شهروند ۱۲۲۸  پنجشنبه  ۷ می  ۲۰۰۹

تعجب می کنیم از اینکه چرا همیشه شکست می خوریم، به آرزوهایمان نمی رسیم. تحقیرمان می کنند و حقوق قانونی ما را زیر پا می گذارند. گلایه داریم همیشه از همه بدون دلیل و با گناه تمام شکست هایمان به گردن همه هست جز خودمان. غافل از آنکه آنچه می گذرد بر ما حکایت قوم بی خاصیتی است که لم داده در زیر درخت سیب منتظر کرامت درخت است نه همت خود.

مدتهاست که سفارت کانادا در ایران از صدور ویزا برای خویشان و نزدیکان ما خودداری می کند. صف طولانی متقاضیان ویزا لم داده به درختهای فرسوده خیابان سرافراز تشنه بر لب جوی بی آب و چشم دوخته به دریچه ای کوچک ساعتها و ساعتها در انتظار می ماند و صبورانه گرمای تابستان و سردی زمستان را تاب می آورد. در مقابل چهره عبوس و کلمات پرخشم کارمندان سفارتخانه قشنگ ترین لبخند زندگی خود را به صورت می نشاند و با نگاهی مملو از خواهش و با زبانی الکن در ابراز حس واقعی خود سعی در راه بردن به قلب خود درون دریچه می کند و با درصدی بیش از شصت با جواب منفی روبرو می شود.

در سمیناری که در دانشگاه یورک به همت خانم دکتر مغیثی و آقای دکتر رهنما برپا شده بود آگاه شدیم که بار دیگر سفارت کانادا با صدور ویزا برای دو تن از دعوت شدگان به سمینار مخالفت کرد. مخالفت با صدور ویزا برای هنرمندان، دانشمندان، فعالین اجتماعی و اعضا و گروههای خاص صنفی از طرف سفارت کانادا در ایران کار تازه ای نیست. بی عملی یا کم عملی ما هم در مقابل این روند به همین شکل از قدمت قابل توجه ای برخوردار است.

حرکتهای پراکنده ای که در سطح بسیار محدودی در رابطه با اعتراض به عملکرد سفارت کانادا در ایران شده است هیچکدام راه به جایی نبرده است. پراکندگی و عدم وحدت ما، ما را به اقلیتی ضعیف و بی هدف تبدیل کرده است که خواستهایش برای هیچکس حتی خودمان هم اهمیتی ندارد. آیا ما لیاقت آن را داریم که عزیزانمان این همه تحقیر را برای دیدن ما به جان بخرند. آیا ما لیاقت آن را داریم که میزبان کسانی باشیم که زندگیشان را در جهت ارتقاء فرهنگ هنر و شرایط اجتماعی کشورمان گذرانده اند. آیا ما جسارت آن را داریم که یک بار  فقط یک بار هم که شده متحد با هم با صدایی که هیچ گوش کری نتواند شنیدنش را کتمان کند خواهان تجدیدنظر دولت کانادا و سفارت کانادا در ایران با متقاضیان ویزا شویم.

سالیان سال پیش عباس کیارستمی فیلمی ساخت تحت عنوان “آن که خیال بافت و آن که عمل کرد” برای خوردن سیب باید دستی بالا زد و آن را از شاخه چید.

لعنت فرستادن و خانواده کنسول و کارکنان سفارتخانه را که زیر تیغ تیز دشنام فرستادن راه به جایی نمی برد. هیچکس گوش به مشتی سرخورده بی هدف نمی دهد.

آستین را باید بالا زد. سیب را باید از شاخه چید.