارکت داشت. او از اعضای بنیانگذار «شورای وضعیت زنان ونکوور» بود و خیلی زود به یکی از شاخص ‌ترین چهره‌ های آن بدل شد.

براون اما جزو آن دسته از فعالان بود که تصمیم گرفت برای ادامه‌ ی مبارزات خود وارد سیاست پارلمانی شود. پس از فروخوابیدن جنبش‌های بزرگ و توده ‌ای اواخر دهه‌ ی ۶۰ به نظر می ‌رسید این بهترین راه پیشروی باشد. با اصرار فعالان «شورای وضعیت زنان» او تصمیم گرفت در انتخابات استانی ۱۹۷۲ به عنوان نامزد ان دی پی در یکی از حوزه‌ های ونکوور وارد عرصه شود. وظیفه ‌ی پیش روی براون همانقدر غیرواقعی به نظر می‌رسید که وظیفه ‌ی پیش روی ان دی پی. در تاریخ کانادا تا آن هنگام هیچ زن سیاهپوستی وارد هیچ یک از مجالس نشده بود، تا چه برسد به مجالس یکی از محافظه‌ کارترین استان ‌ها یعنی بریتیش کلمبیا.

در همان سال ‌های اوج بحران اقتصادی که «فدراسیون تعاونی مشترک ‌المنافع» (ملقب به سی. سی. اف، نیای ان دی پی) موفق شده بود به رهبری تامی داگلاس در ساسکاچوان به قدرت برسد، این راست ‌های پوپولیست بودند که در بی سی به قدرت رسیدند. حزب «اعتبار اجتماعی» نیرویی راست‌ گرا و مسیحی با مواضع تند ارتجاعی بود. این حزب به رهبری دبلیو. ای. سی بنت از سال ۱۹۵۲ بی ‌وقفه بر استان فرمان رانده بود.

نخست ‌وزیر بنت در جریان انتخابات با عقب ‌مانده‌ ترین زبان‌ ها به ان دی پی حمله کرد و در مورد به قدرت رسیدن «اوباش سوسیالیست» هشدار داد. ان دی پی در آن هنگام هرگز در بی سی به قدرت نرسیده بود اما با اتکا به جنبش کارگری رزمنده‌ ی این استان خود را به عنوان حزب اصلی اپوزیسیون مطرح کرده بود و عملا باعث شده بود لیبرال‌ ها از صحنه حذف شوند. ان دی پی با رهبری یکی از رهبران کاریزماتیک تاریخ خود، دیو بارت، به صحنه‌ ی مبارزه‌ ی انتخاباتی سال ۷۲ وارد شد. بارت حتما تا حدودی موقعیتِ براون را درک می‌کرد. هر چه باشد خود او نه تنها سوسیالیستی افراطی دانسته می ‌شد که دارای آن نشانه ‌ی یگانه ‌ی حذف از جامعه‌ ی غربی بود: یهودیت. (بارت تا امروز نیز تنها نخست ‌وزیر یهودی تاریخ بی سی است.)

در شبِ انتخابات، ۳۰ اوت ۱۹۷۲، ان دی پی به رهبری بارت نه تنها پیروز شد که با کسب دولتی اکثریتی تاریخ ‌‌ساز شد. این اولین دولت ان دی پی در یکی از سه استان مهم کشور بود و خبر انتخاب آن باعث شعف سوسیالیست ‌ها در سراسر آمریکای شمالی شد. بارت وعده داد که هرگز به آمال چندین نسل فعالان حزب خیانت نمی‌کند و پیروزی خود را آغاز «قرن مردم» در استان خواند. در بخشی از این پیروزی، براون نیز موفق شد به مجلس راه بیابد تا اولین زن سیاه ‌پوست تاریخ مجالس کانادا باشد.

قاعدتا موانع پیش روی او پس از انتخاب حذف نشد. حتی درون جنبش نیز کسانی بودند که به علت تبعیض ‌های موجود در جامعه از پیش رفتن زنی مثل براون هراسان بودند. او در شرایطی بود که بسیاری درون جنبش زنان متوجه تاثیرات نژادپرستی نبودند و بسیاری در میان جنبش‌ های رهایی ‌بخش و ضدنژادپرستی (بخصوص میان سیاه‌ پوستان) توجه کافی به مساله ‌ی زن نمی‌ کردند (مگر نه این‌که بزرگ ‌ترین رهبران جنبش سیاهان آمریکا،‌ از مالکوم ایکس گرفته تا بسیاری رهبران حزب پلنگ سیاه، نگاه مردسالارانه ‌‌ای نسبت به زنان داشتند؟).

براون در سال ۱۹۷۳ گفته ‌ای را به زبان آورد که خوب از وضعیتش خبر می‌ دهد: ««سیاه‌ پوست و زن بودن در جامعه ‌ای که هم نژادپرست است و هم جنسیت‌ پرست یعنی بودن در موقعیتی یگانه که در آن تنها راه پیش رو، صعود است.»

و صعود دقیقا راهی بود که براون پیش گرفت. او تا سال ۱۹۸۶ در مجلس بریتیش کلمبیا بود و چهارده سال به مبارزه علیه وضعیت موجود پرداخت. از جمله اقدامات او ایجاد کمیته ‌ای برای حذف تبعیض جنسیتی در دروس مدارس بریتیش کلمبیا بود و نقش مهمی در تشکیل کمیسیون برگر در مورد خانواده نیز داشت.

اما تنها سه سال پس از انتخابش به مجلس بود، که براون دست به یکی از سرنوشت ‌سازترین حرکات زندگی ‌اش زد. حزب نیودموکرات فدرال در سال ۱۹۷۵ در پی کنار رفتن دیوید لوئیس به دنبال انتخاب سومین رهبر خود بود. با توجه به پیشروی ‌های ان دی پی امید بسیاری برای این حزب می ‌رفت و خیلی ‌ها امیدوار تشکیل دولت به دست آن بودند. اما در فضایی که بی ‌شباهت به اوضاع امروز ان دی پی نبود، این باعث شده بود بعضی با روحیه ‌ی محافظه‌ کارانه خواهان «محترم شدن» حزب  و دوری آن از فضای رادیکال آن سال ‌ها باشند. این حزبی بود که در سال ۱۹۷۱، بیش از ۳۸ درصد نمایندگان کنوانسیون آن برای رهبری به به جیمز لَکسِر، مارکسیست رادیکال، رای داده بودند. اما انتخاب زنی سیاه‌ پوست حتی برای این حزب نیز «زیادی» به نظر می ‌رسید. هر چه باشد در تاریخ کانادا تا آن هنگام (به جز یک استثنای حاشیه ‌ای) هیچ زنی، حتی سفیدپوست، نامزد رهبری یکی از احزاب فدرال اصلی نشده بود. اما براون پا پیش گذاشت و خیلی زود به عنوان نماینده‌ ی اصلی جناح چپ در مقابل نماینده ‌ی بوروکراسی حزب، اد برودبنت، قد علم کرد.

کنوانسیون ۱۹۷۵ ان دی پی، که در وینیپگِ مانیتوبا برگزار می‌ شد، از تاریخی‌ ترین کنوانسیون‌ ها است که داستان ‌های آن هنوز نقل محافل این حزب است. حتی خوش ‌بین‌ترین ‌ها هم تصور نمی‌ کردند براون با چنین قدرتی پیش برود. او در دور اول، دوم و سوم رای ‌گیری در جایگاه دوم قرار گرفت و تنها در دور چهارم بود که با کسب ۴۱/۱ درصد آرا از برودبنت شکست خورد. واقعیت تلخ، اما استوار این است که حتی بسیاری از نمایندگان چپ ‌ترین حزب آمریکای شمالی نیز فکر می ‌کردند انتخاب زنی سیاه ‌پوست به رهبری حزب می ‌تواند برای مردم محافظه‌ کار کانادا دافعه ایجاد کند. این بخشی از حرکت کلی حزب به سمت راست بود که در نهایت نیز منجر به، به قدرت رسیدن (یا حتی دوم شدن آن در انتخابات) نشد. براون اما در جریان کمپین رهبری خود نسلی از مبارزین جوان و بخصوص زنان فمینیست را وارد حزب کرده بود که باعث شد چهره‌ ی ان دی پی تا ابد تغییر یابد.

او پس از ترک سیاست ابتدا قدم به دنیای آکادمی گذاشت و استاد مطالعات زنان در دانشگاه سیمون فریزر شد. روزمری تا پس از ورود به ششمین دهه ‌ی زندگی خود همچنان در بریتیش کلمبیا زندگی می‌ کرد اما در سال ۱۹۹۳ پیشنهاد ریاست بر کمیسیون حقوق بشر انتاریو را پذیرفت و به این استان نقل مکان کرد. او تا سال ۱۹۹۶ این سمت را در اختیار داشت.

دهه‌ ی آخر زندگی روزمری به دریافت افتخارات متعددی گذشت که در پایین به بعضی از آن‌ها اشاره کرده ‌ایم. اما می ‌توانیم حدس بزنیم که این اکتیویستِ تشنه‌ ی تغییر ارج و قرب چندانی برای مدال‌ های متعددی که بر سینه ‌اش می‌زدند، قائل نبود چرا که شاهد بود اهدافی که تمام عمرش را برای آن‌ها مبارزه کرده همچنان تکمیل نشده ‌اند. شاید ماندگارترین فعالیت او در طول این سال ‌ها نوشتن کتاب خاطراتش بود که با عنوان «Being Brown» («براون بودن»، که با توجه به معنای «براون» در زبان انگلیسی معنایی دوگانه دارد) منتشر شد و از کتاب ‌های محبوب روایت چپ‌ گرایانه از آن سال ‌های سرنوشت ‌ساز در کانادا است.

روزمری در ۲۶ آوریل ۲۰۰۳ در اثر حمله ‌ای قلبی در همان شهری جان سپرد که تمام عمر سیاسی ‌اش را در آن فعالیت کرده بود یعنی ونکوور. او چهره ‌ای محترم و برجسته در میان جنبش چپِ کانادا بود و هست.

افتخارات:

– ۱۵ دکترای افتخاری از دانشگاه های کانادا

– جایزه ‌ی حقوق بشر سازمان ملل (۱۹۷۳)

– عضویت در کمیته‌ ی ناظر بر سازمان اطلاعاتی کانادا به انتصاب نخست ‌وزیر لیبرال، ژان کریتین (۱۹۹۳ تا ۱۹۹۸) . این به معنای عضویت او در «کمیته‌ ی مشورتی ملکه برای کانادا» نیز بود.

– نشان بریتیش کلمبیا (۱۹۹۵)

– نشان کانادا (۱۹۹۶)

– عضویت در کمیته‌ ی مشورتی نشان کانادا (از ۱۹۹۹ تا زمان مرگ در ۲۰۰۳)

– اداره ‌ی پست کانادا در ۲ فوریه‌ ی ۲۰۰۹ تمبری با نشان او به یادش منتشر کرد.