مهمترین موانع جنبش آزادیخواهی زنان ایران و دستیابی به حقوقشان
“واضح و مبرهن است”! این جمله را به خاطر دارید؟ جمله ای که اغلب انشاهای مدرسه مان را با آن شروع می کردیم، چرا که فرض را بر این می گرفتیم که “همه می دانیم.”
بعد از خواندن مطالب این شماره چه مطالب افراد مستقل و چه نظرات سازمان ها و نهادهای سیاسی اجتماعی فکر می کنم می توانم به راحتی بگویم “واضح و مبرهن” است که نادیده گیری حقوق زنان و خشونت علیه آنان به یک قوم و ملت و نظر و مذهب و کشور و قاره محدود نمی شود و در واقع امری ست جهانشمول و همه گیر.
و شاید همین جهان شمولی ست که قبح مسئله را برای بسیارانی از بین برده است و برای توجیه اعمال و رفتار و قوانین زشت و ضد انسانی خود – چه در حالت فردی و شخصی، چه به صورت جمعی (جامعه)، و چه توسط دولت ها – فرافکنی می کنند و با این توجیه که “گر حکم شود که مست گیرند/ در شهر هر آنکه هست گیرند”، از زیر بار مسئولیت شانه خالی می کنند و با این ادعا که هر گردی گروست، مرزهای درجات بی حقوقی و خشونت علیه زنان را مخدوش و آشفته می کنند و در این آشفته بازار به توجیه زشتکاری و بی کرداری خود می پردازند.
واقعیت این است که خشونت علیه زنان و پایمال کردن حقوقشان ضمن آن که همگانی و جهانی ست، اما تفاوت های بسیاری از نظر شدت و درجات خشونت دارد. طبیعی ست که وقتی سنت ها و عادتهای کهنه و ضد حقوق بشری زیر سایه ی قوانین ارتجاعی و ضد زنِ دولتی به تولید و بازتولید خود می پردازند و درپناه “قانون” و ابزار سرکوب دولتی دست در دست هم عریان و آشکار زن را در تمام عرصه ی هستی اش تهدید و تحدید می کنند، با جوامعی که در پناه و با استناد به قوانین امروزی، مدرن و مدنی راه مبارزه علیه فرهنگ زن ستیزانه را باز می کنند، و با در اختیار گذاشتن هزار و یک امکان ریز و درشت دولتی و خصوصی در مبارزه با ظلمی که بر زنان می رود همراه و هم قدم می شوند، فرق بسیار است ـ گیرم که نخواهند و یا نمی توانند که ریشه فرهنگ مذکر را به صورت بنیادی و ریشه ای هدف قرار دهند چرا که هدف گرفتن این ریشه نظم دیگری را در جهان طلب می کند ـ و این جاست که نمی توان به راحتی چشم بر فجایعی که هر روزه در کشورهایی چون سرزمین مادری ما ایران بر سر زنان می رود، با این توجیه که مختص ایران نیست و همه جا به زنان ظلم می شود، بست.
مسئله زنان یکی از سیاسی ترین و مهمترین مسائلی ست که در سطح جهان انسان با آن درگیر است. صرف نظر از این که چه نوع اندیشه سیاسی و چه نوع جهان بینی داشته باشیم، صرف نظر از این که چه مذهبی را قبول داریم و یا هیچ مذهبی را قبول نداریم، صرف نظر از این که در چه طبقه ای قرار می گیریم، صرف نظر از این که میزان تحصیلات مان چیست، صرف نظر از این که شاغلیم یا خانه دار، کار و شغل مان چیست، زبان و ملیت مان چیست، در یک چیز مشترک هستیم و آن رویارویی با فرهنگ مردمدار و مردسالار است و جهانی که با اهرم های سیاسی، مذهبی و عرفی خود سد بزرگی در راه مبارزات برابری خواهانه زنان ایجاد کرده و از دستیابی آنان به حقوق برابر و ایستادن در جایگاه برابر جلوگیری می کند.
در ایران اما میزان این خشونت به حدی ست که دستگاه حاکمه حتی خصوصی ترین حق یک انسان که همانا انتخاب پوشش است، حق تحصیل است، حق مسافرت و… از زنان که بیش از نیمی از جمعیت ایران را تشکیل می دهند با نام مذهب سلب می کند. و این دست درازی تنها به حقوق شخصی زنان محدود نمی شود که حقوق اجتماعی و سیاسی آنان نیز از تجاوز حاکمان ایران در امان نمی ماند و با تصویب قوانین ریز و درشت عصر حجری زنان را در جایگاه فرودستان قرار می دهند.
و البته این رویایی ست که دولتمداران و حاکمان ایران در سر می پرورانند چرا که واقعیت زندگی و مبارزات زنان ایران با فرهنگ حکومتی/دولتی در ایران تفاوت بسیار دارد، و گزاف نیست پروراندن این اندیشه که زنان یکی از مهمترین و مطرح ترین ابزار تغییر جامعه ایران و پیش بردن روند دمکراسی و آزادی در ایران فردا هستند.
واقعیت این است که زنان به عنوان پرشمارترین و سیاسی ترین نیروی اجتماعی در راه مبارزه با فرهنگ موذی مردسالار زن ستیز که در تمام لایه ها و اقشار جامعه اعم از مذهبی و سکولار لانه کرده و سد راه مبارزات برابری طلبانه و آزادیخواهانه آنان شده است، حرف و عمل بسیاری برای گفتن و انجام دادن دارند.
اما واقعیت دیگری هم هست و آن چند صدایی بودن جنبش زنان است. این که نیازها و خواسته های زنان و اولویت هایشان دقیقا در ارتباط با پایگاه و خاستگاه اجتماعی شان مشخص می شود و هیچ یک از جنبش های فمینیستی نمی توانند ادعا کنند که تمام زنان و نیازهای آنان را نمایندگی می کنند. هر کدام از شاخه های فمینیستی بخشی از نیازهای زنان را نمایندگی می کنند. به همین خاطر هم هست که جنبش زنان و مبارزاتشان اگر در درون دموکراتیزه نشود و به این تنوع و تکثر بها ندهد، خود به صدایی غالب، واحد و اتوریته طلب تبدیل می شود.
خوشبختانه در سراسر جهان هر روز بیش از روز دیگر زنان به آگاهی های جنسیتی خود دست می یابند و بر اثر همین آگاهی ست که دیگر حاضر نیستند نقش سربازان بی مزد و مواجب این ایدئولوژی یا آن اندیشه سیاسی، این اعتقاد ملی یا آن اعتقاد مذهبی، این حزب سیاسی یا آن تشکل اجتماعی را بازی کنند و در تمام عرصه ها با حضور نظرمند خود قوانین و افکار و رفتار نابرابر را گیرم با شیوه و روش خود به چالش می گیرند.
هر قدر قدرت های مذهبی و سیاسی بیشتر به حقوق زنان تجاوز کنند و حاصل مبارزات تاریخی آنان را دچار خدشه کنند( به مقاله همکارم عباس شکری با عنوان “تهدید حقوق زنان در اروپا و بی حقوقی شان در کلیسا” مراجعه کنید)، زنان مبارزاتشان را در عرصه های بیشتری گسترش می دهند. کما این که می بینیم حتی واتیکان هم از این حرکت های اعتراضی آنان در امان نیست و نمونه اش حضور جنبشی ست به نام «کشیشهای زن کلیسای کاتولیک» که برای حقوق مذهبی و دستیابی به مسندهای بالاتر در سیستم هیرارشی واتیکان که کاملا مردانه است، تلاش میکند و در سطح جهانی ۱۵۰ زن به طور رسمی عضو این جنبش رو به رشد و البته مطرود از نظر واتیکان هستند.
با استناد به تمام این گفته ها و نوشته ها فکر کنم می توانم بگویم که “واضح و مبرهن است که همه ی ما می دانیم” فرهنگ زن ستیزی بیماری همه گیر و جهانی است ـ البته با شدت و درجات بسیار بسیار متفاوت ـ و برای ریشه کن کردن آن عزم جهانی لازم است. ما آزادیخواهان، در هر کجا که هستیم در خانه، محله، مدرسه، اداره و… وظیفه داریم با این مشکل مبارزه کنیم و به جای انداختن توپ به زمین دیگری و با این ادعا که تنها ما نیستیم، از زیر بار پیدا کردن درمان برای این بیماری شانه خالی نکنیم. البته پذیرفتن این مسئولیت فردی، به معنی کم کردن بار سنگین مسئولیت حکومت خودکامه ی مذهبی ایران در قانونمند کردن و ترویج فرهنگ زن ستیزی نیست.
این حکومت ظرف سی و چهار سال به طور پیگیر و مستمر به تمام آزادی هایی که زنان ایران طی مبارزات یک سده شان به دست آورده بودند، دستبرد زد و از همان روز نخست پاگیری اش با اعدام زنده یاد فرخ رو پارسا (وزیر فرهنگ و آموزش و پرورش ایران در دوران حکومت پهلوی) تلاش کرده است که زنان را سنگر به سنگر از صحنه ی اجتماعی سیاسی دور کند و در این راه برای مسموم کردن ذهن جامعه از دو شیوه بهره برده است: اشاعه افکار پوسیده، خرافاتی، کهنه و ضد زن توسط منابر آخوندهای بی سواد و کم سواد، و دیگری تصویب قوانین عقب مانده و ضد انسانی توسط نمایندگان انتصابی رژیم که کمترین درکی از مفهوم امروزین حقوق بشر ندارند و زحمتی هم برای فهمیدنش به خود نمی دهند، چون قرار است حرف، حرف ولی فقیه باشد.
در پیوند با بررسی موانع بر سر راه جنبش زنان ایران سئوالی را طرح کردیم و برای سازمان ها و نهادهای اجتماعی سیاسی فرستادیم تا نظر سازمانی (و نه شخصی شان) را در این پیوند در پانصد کلمه بنویسند. برخی شان به طور کلی نه تنها جواب ندادند، که حتی از اعلام دریافت سئوال نیز سر باز زدند، اما برخی دیگر خوشبختانه پاسخگو بودند که سپاسگزارشان هستیم. البته همین جا بگویم که متاسفانه بسیاریشان نتوانسته و یا نخواسته بودند که خود را مقید پانصد کلمه ی درخواستی ما کنند که زحمتی شد دو سویه هم برای آنها و هم ما، برای ویرایشی که به پانصد کلمه ی درخواستی نزدیک شود.
اما پیش از طرح سئوال باید از تمام همکارانم که در این شماره ویژه، انرژی بیشتری گذاشته اند سپاسگزاری کنم و نیز از دوست و همکار عزیزم، هنرمند نقاش محمود معراجی که جلد این شماره با نقاشی زیبای او مزین است و همکارهنرمند و نازنین دیگرم توکا نیستانی که طرح این شماره ی خود را به روز جهانی زن اختصاص داده، تشکر ویژه کنم.
و اما سئوال و پاسخ سازمان ها را که به ترتیب الفبایی تنظیم شده است، در زیر بخوانیم:
از نظر شما مهمترین موانع در راه جنبش آزادیخواهی زنان ایران و دستیابی به حقوقشان چیست؟
مینا احدی ـ حزب کمونیست کارگری ایران
اولین مانع، وجود حکومت اسلامی ایران است. حکومتی که پایه و اساس آن بر ضدیت با زنان استوار است، و تحقیر، تحمیل حجاب، آپارتاید، نابرابری و بی حقوقی مطلق زنان شیوه آن است. این حکومت در مقابل میلیونها زن در جامعه، هزاران نفر مسلح و مزدور و پاسدار و نیروی انتظامی و زندان و شلاق و شکنجه را قرار داده و با همه توان می کوشد زنان را به کنج خانه ها رانده و آنان را از عرصه ی سیاست و زندگی اجتماعی محو کند. این خصلت نمای جنبش اسلامی است. جنبشی ضد زن، عقب مانده و ارتجاعی که برای قدرت گرفتن و در قدرت ماندن اول به بخش “ضعیف” جامعه حمله می کند و سپس تکلیف بقیه را روشن می کند. این سیاست و رفتار آنها در کشورهای اسلام زده است. در ایران و افغانستان و مصر و تونس و افغانستان و پاکستان و در الجزایر و سودان و … در همه جا.
حجاب سمبل این جنبش و بیرق آنها است و زن ستیزی و توهین به زن، محروم کردن زنان از حقوق انسانی خود و از حق طلاق و تکفل، حق سفر و معاشرت و حق نفس کشیدن و زندگی کردن و عشق ورزیدن مانیفست همه ی آنها.
پس زنان در ایران برای نفس کشیدن و زندگی کردن و آزاد بودن و حرمت داشتن باید این حکومت را سرنگون کنند. با حکومت اسلامی، یعنی حکومت متکی به قوانین اسلامی و شریعه، زنان در ردیف بردگان بوده و اسیر دست مشتی شیاد و جلاد اسلامی خواهند بود که سیاست شان رسمیت دادن به تجاوز به زنان و تحقیر و توهین و در نهایت سنگسار زنان است.
در ایران همه می دانند که حکومت اسلامی در مقابل خود میلیونها زن را بسیج کرده و این زنان سنت شکن و عاصی، قبل از این که حکومت سرنگون شود او را در عرصه تحمیل حجاب و فرهنگ ضد زن اسلامی به شکست فاحشی کشانده اند.
ما در ایران با یک نسل جوان رزمنده تابو شکن و مدرن روبرو هستیم که نقطه امید بزرگی در جنبش برابری طلبانه زنان است.
اما علاوه بر حکومت اسلامی اگر از مانعی بتوان نام برد اسلام و فرهنگ و اخلاقیات عقب مانده و مردسالار است. فرهنگ عقب مانده قبل از جمهوری اسلامی هم وجود داشت، اما جمهوری اسلامی با تمام نیروی خود تلاش کرد که ابعاد این عقب ماندگی را گسترش دهد و جامعه را ١۴٠٠ سال به عقب ببرد.
اسلام در ایران سال ها چرخیده و فرهنگ نابرابر و ضد زن و متکی بر شووینیسم و مرد سالاری را در جامعه ترویج داده است.
امروز در ایران به دلیل در قدرت بودن این اسلام و این مذهب، زمینه برای نقد و بررسی و طرد مذهب از زندگی زنان و مردم بسیار فراهم تر است، اما به نظر من جنبش ملی اسلامی و بخش زیادی از الیت به اصطلاح روشنفکر جامعه ایران، هنوز بند نافش به شدت به اسلام و مذهب وصل است و هنوز جامعه ایران با مانع این طیف کلاه مخملی ملی اسلامی روبرو است که می کوشند مذهب و اسلام را از زیر ضرب خارج کنند.
یک واقعیت در ایران و کشورهای اسلام زده این است که حکومت رسما از مردسالاری و تجاوز و خشونت بر علیه زنان در خانواده ها دفاع می کند. این به مردان موقعیت ویژه ای می دهد. می توانند رسما با چند زن ازدواج کنند، و خود را آقا و سرور خانه حساب کنند، و هر بلایی که می خواهند بر سر زنان بیاورند. این جزو قوانین حکومت اسلامی است.
واقعیت مهم دیگر اما این است که در نسل جوان و در بین مردم اتفاقا با دیدن فجایع و جنایات یک حکومت متکی بر فاشیسم مذهبی، روابط بین مردم از این قانون و از این مقررات تبعیت نمی کند. جامعه این روابط و این فرهنگ و این مردسالاری افسار گسیخته را عملا پس می زند و زنان و مردان در ایران در ابعادی گسترده دست در دست هم با این سیستم و این مردسالاری مبارزه می کنند.
در یک جمله می توانم خلاصه کنم، سیستم سرمایه داری و حکومت مبتنی بر مذهب و اسلام یعنی حکومت اسلامی، قوانین شریعه و ضد زن، فرهنگ و اخلاقیات مردسالارانه و شووینیستی، و فرهنگ ملی اسلامی و خیل وسیع روشنفکران نان به نرخ روز خور و مدافع اسلام و مذهب و عقب ماندگی و پوسیدگی، موانع مهمی جلوی پای جنبش برابری طلبانه زنان هستند.
ایران آبستن تحولات مهمی است و با سرنگون کردن حکومت اسلامی دنیا خواهد دید که چه ظرفیت بالایی از مدرنیته، پیشرفتگی و فرهنگ انسانی در آن جامعه فشرده شده و مثل فنر از جا برخواهد خاست. ما در ایران بعد از سرنگونی حکومت و پس راندن اوباش سیاسی شاهد بیشترین درجه از روابط پیشرفته و انسانی و حرمت به زن خواهیم بود. چرا که سی و چهار سال تجربه خونین و سی و چهار سال نبرد روزانه همه ما را آبدیده کرده است. نیرویی که تا همینجا جمهوری اسلامی را به ستوه آورده است. نیرویی که با هیچ قیمتی نمی توان شکستش داد.
***
هما ارجمند ـ مسئول کمپین بین المللی علیه دادگاه های اسلامی در کانادا
یک مانع بزرگ در جنبش زنان نداشتن استراتژی است. این جنبش در جدال روزمره افق گم کرده است و بسته به این که از کجا بدان حمله شده و در کجا چه دستاوردی مورد تهاجم قرار گرفته واکنش نشان می دهد. در غرب از آنچه دارد راضی است و در کشورهای غیر پیشرفته در قید معضلات ابتدائی و در مبارزه برای بقا!
جنبشی که افق های گسترده و خواست های حداکثری نداشته باشد، جنبشی که خود را جهانی نبیند و محورهای اصلی جدال سیاسی و اجتماعی را نشناسد جنبشی عقیم و کم خاصیت خواهد بود.
دنیا امروز حول دو قطب بین المللی اسلام سیاسی و میلیتاریسم غرب در کشاکشی سخت است. حقوق زنان چه در کشورهای اسلام زده و چه در خود اروپا و امریکا شدیدا زیر ضرب است. دخالت مذهب در امور جامعه در حال گسترش است. حقوق مهاجران و پناهندگان که بخش اعظم آن را زنان تشکیل می دهند شدیدا مورد تهاجم است. استانداردهای زندگی در غرب روز بروز تنزل می کند و احزاب در قدرت، (راست و لیبرال) برای اعمال کنترل پلیسی روی زندگی مردم، تحمیل سانسور و وضع قوانینی که هر اعتراضی را می توان با آن خفه کرد، تلاش می کنند.
اتحادیه های کارگری زیر فشارهای خرد کننده اند و حق اعتصاب محدودتر می شود. در این میان جنبش زنان نه تنها حضور فعالی ندارد، بلکه آنجایی هم که به میدان می آید یا به طرفداری از این حزب در قدرت و یا آن، کار اساسی نمی کند. در جدال بین دو قطب، یا در کنار دول غرب است، و یا در کنار جریانات اسلامی. به نظام نابرابری که ریشه ستم کشی زنان در آن است کاری ندارد و اساس بی حقوقی زنان را در مردسالاری دیده و نمی خواهد به نظامی که استثمار انسان اساس وجودی آن را تشکیل می دهد، کوچکترین آسیبی برساند.
از دیگر موانع، صنفی و غیرسیاسی دیدن مسئله زنان است. در گیرودار هر مبارزه اجتماعی، سیاسی ندیدن و سیاسی عمل نکردن جنبش های اجتماعی را خیلی سریع به محدود نگری و مینیمالیسم در مطالباتشان می کشاند. وضعی که در مورد جنبش زنان بخصوص در غرب به وجود آمده این را ثابت می کند. حتی بر سر مسائل با اهمیتی چون حقوق برابر در ازای کار برابر، و مزد در ازای کار خانگی، و برانداختن محدودیت های سیاسی و فرهنگی در مقابل دخالت هر چه وسیع تر زنان در قدرت و تعیین سرنوشت سیاسی جامعه و یا مقابله با موج سیاست های راست در امور مربوط به حقوق همجنسگرایان، جدایی آموزش و پرورش از مذهب و یا حتی حق سقط جنین، اساسا مبارزه لابیستی است و یا در سطح خود سیستم و دستگاه اداری و از طریق نهادهایی که خود را غیر سیاسی می بینند، پیش می رود. این تمایل همچنین در تعرض به نیروهای ضد حقوق زنان، مبارزه را به بعد سیاسی، چه در تبلیغات و چه در بسیج جامعه، نمی کشاند.
مانع دیگر ندیدن جنبش برابری زنان به عنوان یک جنبش جهانی با خواست های جهانی ست. در این رابطه حاکمیتِ دیدگاه های مبتنی بر نسبیت فرهنگی جایگاه مهمی دارد. دنیا از این نظر به دو جغرافیا تقسیم می شود یکی کشورهای پیشرفته با فرهنگ غربی و دیگری کشورهایی با فرهنگهای سنتی و مذهبی. نتایج این تفکر فقط این نیست که جنبش زنان را در غرب – در برابر آنچه که بر زنان در مناطقی که مذهب و فرهنگ سنتی سلطه دارد، روا می شود – بی عمل می کند، بلکه حتی به آنچه بر زنان مهاجر و جوامع حاشیه ای در دل کشورهای صنعتی می گذرد، یا بی تفاوتند و یا به دنبال آن بخشی اند که خود را با هویت فرهنگی مذهبی قومی معرفی می کنند. جهانشمول بودن حقوق زنان در این دیدگاه جایگاهی ندارد. زنان در “شرق” می توانند با حجاب باشند، در سنین کودکی ازدواج کنند و یا تابع بی چون چرای مردان باشند و به خاطر داشتن رابطه آزاد با شلاق و سنگسار مجازات شوند و این به خاطر فرهنگ “آنان” مجاز باشد و غیرقابل انتقاد و اعتراض!
عین همین توجیه را گروه هایی در خود جنبش زنان تحت عنوان فمینیسم اسلامی در “شرق” طرح می کنند! در کنفرانسی در اسپانیا که ده ها گروه اسلامی زنان در اکتبر سال پیش جمع شده بودند، خیلی راحت می گفتند آزادی که ما مطرح می کنیم با آزادی که زنان در غرب به خاطر آن جنگیدند و در حال مبارزه اند فرق دارد. نمی توان با معیارهای غربی، آزادی و حقوق برابر زنان را در جوامع اسلامی سنجید!
تعداد و دامنه موانع و معضلاتی که جنبش زنان برای آزادی و تساوی حقوق با آن مواجهه است خیلی بیشتر از اینهایی ست که در این جا طرح کردم، اما نقطه مثبت آن که ما در ایران با یک جنبش عظیم سرنگونی خواهی روبرو هستیم که آزادی و سکولاریسم اساس پرچمش است. زنان فعالانه در صف اول و بعضا در نقش رهبران مبارزه و خیزش توده ای علیه حکومت مذهبی دیده می شوند. شکی نیست که بزودی بر تمام این موانع غلبه کنند و دیری نخواهد پائید که زنان و جنبش زنان همراه با جنبش کارگران، جنبش جوانان و جنبش دانشجویان از جمهوری اسلامی و جنبش اسلامی بطور کلی در ایران و در خاورمیانه و شمال آفریقا عبور کنند.
***
الهه امانی ـ شبکه همبستگی با مبارزات زنان ایران
آزادی زنان با آزادی و دموکراسی در کل جامعه ایران رابطه دیالکتیک و تنگاتنگ دارد.
مهمترین مانع گشایش فضای سیاسی و اجتماعی در ایران ولایت فقیه و تئوکراسی و جمهوری اسلامی می باشد.
جنبش مستقل زنان همگام با سایر جنبش های اجتماعی دیگر هم برای اهداف خود و هم برای بهبودی کل جامعه مبارزه می کند.
جنبش مستقل زنان یک مبارزه دو سویه هم با دولت زن ستیز و قوانین نابرابر و تبعیض آمیز و هم با سنت ها و رسوم و نمادهای فرهنگی کهنه دارد. ر ایران در بسیاری از موارد این دو مبارزه هم بستر می باشند. آنچه مسلم است این مبارزه حتی پس از تدوین یک قانون اساسی که حقوق زنان را محترم بشمارد، ادامه خواهد یافت. جنبش زنان راهی طولانی در پیش دارد تا با تفکری که زن را وجود فروتر می انگارد و حقوق برابر و احترام و کرامت انسانی برای وی قائل نیست، مبارزه کند.
آموخته های جنبش زنان می توانند به مبارزه با هرگونه تبعیضی از قبیل مذهبی، قومی، جنسی و جنسیتی از طریق آموزش زنان، باز تربیت مردان با تمرکز بر روی جوانان، یاری برساند.
جنبش مستقل زنان ایرانی باید در شرایط کنونی با طرح قاطعانه مطالبه ی جدایی مذهب از دولت و آزادی و برابری خط قرمزهای خود را با رژیم جمهوری اسلامی و نظامیگری روشن کند. ما تلاش می کنیم موانع راه رهایی زنان را تنها با اتکا به نیرو و آگاهی خود به چالش بکشیم.
ما برای مقابله با جمهوری اسلامی امید به نظامیگری غرب نمی بندیم و برای مقابله با دولت هایی که دست یابی به نیروی کار ارزان و منابع طبیعی ایران را هدف قرار داده اند، از رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی اعاده حیثیت نمی کنیم.
***
حسین انورحقیقی ـ جنبش فدرال دمکرات آذربایجان
جنبش زنان چه درکشورهای پیشرفته و چه کشورهای عقب نگهداشته شده، علیه نرم های رفتاری، ذهنی و فکری مردسالارانه و بازتاب حقوقی آن در قوانین مبارزه می کنند. زندگی اجتماعی واقعا موجود را باورهای مذهبی، عرف و سنتهای سخت جان و منافع واقعی جنس ها (مردان و زنان) چه از نظر موقعیت اجتماعی و شغلی، حقوق خانواده و غیره رقم می زنند.
در ایران دوران پهلوی دولت در نقش آمرانه پیش برنده اصلاحات از بالا، همچون کشف حجاب اجباری ظاهر شده است و اما در دوران جمهوری اسلامی که دولتی است ایدئولوژیک و مذهبی، دولت نه تنها به خاطر پاسداری از نرم های حاکم بلکه به خاطر “رسالت خودخوانده” برپایی جامعه اسلامی به مدافع پر حرارت هنجارهای مردسالارانه و گرایش های عقب مانده ترین لایه های اجتماعی و نیز نرم های مذهبی تبدیل شده است.
جنبش زنان ایران بعد از شکست انقلاب ۵۷ به سمت جنبشی از آن خود حرکت کرد. شرکت میلیونی زنان در انقلاب و سرخوردگی آنها از نتایج آن، مهاجرت به اروپا و آشنایی با تجربه زنان غرب و نیز تجربه فعالین زن در سازمان های سیاسی زمینه های آن را فراهم آورده بود. جنبش زنان ایران توانسته است در این دوره نهادها و شبکه های گوناگونی را چه در داخل و چه در خارج کشور پدید آورد و کادرهای بسیار توانمند، آگاه و مجرب در میان خود پرورش دهد.
مشکل این جنبش در درجه اول حاکمیت جمهوری اسلامی است. هر چند این حکومت با سیاست آشکار ضد زن خود، زنان ایرانی را در مبارزه علیه تبعیض آبدیده کرده است و ناخواسته به گسترش و رزمندگی آن دامن زده است ولی در عمل مانع هر گونه تحول مثبت به سود زنان در جامعه است. یکی از “هنر”های این حکومت طرح و تصویب و اجرای قوانین ضد زن است. از انواع قوانین و آیین نامه های انظباطی درباره حجاب گرفته تا مقررات مربوط به مسافرت زنان. این حکومت با حمایت از تمایلات عقب مانده ترین اقشار اجتماعی زمینه سخت جانی و باز تولید آنها را فراهم میکند و با حمایت قانونی از منافع و جایگاه حقوقی مردان حداقل در این زمینه همدلی بخش عظیمی از آنان را به دست می آورد. جنبش زنان برای تحقق خواست های خود در جامعه ایران چاره ای جز گذار از این حکومت ندارد.
بازتاب ذهنیت مذهبی سنتی و هنجارهای مردسالارانه در زنان جامعه دشواری گاه بزرگتری از حکومت اسلامی است. این مساله چنانکه در جوامع پیشرفته نیز قابل رویت است همچون مذهب ریشه های بسیار عمیقی دارد. زنان پیشرو در اینجا کارشان چندان آسان نیست. این مساله خود را در دفاع برخی از زنان از هنجارهای مذهبی و مردسالارانه در عرصه زندگی اجتماعی و عرفی و حتی در برخی موارد در سازمانهای سیاسی نشان می دهد.
اسلام هرچند در زمینه هایی چون مسایل رفاهی می تواند جانب زنان را بگیرد ولی با بیشتر عرصه های زندگی مدرن دشمنی فعال می ورزد. زنانی که خود را فمینیست های اسلامی می نامند شاید بتوانند بحث های زنان را به میان توده های وسیع زنان مذهبی ببرند و در زمینه هایی چون آموزش و اشتغال زنان و یا داشتن مقامات دولتی به موفقیت هایی نایل شوند ولی در مورد نص صریح قرآن کمتر کاری از آنها بر می آید.
روشن است که تغییرات اجتماعی و از جمله قوانین مدنی بدون بسیج نیروی اجتماعی ممکن نیست. در حکومت اسلامی که تبعیض علیه زنان یکی از اصول اعتقادی آن است، حتی به چیزی بیش از این نیاز است. توجه بیشتر به مسایل اقشار وسیع زنان طبقات متوسط و زحمتکش و جلب نظر آنها برای مبارزه در را حقوق خود جنبش زنان را به نیرویی مداخله جو در جامعه تبدیل می کند.
شرکت زنان در جنبش آذربایجان هر چند از تاریخی طولانی برخوردار است و تجربه انقلاب مشروطیت تا حکومت ملی آذربایجان (اعطای حق رای به زنان برای اولین بار در ایران و واگذاری مقامات دولتی به زنان) و از جنبش چریکی تا انقلاب ۵۷ را پشت سر دارد ولی همچون جنبش زنان در سایر مناطق ملی ایران به خاطر عدم حل مساله ملی با دشواری روبرو است. بسیاری از فعالین حرکتهای ملی پاسخ به مسایل زنان را به فردای حل مساله ملی واگذار می کنند و دامن زدن به مبارزات زنان و حتی طرح آن را در مغایرت با اولویت های مبارزه ملی می دانند. آنها در بسیاری موارد نارضایتی خود را از همکاری زنان پیشرو آذربایجانی با جنبش های سراسری زنان همچون کمپین یک میلیون امضاء ابراز می کنند. طبیعی است که چنین دیدگاهی مانع گسترش و تعمیق مبارزات دمکراتیک زنان و در نتیجه دمکراتیزه کردن جامعه است.
هر چند فعالان جنبش زنان ایران تلاش می کنند درک بیشتری از مساله ملی داشته باشند و این تلاش زمینه را برای همبستگی و تبادل تجربه فراهم می کند، اما ستم ملی همچنان در مناسبات زنان پیشرو ملیت های غیر فارس با فعالین زنان مناطق مرکزی تاثیر مخربی می گذارد.
***
ارژنگ بامشاد ـ سردبیر سایت راه کارگر (سازمان کارگران انقلابی ایران “راه کارگر”)
جنبش زنان ایران، به عنوان یکی از رزمنده ترین جنبش های اجتماعی در برابر استبداد دینی، که همواره در صف مقدم مبارزه قرار داشته و هم چون آتشفشانی زیر پای جمهوری اسلامی عمل می کند، با موانع جدی روبرو است.
اولین و مهمترین مانع، وجود دولت مذهبی است. دولت اسلامی که کهتری زن و نگاه جنسی به زن یکی از مهمترین اصول ایدئولوژیک آن است، تحمیل این نگاه و سرکوب هر نوع مبارزه علیه این نگاه را به یکی از وظایف وجودی و حیاتی خود تبدیل کرده است.
راه اندازی ارگان ها و نهادهایی هم چون “گشت های امر به معروف و نهی از منکر”؛ “گشت های ارشاد”؛ “گشت های عفاف و حجاب” و تلاش برای پیشبرد طرح تفکیک جنسیتی در تمامی عرصه های زندگی مدنی و اجتماعی در راستای اصل کهتر دانستن زن و نگاه جنسیتی به اوست. این مانع مقدم، که هر نوع مبارزه زنان علیه بی حقوقی خود را فورا سیاسی و امنیتی می کند، با مانع دومی گره می خورد. وجود مردسالاری ریشه دار در جامعه ای که توسط قانون و نظام ارزشی ضد زن نیز حمایت می شود، بی حقوقی زنان را به امری عادی تبدیل کرده است.
اما مشکل جنبش زنان ایران تنها به مبارزه ای فرهنگی و حقوقی محدود نمی شود. زنان، نیمی از نیروی کار این جامعه هستند. کارهای رسمی، کارهای پاره وقت، دورکاری، کار خانگی که بخش بزرگی از آن ها کار مزدی و حتی کار بردگی و غیرمزدی است، بهره کشی خشن از زنان را به امری روزمره تبدیل کرده است. ترکیب سرمایه داری بی مهار با ارتجاع مذهبی، خشن ترین شکل بهره کشی را ایجاد کرده که از نیروی کار زنان به شکل بیشرمانه ای سوءاستفاده می کند و حاضر نیست حقوق قانونی آنان را به رسمیت بشناسد. حاکمیت قانون جنگل در عرصه هایی که زنان و کودکان کار می کنند، استثمار بی مهار نیروی کار را به عنصر طلایی بهره کشی درآورده است. از این رو مبارزه زنان برای دستیابی به برابر حقوقی با مردان اگر بخواهد به عرصۀ مسائل فرهنگی و اجتماعی محدود بماند و نتواند نیروی عظیم زنان زحمتکش را با خود همراه سازد، نمی تواند به دستاوردهای مطلوب دست یابد و این سومین مانع در برابر رشد و گسترش جنبش زنان ایران است.
در کنار این سه مانع مهم، جنبش زنان ایران از عدم تشکل مستقل (مستقل از دولت و از مردان) نیز رنج می برد. به حرکت درآمدن این نیروی عظیم برای ایجاد جامعه ای انسانی و فمینیستی و قرارگرفتن زنان کشور به نیروی پیشگام برای در هم شکستن نظام ارزشی مردسالار و ضد زن و تحول به نظام ارزشی و فرهنگی انسانی و مترقی بدون تشکل یابی مستقل و توده ای زنان امکان ناپذیر است. از این روست که جنبش کنونی زنان کشور برای قدرتمندتر و تاثیرگذارتر شدن باید به پیوند خود با زنان زحمتکش همت گمارد و با پیکارهای کارگران و دیگر نیروهای اجتماعی پیشرو پیوندی ناگسستنی ایجاد کند. جنبش زنان ایران در این راه به چرخش قاطعی به چپ نیاز دارد.
***
الهام چایچی- دبیر اتحادیه زنان دمکرات کردستان ایران
در آستانهی ۸ مارس، روز جهانی زنان هستیم و تبلیغات های گستردهی رسانههای جهانی در مورد چگونگی برگزاری این روز و اهمیت تاریخی آن به گوش میرسد. از گوشه کنار کردستان نیز زمزمههایی مبنی بر برگزاری مراسمهایی به این مناسبت به گوش میرسد. همانگونه که واقفید برگزاری مراسم ۸ مارس در ایران از طرف جمهوری اسلامی ممنوع اعلام شده است، با این حال نمونهای همچون گروهی از زنان شهر مریوان را میبینیم که در یک همایش کوهنوردی، با نوشتن شعار بر روی پارچهای سفیدرنگ، پرچم اعتراض خود را برافراشته و بیاهمیت بودن ممنوعیتها را باری دیگر اثبات مینمایند.
اساساً هر جنبشی محتاج بستر و عواملی مناسب برای رسیدن به هدفی مشخص میباشد. قبول موجودیت چنین جنبشی برای حاکمیت ایران مشکلآفرین خواهد بود. اگر حاکمیت وجود جنبش آزادیخواهی زنان را قبول نماید، به نحوی در بعضی موارد همچون اجازه راهپیمایی، آزادی برای فعالیت سازمانهای غیردولتی و صنفی، رسانههای آزاد و … ناچار به همکاری با این جنبش خواهد بود که این با موازین جمهوری اسلامی هیچ گونه همخوانی ندارد. درنتیجه رد موجودیت هرگونه جنبشی اقلاً برای راحت کردن وجدان حاکمیت کاری عاقلانه به نظر میرسد. ولی در آن سوی این قضیه جنبشی وجود دارد که در تاروپود جامعه جای خود را گرفته و روز به روز بر هواداران آن افزوده میشود و نه تنها زنان، بلکه مردان برابریخواه نیز در این راه همراه و همیار زنان هستند.
به دلیل فضای بسته سیاسی و عدم وجود آزادیهای دمکراتیک و حاکمیت جمعی کهنهاندیش در ایران، تمام تلاش و کوششهای اقشار گوناگون جامعه از جمله زنان، دانشجویان، معلمان و کارگران با سرکوب مواجه شده و فعالان مدنی با زندان شکنجه و اعدام روبرو میشوند. از جمله این سرکوبها، سرکوب گردهمایی ۲۲ خرداد سال ۱۳۸۴ بود که صدای زنان و مردان برابریخواه که با شعار “قانون اساسی ایران، نقض حقوق زنان” به خیابانها آمده بودند، به گوش حاکمان خوش نیامد و فعالان این حرکت وسیع با حکمهای سنگین قضایی روبرو شدند.
اوضاع زنان کردستان در مقایسه با بخشهای دیگر ایران کمی متفاوت است، یا بهتر بگوییم اوضاع در استانهای مرزنشین همچون سیستان و بلوچستان، خوزستان و کردستان به دلیل محروم نگهداشتن این مناطق به لحاظ سیاسی و اقتصادی از سوی دولت، کمی متفاوتتر است. بعضی از فرهنگها و یا معضلات متولد از این محرومیتها هنوز هم در گوشه و کنار این سرزمین به چشم میخورند که متأسفانه به ضرر زنان تمام میشوند. قتلهای ناموسی، ختنه زنان، خودسوزی، خودکشی، اعتیاد، فرار از خانه و حتی خروج از کشور نمونههایی از این مشکلات هستند که زنان حاشیهنشین از جمله زنان کرد، بیشتر از زنان دیگر مناطق ایران با آن روبرو هستند.
نتیجتاً ایران با تمام ساکنان و هموطنانی که در آن زندگی میکنند محتاج یک حکومت دمکراتیک هستند که امکانات کشور را به طور مساوی در خدمت تمام ساکنان قرار داده و زنان همچون یک شهروند دارای حقوق خود بوده و حاکمیت با اتکا به قوانین انسانی، محافظ جان و حقوق وی باشد. تنها در چنین شرایطی جنبش آزادیخواهی زنان به مقصد خواهد رسید.
***
مهرداد درویش پور – شورای هماهنگی جنبش جمهوری خواهان دمکرات و لائیک ایران
جنبش جمهوری خواهان دمکرات و لائیک ایران در گردهمایی موسس خود در پاریس در ۲۰۰۴ کوشید با تصویب سهمیه بندی جنسیتی در ارگان های رهبری، حضور زنان را در این جریان افزایش دهد و به جامعه نیز راه حلی برای افزایش مشارکت زنان نشان دهد. این نه تنها به عنوان عکس العملی در برابر زن ستیزی حاکم بود که ایدئولوژی رسمی جمهوری اسلامی است، بلکه چالشی در برابر فرهنگ مردسالاری است که حتی در اعماق ذهن جامعه اپوزیسیون نیز رسوخ کرده است.
جمهوری خواهان دمکرات و لائیک ایران کوشیدند با سهمیه بندی کردن حضور زنان در رهبری، هم چرخشی در برابر موانعی که مردانه شدن سیاست در ایران آفریده است، ایجاد کنند و هم زنان را تشویق کنند به گونه گسترده تری در سیاست ورزی شرکت کنند. اما در عمل این اصل قدرت اجرایی چندانی نیافت. از این رو جنبش جمهوری خواهان دمکرات و لائیک نیز ناگزیر شد در گردهمایی های بعدی خود با اشاراتی نظیرِ “در صورت امکان و مطلوب آن است که سهمیه بندی به اجرا درآید”، عملا مصوبه ای را که قدرت اجرایی نداشت و چالش های بسیاری در بر داشت، “تصحیح” کند.
بدین ترتیب تنها جریان سیاسی که با اجرای سهمیه بندی تلاش کرد به مشکل عدم مشارکت زنان در گروه بندی های سیاسی پاسخی رادیکال بدهد، قادر به پیگیری آن نشد و نتوانست تمایز خاصی با دیگر جریان ها در این زمینه از خود نشان دهد. آیا این ناشی از بی افقی سیاست ورزی در اپوزیسیون ایران است که موجب شده است زنان که در فعالیت های خود به جستجوی نتایج مشخص می گردند، تمایلی نشان ندهند به صورت گسترده در این جنبش ها شرکت کنند؟
آیا این ناشی از عقب نگه داشته شدن عمومی زنان در جامعه است که در مشارکتِ کمترِ آنان در سیاست ورزی نیز بازتاب می یابد؟
یا آیا این نشان عمق فرهنگ مردسالاری است که بر میزان مشارکت زنان در سیاست نیز تاثیر گذاشته است؟
پاسخ هر چه باشد روشن است که ما با یک ناسازه روبرو هستیم: مسئله زنان هرگز در جامعه ایران این چنین سیاسی نبوده است و فشار بر زنان هرگز این همه گسترده نبوده است. امری که زمینه ی اجتماعی حضور قدرتمند زنان در مبارزات اجتماعی را فراهم کرده است. از سوی دیگر مشارکت زنان در مبارزه سیاسی به گونه ای کلاسیک ابدا گسترده نیست و هر چه زمان می گذرد، سیاست ورزی در ایران بافتی مردانه تر می یابد. شاید می بایست به راه حل دیگری اندیشید که با سازمان دادن شبکه های افقی فعالیت های اجتماعی نظیر آن چه که در جنبش زنان نیرومند است، نوع دیگری از سیاست ورزی را به آزمون بگذارد که زمینه جلب توجه بیشتر زنان را ایجاد کند.
بی تردید جنبش زنان در دیگر کشورهای منطقه و غرب می تواند آزمون های بسیاری برای زنان ایران که در نبردی عمیقا نابرابر با سیاست، فرهنگ و ساختار مردسالار در ایران سر وکار دارند ایجاد کند.
بومی نگری در این زمینه به اندازه کپی برداری از تجربه های دیگر کشورها می تواند امکان غنا بخشیدن به تجربه زنان ایران در راه آزادی را با مشکل روبرو سازد. تاکید بر جنبش مستقل زنان در کنار تلاش برای فمینیزه کردن سیاست شاید راهی نوین برای گسترش جنبش آزادی زنان در ایران ایجاد کند.
***
آناهیتا رحمانی ـ سازمان زنان هشت مارس
دو نیروی ارتجاعی یکی اپوزیسیون راست درون یا بیرون حاکمیت جمهوری اسلامی و دومی امپریالیستها خطر اصلی منحرف کردن جنبش زنان برای پیشروی بسوی رهایی کامل هستند.
۱- جمهوری اسلامی با تمام جناح های آن تلاش دارند با نفوذ در جنبش زنان هرچه بیشتر از رادیکالیزم و برندگی آن بکاهند و آن را در چارچوب قانون اساسی مهار و کنترل کنند. فمینیسم اسلامی ؛ برنامه جریان دوم خرداد برای جنبش زنان بود. جریان دوم خرداد که برای حیات دوباره بخشیدن به نظام و به وجود آوردن سوپاپ های اطمینان برای جلوگیری از انفجارهای اجتماعی به وجود آمده بود در تمام جنبش های اجتماعی از جمله جنبش زنان تاثیرات مخرب بسیار بر جای گذاشت. زنان حکومتی با تشکیل فمینیسم اسلامی؛ تلاش داشتند اسلام را فمینیزه یا فمینیسم را اسلامیزه کنند. شکست جریان دو خرداد اما این خط و برنامه را از میدان سیاست بیرون نراند و این بار ما شاهد شکل گیری کمپین یک میلیون امضاء هستیم که از ائتلاف بخش هایی از زنان حکومتی با زنان سکولار به وجود آمد. در اسناد کمپین یک میلیون امضاء با صراحت اعلام شده که اسلام در تضاد با حقوق زنان نیست و در ضمن ما دنبال کار سیاسی نیستیم و با سیاست کاری نداریم و همچنین جنبش زنان سیاسی نیست بلکه فرهنگیست و ما باید مبارزه فرهنگی کنیم و به این ترتیب دولت به عنوان بزرگترین مردسالار در ایران از زیر ضرب خشم زنان خارج می شود. در شورش مردم در سال ۸۸ کمپین یک میلیون امضاء؛ بازوی جریان سبز در درون جنبش زنان تحت عنوان حفظ وحدت و همراهی با جنبش عمومی؛ حاضر نشدند شعار لغو حجاب اجباری و یا جدایی دین از دولت را بدهند. البته زنان در مبارزات خیابانی خود با شعار:” آزادی اندیشه با روسری نمیشه ” نشان دادند که خیلی جلوتر از این تفکر تدریجگرا و نازل هستند.
اگرچه جریان دوم خرداد شکست خورد و کمپین یک میلیون امضاء با بن بست مواجه شد ولی تفکر اصلاحات در چارچوب رژیم کماکان خود را در صحنه سیاسی تحمیل می کند. از تبلیغ رفراندوم برای تغییر نظام گرفته تا دست به دامان دول غربی برای فشار روی به اصطلاح محافظه کاران و یا اتخاذ سیاست عدم خشونت برای مقابله با رژیم تبلیغ می گردد. این خط و برنامه خطر جدی برای جنبش زنان محسوب می شود زیرا هم امکان کار علنی دارد و هم امکانات بین المللی دارد. دول غربی و رسانه هایشان مدافع این گرایش هستند. این گرایش هم داخل و هم خارج بلندگو دارد. امپریالیستها نیز با تئوریهایی همچون نسبیت فرهنگی همواره این گرایشات را تقویت کرده اند این گرایش در خدمت تقویت خط اسلام معتدل برای ایران و کشورهای خاورمیانه بوده که از جانب امپریالیستها طرح ریزی شده است.
۲- امپریالیستها نیز با شعار دمکراسی و “دفاع ازحقوق زنان”، تلاش دارند جنبش زنان را سیاهی لشگر اهداف خود کنند. حمله نظامی آمریکا به افغانستان و عراق که با شعار آزادی زنان انجام شد نه تنها زندگی میلیون ها زن را در این کشورها را بهبود نبخشید، بلکه ابعاد قتل های ناموسی و خشونت علیه زنان را وسعت بخشید. در هر کشوری که آمریکا دخالت کرده یک جمهوری اسلامی دیگر سر کار آورده. در لیبی؛ مصر و تونس دولت های دست نشانده آمریکا تلاش دارند قوانین مبتنی بر اسلام را بر زنان تحمیل کنند. امپریالیست های مردسالار به دنبال منافع خودشان هستند و هیچ زنی را در جهان آزاد نخواهند کرد. ما زنان ایرانی اجازه نخواهیم داد تحت نام ما عقب گرد دیگری را به ما تحمیل کنند. هر دو نیرو جمهوری اسلامی و امپریالیسم، مردسالار و ارتجاعی اند و باید به زباله دان تاریخ سپرده شوند.
***
حسن زارع زاده اردشیر ـ مدیر اجرائی مرکز بین المللی حقوق بشر در کانادا
زنان ایرانی موانع عمده و نفس گیری در راه تحقق حقوق خود دارند چرا که آن ها با تلاش های فراوان در یک قرن اخیر همچنان در تحقق حقوق اولیه خود رنج های فراوانی را تحمل می کنند. با این که جنبش مشروطه به نوعی در زنان نیز حرکت ایجاد کرد و جنبش بیداری زنان را رقم زد، ولی در نهایت مبارزات سیاسی پیش از انقلاب اسلامی و رویدادهای پس از آن موجبات ایجاد وقفه در این حرکت را فراهم ساخت.
جنبش مشروطه این امکان را فراهم کرد تا زنان به جای دنباله روی از مردان دوشادوش مردان در نوسازی و پیشرفت جامعه نقش آفرینی کنند، ولی انقلاب اسلامی زنان را به خانه نشینی و تشکیل خانواده آرمانی تشویق می کرد. رهبری انقلاب در دست آیت الله خمینی بود. کسی که در سال ۱۳۴۲ به هنگام اعطای حق رای به زنان به مخالفت پرداخت و مشارکت سیاسی زنان را خلاف شرع دانست.
علیرغم چارچوب بسته ای که روحانیون حاکم برای فعالیت زنان قائل بودند زنان در قالب همان مذهب سنتی توانستند در جامعه در مشاغل مختلف ولو دست پایین حضور فعال داشته باشند و به مرور به استیفای حق خود بیاندیشند، به طوریکه حتی بیشترین صندلی های دانشگاهها را از آن خود کردند.
بالاخره زمان ریاست جمهوری خاتمی بود که زنان دوره اوج خود را نشان دادند. رای زنان به ویژه دختران جوان به سید محمد خاتمی و حضور فعال آنها در فعالیت های سیاسی اجتماعی نشان داد که آنها به دنبال زندگی آزاد و شاد در کنار مردان هستند و از وجود نابرابری و تبعیض در جامعه رنج می برند. زنان در این دوره بخش مهمی از جنبش های اجتماعی و بویژه جنبش دانشجویی را تشکیل می دادند. به مرور آنها توانستند سازمان های غیردولتی در حوزه حقوق زنان و کمپین های ضد تبعیض و برابری طلبی را راه اندازی کنند. به این ترتیب بود که ده ها تن از زنان پیشرو موفق شدند تا دوره جدیدی از فعالیت زنان را رقم بزنند و بسیاری یأس ها را به امید تبدیل کنند.
علیرغم پویایی و تلاش زنان، موانع پیش روی آنها باعث شد تا بار دیگر این جنبش با مشکلات جدی روبرو شود. مقامات جمهوری اسلامی با دیدن فعالیت زنان به سرکوب آنها پرداختند. در واقع سرکوب مستقیم یکی از موانع اساسی در راه تحقق حقوق زنان است و نهادهای امنیتی و پلیسی که پیرو مذهب سنتی هستند طبق دستور، با نگرش سنت شکن زنان مبارزه می کنند.
علاوه بر سرکوب زنان توسط قشر روحانی، باید اذعان کرد که بافت سنتی جامعه و رویکرد مذهب گرایانه اش از دهه ۴۰ شمسی تا دهه ۷۰ در عدم تحقق حقوق زنان نقش مهمی را بازی می کند چرا که زن درگیر ایدئولوژی شده و نقش او به سرویس دهی به مرد تقلیل یافته.
اشکال دیگر در راه فعالیت زنان این است که هنوز امکان فعالیت گروهی و متشکل را نیافته اند. زنان به دلیل سرکوب، خفقان، مذهب حاکم، نگاه زن ستیز و سوءاستفاده گرانه نسبت به زن در جامعه، تحت امر بودنشان در خانواده های مردسالار، دسترسی کمتر به منابع مالی نسبت به مردان و مواردی مشابه از جمله عدم همراهی و پشتیبانی از سوی خانواده، امکان چندانی در متشکل کردن فعالیت های خود ندارند.
جنبش زنان در ایران جنبشی است به قامت یک قرن. اگر امروز سرکوب شده اما در همه جا حضور دارد. از ادارات دولتی گرفته تا دانشگاهها و حتی مراکز مذهبی. در دنیای امروز زنان ایرانی از فهم و درک و توانمندی های قابل توجهی برخوردارند و اگرچه با سرکوب و موانع دیگر روبرو هستند، اما روند حرکت آنها رو به جلوست. امروز حتی نظام سرکوبگر حاکم نیز در بعضی مواقع دم از حقوق زن می زند که این خود نشانگر تاثیر تلاش های چالشگرانه فعالان زن در عرصه های مختلف اجتماعی سیاسی است. بر این اساس می شود گفت که جنبش زنان امروز دارای ظرفیت بالایی برای توانمند سازی و متشکل شدن است و حتی می تواند مطالبات دیگر آحاد و اقشار جامعه را نیز پیگیری کند.
***
ثریا شهابی عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری ـ حکمتیست
به نظر من مهمترین مانع، نظام سیاسی ـ اقتصادی حاکم بر ایران است. در یک نظام مبتنی بر آپارتاید، و در ایران آپارتاید جنسی، معلوم است که مانع اصلی چیست. تصور نمی کنم کسی در این مورد تردیدی داشته باشد. چرا که واقعیت زمخت بی حقوقی زنان در ایران و بانی آن چنان عیان است، که برای کسی که از حس بینایی و شنوایی و لامسه برخوردار است، اثباتی لازم ندارد.
اما نفس این مسئله که چنین سئوالهایی مطرح است، حکمت اش را نه از پنهان بودن موانع دستیابی زنان به حقوق شان، که از جای دیگری می گیرد. صورت مسئله این است چرا هنگامی که همه، منجلاب زن ستیزی سیستماتیک در ایران را می بینند و از آن متنفرند، این درد کهنه قرون وسطایی، درمان نمی شود؟ و هنگامی که حتی برخی از عناصری که خود فعال سازمانده آپارتاید جنسی بوده اند، و امروز “نویسنده” و “هنرمند” و “روزنامه نگار” لقب گرفته اند، هم اذعان می کنند که در ایران یک حکومت آپارتاید جنسی علیه زنان حاکم است، و سی و چند سالی هم حکومت کرده است، چرا به نظر می آید که برای این طاعون درمانی نیست؟ به اعتقاد من این کلید حل معمایی است که به نظر غامض می رسد.
اگر برای تمام ثانیه ها و لحظات بهره کشی از کارگر در پشت خط تولید و یا در خانه، و یا برای مغزشویی مردم و ساکت نگاه داشتن شهروندان، یعنی برای انجام وظایف روتین هئیت حاکمه ایران در هرلحظه به پلیس و باتوم و زندان و .. مستقیما احتیاج نیست، برای حفظ آپارتاید جنسی و ساکت نگاه داشتن زنان، در هرلحظه به همه این اهرم ها مستقیما نیاز است. در مقاطعی ابزار سرکوب سنگین تر و در مقاطعی سبک تر!
تاریخِ فعالیت انواع گشت های منکراتی، دادگاه های شرع، تذکرات و اخطارها و جریمه ها و حجاب و … همه و همه، گواه درستی این ادعا است. به همان شکلی که در رژیم آپارتاید نژادی علیه سیاهان در آفریقای جنوبی بود.
ما در ایران و در اعماق جامعه، در شهرها و روستاها، در میان همه طبقات و اقشار، با یکی از رادیکال ترین، ماکزمالیست ترین، پرتپش ترین، و خشمناک ترین جنبش های احقاق حقوق زنان، مواجه ایم. جنبشی که خصلت نمادینش، اعتراض دختربچه ای است که نمی خواهد حجاب بسر به مدرسه برود،
فریاد مادری است که از حق سرپرستی کودکش محروم است،
مشت گره کرده زنی است که برای سیر کردن شکم خود و بچه اش به تن فروشی در پست ترین شرایط تن داده است،
بغض زنی است که از کار و تحصیل به خاطر زن بودن محروم شده است،
حسرت زنی است که درِ ورزشگاه و شادی به خاطر زن بودن به رویش بسته شده است،
خشم دختر جوانی است که عطش نافرمانی از مقررات منع عبور و مرور و شکستن مرزهای جدایی جنسی سرتاپایش را به آتش کشیده است،
صحنه هایی است که خواهران مامور رعایت موازین این آپارتاید، در گوشه و کنار، زیر مشت و لگد این دختران، پا به فرار می گذارند، نوک کوه آتشفشانی است که در اعماق می جوشد.
این آن چیزی که من به آن می گویم جنبش زنان. این جنبش می توانست دهه ها قبل، موانع رسیدن زنان و دختران به حقوقشان در ایران را از پیش پا جارو کند و حامیان و سازماندهنگانش را به قعر ظلمت قرون وسطی بازپس بفرستد. این که این اتفاق نیافتاده است، دلایل دیگری دارد.
به اعتقاد من مسئله زن در ایران، قربانی پلاتفرم های سیاسی جنبش ها و احزابی شده است که برایشان مسئله زن، وسیله هرکار دیگری است، غیر از مسئله زن. تاثیرات و نفوذ این جنبش ها است که جنبش زنان را، هر روز به نوعی به سازش و مدارا با این و آن پلاتفرم سیاسی که در آن حق زن کمترین جایی ندارد، کشانده است. اجازه بدهید در این مورد مثالهایی بزنم.
از “زنانه” ترین، انجمن ها و جمعیت ها، تا “سازش ناپذیرترین” مخالفان جمهوری اسلامی، هر روز حق زن را قربانی حل و فصل و دعواهای دیگری در جامعه کردند. در انقلاب ۵۷، که انقلابی عظیم و آزادیخواهانه بود، اغلب جریانات سیاسی اصلی در جامعه، جز معدود سازمانهای کمونیستی- مارکسیستی، همه حق زن را قربانی اهداف “ضدامپریالیستی”، اسلامی و غیراسلامی، کردند! همانطور که امروز آن را قربانی اهداف امپریالیستی می کنند. هشت مارس سال ۵۸، و اعتراض گسترده زنان به شروع تعرض به حقوقشان، از جانب بخش اعظم اپوزیسیونی که خود را، چپ یا راست، انقلابی و مترقی می خواند، نه تنها مورد بی اعتنایی قرار گرفت، که گفتند تظاهرات زنان توطئه و نقشه کودتای “غربی ها” است! و امروز آن را وسیله کمپین های امپریالیستی حمله نظامی به ایران و تحریم اقتصادی و .. کرده اند.
روزی رفتند دنبال خاتمی، روز دیگر رفسنجانی و کروبی و رهنورد و خانم مرکل و خانم سارکوزی و آقای بوش! جنبش سبز، یک جنبش سرتاپا ارتجاعی و ضد زن را به عنوان جنبشی از جمله برای رهایی زنان، قالب کردند و صدها هزار زن و دختر و جوان به تنگ آمده و عاصی را به شکوفه دادن درخت این اسلام سبز، علیه اسلام سیاه، دنباله رو حل و فصل تخاصمات بخش های مختلف طبقه حاکمه کردند.
یکی به نام حق ملیت کرد، دیگری ترک، دیگری عرب، یا فارس و منافع “تمامیت ارضی” و .. کارت حق زن را وسیله رقابت و تفرقه در صفوف مردم محروم کرده اند. این دلیل مهار کردن و به ناکجاآباد فرستادن آن جنبشی است که در اعماق می جوشد.
باز هم همه چیز گواه این است که برابری فوری زن و مرد و لغو تمام و کمال آپارتاید جنسی، کار یک جنبش سوسیالیستی- کمونیستی و کارگری است که کمترین منفعتی در حفظ ذره ای بی حقوقی زن ندارد. و پیشروی اش در گرو پیشروی، و نه عقب نگاه داشتن جنبش برابری زن و مرد است.
جنبش زنان نباید به هیچ دلیل و بهانه ای درخواست های رادیکال، ماکزیمالیستی و سکولار خود، تخفیفی بدهد.
***
آزاده شهنواز – نماینده جبهه متحد دانشجویی در تورنتو
آزادی خواهیزنان به طور علمی و عملی از زمان انقلاب مشروطه ایران آغاز و در دوره ی رضا شاه پهلوی با رفع حجاب در تاریخ ۱۷ دی۱۳۱۴ به روال طبیعی خود وارد شد و نهایتا در دوره محمدرضا شاه پهلوی با دادن حق انتخاب کردن و انتخاب شدن به زنان در عرصه سیاست به اوج خود رسید، به طوری که چند تن از زنان به مجلس شورای ملی راه یافتند و ۲ نفر از زنان به وزارت از جمله به وزارت آموزش و پرورش که از مهمترین وزارت خانه های فرهنگی بود رسیدند. به همین دلیل بعد از انقلاب برای سرکوب جنبش زنان اولین زن وزیر در ایران یعنیخانم دکتر فرخ رو پارسا را به جوخه اعدام سپردند. در دوره محمدرضا شاه پهلوی همچنین خانم مهناز افخمی در کابینه مرحوم امیرعباس هویدا، به وزارت امور زنان منصوب شد. اشرف پهلوی خواهر توأمان شاه در سطح مجامع بین المللی به شناساندن زنان ایرانی سهم بسزایی داشت و به عنوان نماینده ایران در سازمان ملل متحد حضور داشت.
در بیشتر موارد معنیکلمه آزادی برای زن ایرانی مخدوش است؛ سطحی نگری زنان در جامعه با وجود تحصیلات عالیه (اگر چه که نسل جوان تحصیل کرده تر و جهان شمول تر از نسل پیشین است، ولی نسلی است متکی، متکبر، بیهدف که بیشتر حرف می زند تا عمل). زنان و مادران نسل پیشین سهم بسزایی در به وجود آوردن دموکراسی نسبی برای زنان داشتند. آنها نه به حرف و روشن فکرنمایی بلکه به واقع سعی نمودند تا وجود مثبت و بدعت گذاری برای جامعه خود باشند. آنان با تلاش مضاعف در تمام زمینههای فرهنگی، کاری، و تحصیلی توانستند پیش بروند آن هم در شرایطی که حتی مردان تحصیل کرده و روشن فکر ایرانیدر عمل آزادی زن را قبول نداشتند و گاهی حتی با مادران و خواهران و همسران خود در موقعیتی که به دست می آوردند به رقابت، حسادت و کینه توزی بر میخاستند تا جایی که آنان را حتی کتک میزدند. آن چه که مسلم است راه برای زنان گذشته آن گونه که برای مردان هموار بود، هموار نبود. ولی مادران ما عملگرایانه و با تلاش خود برای حضور در جامعه همچنان در جنبش آزادی خواهی راه میپیمودند. در مقایسه نسل دیروز با نسل امروز و نسل من که بعضیاز آنان به غلط غرب زده شده اند و سعی بر فراموشی زبان، فرهنگ و ادب اجتماعی خوبمان دارند و جهانی شدن را به معنی پذیرفتن تمام اصول و تغییر روش صددرصد زندگی میدانند و شاید آزادی زن را با بی بند و باری و حتی گاهی بیحرمتی و زورگویی به مرد میدانند و با روشی بیهدف پیش می روند باید بدانند احتیاج به تفکر عمیق دارند تا بدانند آزادی حقیقی یعنی چه.
از آنجا که وظیفه مادری به عهده ماست و روش هر جامعهای به تفکر و خرد زنان وابسته است در نتیجه وظیفه ما وظیفه پر مسئولیت تری می نماید.
موقعی که احکام شرعی مبنای قوانین حقوقی مدنی می گردد تبعیض آشکار بین حقوق جنسیتها برقرار می شود. احکامی مانند ارث، ادای شهادت، تعدد زوجات، صیغه و بالاخره عدم استقلال مالی زن بزرگترین منع در راه رشد زنان در جامعه ایران است. عدم آگهی زنان به حقوق اجتماعی و سیاسی خود و نهادینه بودن احکام مذهبی در زن ایرانی در طول تاریخ باعث شده است که بزرگترین مخالفان حقوق زنان در ایران خود زنان باشند. برای مثال میتوان نگاهی داشت به نطق هایی که از طرف نمایندگان زن در مجالس هفتم، هشتم و نهم جمهوری اسلامی در قانون تغییرات در قوانین مدنی خانواده گفته شده است.
یکی از ایرادات اساسی مبارزات یک ساله جنبش زنان در ایران الگو برداری بین المللی در گذر جامعه ما به سوی دموکراسی است. با مطالعه تاریخ جنبش آزادی خواهیزنان در ایران متوجه میشویم که بیشتر جنبشهای فمینیستی زنان تحت تاثیر جنبشهای زنان چپ اروپا بود (یعنیشبه مارکسیسم قبل از انقلاب) که با شرایط زن ایرانی نمی خورد. ما نمی توانیم چالش های فمینیستی جوامع دیگر را برای ایران ملاک قرار دهیم. ما باید با تلفیق روش هایی که به فرهنگ و اندیشه میهنمان نزدیکتر است و بافت جامعه مان را محکمتر میکند به آزادی فکر کنیم.
***
ارسلان کهنمویی پور- هومن رضوی- اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران
رهایی زنان مستلزم نفی نظام پدر سالار/ مرد سالار است.
تلاش بیوقفه زنان ایرانی از انقلاب مشروطه برای احقاق حقوق برابر خود با مردان در عرصه های اجتماعی، سیاسی و خانوادگی و از بین رفتن دستاوردهای این تلاش صد ساله پس از انقلاب ۵٧ ، جنبش زنان ایران را وارد عرصه نوین مبارزاتی با هویت مستقل کرد که رد پای آن را در جنبش دموکراسی خواهی سال ١٣٨٨ می توان یافت.
جمهوری اسلامی در ٣۴ سال گذشته با تصویب قوانین ضد انسانی و تبعیض آمیز علیه زنان، نقش اساسی در تولید و بازتولید فرهنگ خشونت در جامعه، بخصوص خشونت علیه زنان داشته است. بدون شک گذار از جمهوری اسلامی و تغییر قانون اساسی بر مبنای استانداردهای بین المللی حقوق بشر، گام نخست در تحقق یافتن حقوق برابری خواهانه زنان است. اما ساده انگاری است اگر تصور کنیم که با تصویب قوانین ضد تبعیض، به راحتی می توانیم از الگوهای مردانه که طی سالیان دراز در جامعه نهادینه شده اند، رهایی یابیم.
عبور از نگاه مردسالار و گسترش فرهنگ عدم خشونت و صلح طلبانه در معنای گسترده اش یعنی رفع هرگونه تبعیض، به تلاش فراگیر و مستمر همه افراد جامعه (مرد و زن) در تمامی عرصه های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی فرهنگی و خانوادگی نیازمند است.
اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران با تاکید براصل عدم تبعیض و رویکرد نهادسازی به جای نمادسازی و گسترش شبکه های افقی سازماندهی، متعهد به تقویت گفتمان فمنیستی در جنبش سیاسی مدنی ایران است.
این سازمان دارای هفت کمیته کاری در زمینههای مختلف میباشد. یکی از این هفت کمیته کاری، کمیته زنان است که اخیرا کارش را به کمیته ضد تبعیض گسترش داده است. همچنین، هشتم مارس مصادف با روز جهانی زن یکی از شش روزی است که در تقویم این سازمان به منظور پاسداشت سالیانه مشخص گردیده است. امسال چون هر سال بیانیه ای به این منظور صادر شده و بسیاری از نهادهای شهرها در این زمینه رویدادهایی را ترتیب داده اند. به همین منظور شاخه تورنتوی این سازمان در روز یکشنبه ۱۰ مارس برنامه ای درباره ی خشونت پنهان علیه زنان ترتیب داده است. این برنامه از ساعت ۳ تا ۵:۳۰ در مرکز امور شهری نورث یورک، اتاق شماره ۴ برگزار میگردد. سخنران مهمان این برنامه لیلی پورزند دانش آموخته حقوق با گرایش برابری های جنسیتی میباشد.
بیائید در کنار هم روز زن را با نفی فرهنگ مردسالاری پاس بداریم.
***
زرین محی الدین – اتحادیه ملی برای دموکراسی درایران
مهمترین مانع خود جامعه مذکری است. منظور از جامعه مذکر مرد یا مردان نیستند، بلکه فرهنگ و تاریخ مذکری است. فرهنگ و تاریخی که زنان در شکل گیری آن نقش داشته و دارند و این مسئله تنها اختصاص به ایران ندارد، بلکه درجهان و جامعه بشری و در میان اقوام و مذاهب ریشه دارد.
اما مشکل ما حکومت دینی ایران است که تغذیه غده سرطانی جامعه مذکری را عهده دار است و از روز نخست به قدرت رسیدن ابطال حقوق زنان در سرلوحه مبارزاتشان علیه مدرنیته در ایران بود و جامعه مذکری ایران آنها را دراین ستیزهمراهی کردند. همانطور که شاهد هستیم زنان شناخته شده بعد از انقلاب ۵۷ همچون شیرین عبادی، فاطمه حقیقت جو، زهرا رهنورد، شهلالاهیجی و معصومه ابتکار همچنان حاضرنیستند که قانون اساسی جمهوری اسلامی را زیر سئوال برند و در تمام این سه دهه سعی کردند که به جامعه بقبولانندکه درچارچوب حکومت دینی آزادی زن می تواند محفوظ باشد، که این توهمی بیش نیست. به غیرازآن که کمک تغذیه غده سرطانی جامعه مذکری خواهدبود.
اگرما زنان بدون این که یک بام و دو هوا باشیم و به آزادی و برابری معتقد، باید برای ازبین بردن این غده سرطانی همانند زنان ۱۰۰ سال پیش چون صدیقه دولت آبادی ها با صدای بلند فریاد بزنیم که ستیزمان با چیست!
***
سارا نیکو – اشرف دهقانی/ اتحاد زنان آزادیخواه
بررسی عمر ۳۳ سال رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی نشان می دهد که حاکمیت این رژیم اساساً بر سرکوب توده ها و مبارزات آنان برای رسیدن به آزادی بنا شده است و در این میان زن ستیزی نیز جزئی جدایی ناپذیر از حاکمیت جمهوری اسلامی بوده است.
همان گونه که در تجربه ثابت شده، سرکوب زنان (یعنی نیمی از جمعیت کشور) سرکوب جامعه است. در نتیجه می توان به راحتی درک کرد که چرا رژیم جمهوری اسلامی از اولین روز حاکمیت ننگین خویش، زنان محروم ولی آزاده ایران را آماج ماشین سرکوب خویش قرار داد و هجومی وحشیانه را به ابتدایی ترین حقوق انسانی آنها سازمان داد. این رژیم کوشید تا با برقراری یک دیکتاتوری عنان گسیخته و عریان که بخشی در لفافه ارتجاعی ترین قوانین زن ستیز مذهبی استتار شده، حقوق ابتدایی و انسانی زنان را که نقش برجسته مبارزاتی شان در سالهای انقلاب بر هیچ کس پوشیده نبود، در زیر چکمه های یک رژیم وابسته مذهبی لگد مال کند. از سرکوب وحشیانه تظاهرات زنان بر علیه حجاب اجباری و تحمیل آن به زنان گرفته، تا تشدید استثمار زنان در محیط های کار، از تشدید ستم جنسی گرفته تا تصویب کثیف ترین قوانین استثمارگرانه و تحمیل و اشاعه فرهنگ مردسالارانه در جامعه بر علیه زنان جلوه هایی از برخورد وحشیانه جمهوری اسلامی با زنان تحت ستم جامعه ما را منعکس می کند.
در مواجهه با چنین یورش ضد خلقی ای بر علیه زنان، اما زنان آگاه و مبارز میهنمان در طول ۳۳ سال گذشته هیچ لحظه ای دست از مبارزه و مقابله با حکومت بر نداشته و همواره همچون خاری در چشم دیکتاتوری حاکم و در مقابل سلطه ضد خلقی این رژیم بر جامعه عمل کرده اند.
نمونه بارز این واقعیت در مبارزه زنان در جریان خیزش توده ای سال ۱۳۸۸ نیز با برجستگی خود را نشان داد و ما شاهد بودیم که چگونه زنان دلاور ما به خاطر دلایل محکم مادی ای که برای مبارزه با دیکتاتوری حاکم و تغییر بنیانی نظام و مناسبات ارتجاعی کنونی دارند، در صفوف مقدم نبرد و سنگر بندی های خیابانی، هر خیابان و کوچه ای را به دژی در مقابل نیروهای سرکوبگر و مزدوران جمهوری اسلامی تبدیل کردند.
چرا که زنان در تجربه ۳۳ سال گذشته دریافته اند که در چارچوب چنین حکومت درنده خویی که جز با قدرت زور عریان و زندان و شکنجه و اعدام قادر به تداوم حکومتش نیست، رژیمی که جز با زبان سرکوب و خشونت و تحقیر تبعیض با زنان سخن نمی گوید و کمترین مطالبات صنفی و ابتدایی آنها را بر نمی تابد، امکان هیچ گونه گشایشی در زندگی اسارت بار آنها میسر نیست.
برخلاف القائات باطل جریانات رفرمیست و سازشکار در جنبش زنان که با کوشش برای منحرف ساختن مبارزات زنان از افسانه ی امکان اصلاح در چارچوب جمهوری اسلامی سخن می گویند و می کوشند تا مبارزات زنان را در خدمت این یا آن دسته از مرتجعین و استثمارگران حاکم کانالیزه کنند، همانگونه که تجربه کار و مبارزات خود زنان نشان داده، اصولا جمهوری اسلامی خود بزرگترین مانع جنبش آزادیخواهی زنان بوده و در نتیجه خواست برابری حقوق زنان با مردان در چارچوب نظام جمهوری اسلامی امری غیر ممکن است.
“اتحاد زنان آزادیخواه” به مثابه یک تشکل مدافع حقوق زنان بر این باور است که سرنوشت زنان در جریان مبارزه شان برای تغییر بنیانی چنین نظام و مناسبات استثمارگرانه و زن ستیزی تعیین می شود. به باور ما تحقق خواستهای عادلانه و بر حق زنان و بطور کلی امر رهایی زن در ایران تنها در مسیر مبارزه برای نابودی نظام سرمایه داری وابسته حاکم بر ایران می گذرد. سرنگونی کلیت رژیم جمهوری اسلامی با تمام دار و دسته های درونی آن در جریان یک مبارزه مستقل از این یا آن قدرت ارتجاعی در طبقه حاکم و بدون اتکاء به قدرتهای امپریالیستی گام اول برای تحقق قطعی خواستهای زنان ایران است.
***
توران همتی – مسئول زنان سازمان فدائیان خلق ایران – اکثریت
زنان نیروی اجتماعی تاثیرگذار در تحولات سیاسی و اجتماعی هستند. حکومت های استبدادی مانع جدی در راه مبارزه زنان برای تحقق خواست های خود هستند. رژیم فقها در کشور ما طی ۳۴ سال حکومت ولایی با وضع قوانین ارتجاعی و سعی در خانه نشین کردن زنان، مانع ایجاد مشارکت آن ها در عرصه های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی شده است.
به باور ما با تلفیق دین و دولت نمی توان به برابر حقوقی زنان رسید.
***
سلام جمیله جان (خانم ندایی عزیز) انتقاد شما بسیار به جا و درست است. و قطعا جای تشکل ها و انجمن های مستقل زنان در این پروژه کاملا خالی ست. با چند تن از دوستان در این مورد تماس گرفتیم و کمک خواستیم که هر سازمان و نهاد متشکلی را در رابطه با زنان می شناسند معرفی کنند، البته این نمی تواند توجیهی باشد برای کم کاری ما در این زمینه و از شما و دیگر دوستانِ به حق معترض پوزش می خواهیم. از همین جا از شما و دیگر دوستان خواهش می کنیم در شناسایی و ارتباط گیری با نهادها و تشکلات زنان ایرانی در سراسر دنیا به ما یاری رسانید تا این پروژه را ادامه دهیم و تکمیل کنیم. همچنین سپاسگزار شما هستیم برای خواندن شهروند و نیز انتقاد به جای تان. با مهر و احترام نسرین الماسی
سلام نسرین الماسی عزیز. بسیار جالب است که این مطلب چاپ شده . اما جای زنان جنبش و مبارزانی که متمرکز نه در سازمانها بلکه در انجمن های زنان متشکل بوده اند درین مطلب خالیست.موفق باشید
ای زن
تا به حال ندیده ام احدی که وجودش نباشد از پوست و گوشت و استخوان زنی یا که پرورش نیافته باشد در دامان مادری. زچه نالی که من همانم که تو زمن خواستی و نادانسته هم خود را و هم مرا در بند ساختی. ای زن، تو ز من مرد نالی و من ز زن و مرد هر دو نالانم.
تو ز آن نالی، دیگری ز جور و ستم، ظلم و بی عدالتی، نبود آزادی، استبداد، ارتجاع، تنهائی، مرگ و یا هر اسم دیگر، جملگی تصاویری اند ز جهل. آن جهلی که نه با درس و کتاب، مکتب و مدرسه و دانشگاه و یا آموزش و پرورش بتوان علاجش کرد. که من مردان و زنان آزاد بسیار دیدم ولی افسوس که چشمانم در عطش دیدارآزاده زن و یا مردی بخود می سوزد و میداند که آرزویش را بگور خواهد برد.
گذشتم من از گناهت با دیدن مهر و عطوفت در چشمانت، دریای دل و ارزش و مقامت. تو نیز بگذر از کس و ناکس. مجو حق بنگر به خود با چشمانم تا که بینی آنکه بینم و ز او سخن می رانم. که گر مصطفی در آسمان بهشت را دید به زیر پایت، توئی چشم امیدم، بینم غیر تو نا باشد کسی دیگر که بتواند این شب سرد و سیاه را بر روی زمین رساند به پایانش.
از سر نا امیدی از خلایق گذشتم و چشم سوی آسمان دوختم و بدرد او نیز آشنا گشتم. دریافتم که درد زمین و آسمان، درد هستی است. دریافتم که درد و هستی یک است و آن جدا بودن است. این فلک همچو زنی آبستن است، کز ازل در حال زادن است تا که آورد بوجود آن زن و مردی را که دانیم که هست. راه رسیدنش آگاهی و عقل برتر است. چند صبائی در حجابش داشتیم و خدا خواندیمش و حق. حال زمانش رسیده است که زن و مرد، پیر و جوان، ریز و درشت، دست در دست هم دهیم پرده را از هم دریم، زن و مرد را ز اسارت رها کنیم. گر تو هم همچو من، به راز خلقت پی برده ای نه دیگر زن بینی نه مرد، نه سیه بینی نه سپید، نه کوته یا که بلند. دریابی که مرد و زن دیدن، ظالم و مظلوم پنداشتن، این و آن را علم کردن، همه از روی عادت است، قید وشرط یا نفع و غرض. دانی که نه فقط من بلکه همه عالم به دنبال آنیم که در من و تو و ما، تو است.
با تشکر از تک تک شما که باعث میشوید لحظه ای از زندگی روزمره خود جدا شویم و شاهد زنده بودن خود باشیم. که نه هر که پرید پرواز داند و هر که نفس کشید زنده است.