ترجمه: حمید پرنیان
تا به حال شده که مجذوبِ صدایی شوید؟ اولین صدایی که در اولین سالهای نوجوانی به آن کشش پیدا کردم لئونارد کوهن بود. هنگامی که کوهن را کشف کردم، اصلن برایم مهم نبود که این آدم پیر است و صورتاش کلی چین و چروک دارد. حتی اگر گوژپشتی بود که یک چشم داشت و آن یک چشماش هم خون گرفته و قرمز بود، باز هم دوست داشتم که با ترانهی «Hallelujah»ی او به خواب روم؛ صدایِ بم و زیرش مرا هیجان زده می کرد.
البته الان دیگر نوجوان نیستم، و فکر میکردم که دیگر واکسینه شدهام و ممکن نیست جذبِ صدایی شوم؛ خب، یکجورهایی بزرگ شدهام. اما وقتی صدایِ زیرِ بهروز جهانبگلو (از گروه نیمهها) را در آهنگ «عاشقونه» شنیدم، نظرم برگشت. البته درست است که این آهنگ آهنگی عاشقانه است، اما یک بار هم صدای بهروز را شنیدم که سرود ملی (اُ کانادا) را چنان خواند که ـ باور کنید ـ این سرود را برای من عاشقانه کرد.
بهروز یکی از سه نفرِ گروهِ «نیمهها» (گروهی در تهرانتو) است؛ دو نفر دیگر عبارتند از برادرِ بزرگترشِ بهنام، و ارشیا بصیری (دِرامِر).
چون این گروه همیشه مشغولِ تجربهکردنِ ژانرها و سبکهای مختلفِ موسیقی است، بهسختی میتوانی نوعِ موزیکِ نیمهها را مشخص کنی؛ اما یک چیز را با قطعیت میشود گفت: گروهِ «نیمهها» از آن نوع گروههای مرسومِ پاپِ ایرانی نیست که توی عروسیها و مراسم رقصِ ایرانی همان ریتمِ خستهکننده و معروف را بزنند و بخوانند. در واقع، این گروه اصلا از ریتمِ شش و هشتی که ترانههای رقصِ ایرانی به آن معروف هستند، استفاده نمیکند.
آدمهای اصلیِ این گروه، برادرانِ جهانبگلو هستند؛ بهروز، که برادرِ جوانتر است آوازخوان و صدایِ روی صحنهی این گروه است، بهنام هم سخنگویِ پشتِ صحنهی این گروه. این دو نفر روی هم میتوانند تقریبا دو جین ساز را بنوازند، و مهارتِ موسیقاییِ خیرهکنندهای دارند. ارشیا، که در شکلگیری گروه سهمِ زیادی دارد، سازهای ضربی میزند، و گهگاه هم گیتار. در واقع او تعادلِ این جمعِ سه نفره را حفظ میکند.
در طولِ چند دقیقهی اولِ گفتگویام با این سه نفر در استودیوی ریچموندهیل معلوم شد که بهنام (که در دانشگاهِ یورک musical composition خوانده) ستونِ این گروه است. بهنام موسیقیدان و ترانهسرا و آهنگنویسی است که آهنگهای منحصربهفردش گروهِ «نیمهها» را در این مدتِ کوتاه سر زبانها انداخته است.
گرچه این سه نفر قبل از تشکیلِ گروه «نیمهها» هر کدامشان بهطور مستقل در پروژههای مختلفی کار کرده بودند و گاهی هم بهطور مشترک فعالیت کرده بودند، اما «نیمهها» را رسما در سال ۲۰۰۹ تاسیس کردند.
از بهنام دربارهی چگونگیِ شکلگیری گروه «نیمهها» میپرسم: «ما با موسیقیدانهای تورنتو کارهایی به زبانِ انگلیسی انجام میدادیم، اما احساس کردم که اگر ترانههای فارسی بخوانیم، فضاهای دستنخوردهی زیادی هست که میتوانیم تجربهشان کنیم».
غریزهی بهنام درست میگفت؛ در بازارِ موزیکِ ایرانی خیلی جاهای خالی و تجربهنشده وجود دارد. آهنگِ کوک، که با جنبشِ دمکراسیخواهیِ پس از انتخاباتِ تقلبیِ ۲۰۰۹ در ایران همزمان شده است، نخستین کارِ معروف گروهِ «نیمهها» بود. ترانههای طعنهدار، چکامهی سرخوشانهای برای خیزشِ مردمِ ایران است، مردمی که توانستند بهرغمِ سرکوبگریهای رژیم اسلامی همچنان استقامت کنند.
بهنام تایید میکند که «برای ما هم شگفتآور بود. [آهنگِ] کوک با مردمِ زیادی ارتباط برقرار کرد. روی وبسایتهای مختلفی توزیع شد، و ما حتی نمیدانستیم چه کسانی دارند این آهنگ را دست به دست میچرخانند».
کوک همان گونه که از سبکِ تجربیاش برمیآید، در کسرِ میزانِ پیچیدهی ۴/۵ نوشته شده است و آهنگی را به گوش میرساند که تقریبا شیزوفرنیک (یا مجنون) به نظر میرسد. این آهنگ بهرغمِ پیچیدگیاش، عناصرِ مختلفی دارد که در هم بافته شدهاند و با تحولهای رادیکالی که دارد شنونده را به جای اینکه پشتِ سرِ خود رها کند، با خود همراه میکند. تجربی بودنِ این آهنگ برای آن است که شنوندگانِ فعالی داشته باشد و نه اینکه بخواهد آوانگارد بودنِ خودش را ثابت کند.
بهنام این نوع موسیقی را توضیح میدهد و میگوید «ریتمِ این کار بر اساسِ ریتمی افزایشی بود؛ این [ریتمِ افزایشی] خاصِ موزیکِ ایرانی است».
بهنام اضافه میکند «ما داشتیم تجربه میکردیم. نتیجه را دیدیم و تصمیم گرفتیم که صدایمان را عوض کنیم، و صدایِhard guitar را ول کنیم، چون صدای متالیکا بیش از حد شنیده شده است».
گروه «نیمهها» از وقتی نخستین آلبومشان («کوک») را بیرون دادند، مدام موردِ توجه صحنههای موزیکِ ایرانی بوده و در افتتاحیهی کنسرتهای خوانندگانی مثل سیاوش قمیشی و اندی خواندهاند.
گروه «نیمهها» همچنین میزبانِ یک برنامهی رادیویی هستند که این برنامه به بهنام فرصتی میدهد تا دانشِ موسیقاییِ خودش را از طریق گفتگو با موسیقیدانهای دیگری نظیر مهدی رضانیا به نمایش بگذارد.
این گروه اخیرا به گروهِ موسیقیکارهای تهرانتو پیوست تا برنامهی «میوهی غریب» را اجرا کنند؛ این برنامه (که همهی بلیتهایش به فروش رفته بود) در «مرکزِ ریچموندهیل برای هنرهای نمایشی» اجرا شد و این چهرهها هنرنمایی کردند: رودابه تقیزاده نوازندهی باس، مانلی جمال گیتاریست، سایه اسکای رَپخوان، مهدی رضانیا سنتورنواز، آراز نایب پاشایی کوزه و دفزن، رویا سپهری همخوان، و گروهِ «دایره» (مونا کتابیان، سارا نژاد، شهاب برادران).
این کنسرت شاهدی بر تواناییِ گروهِ «نیمهها» بود و ثابت کرد که این گروه نهتنها میتواند موزیکِ خلاقانه و بِکر تولید کند، بل میتواند جامعهای از هنرمندانِ همفکری را شکل دهد که سوابقِ موسیقاییِ مختلفی دارند. کنسرتِ «میوهی غریب» توانست سبکهای موسیقاییِ متفاوتی مثل صداهای سنتیِ ایرانی و گیتارِ راک و مولفههای هیپهاپ و سازهای کلاسیکِ غربی را درآمیزد، و این تجربهی بِکرِ تهرانتویی باعث شد تا تهرانتوییها به وجد بیایند و انرژی بگیرند.
دست اندرکارانِ «میوهی غریب» حالا مشترکا دارند کار میکنند تا پیشنهادِ یک اجرا را به جشنوارهی تیرگان (جولای امسال در هاربرفرانت) بدهند. با وجودِ طرفدارانِ زیادِ این گروهها، اجرای پیشنهادشده احتمالا پذیرفته خواهد شد و اگر بشود، یکی از برنامههای برجستهی جشنوارهی تیرگان خواهد بود.
گروه «نیمهها» از بیروندادنِ آلبوم «کوک» به این طرف سخت سرگرمِ تنظیم هایِ موزیکشان بودهاند.
بهنام از تحولِ کاریشان حرف میزند و میگوید «اتفاقی که افتاد این بود که ما تصمیم گرفتیم بهروز بیشتر آواز بخواند». نتیجهاش آهنگهای جدیدی شد که «نیمهها» بیرون داد؛ «عاشقونهها» و «یاد تو» که بهروز در این آهنگها بیشتر میخواند، و همین تغییر هم باعث شده قدرتِ آهنگها افزایش یابند.
گروه «نیمهها» اخیرا روی آلبومِ دومشان کار میکند. بچههای گروه با اینکه چیزِ زیادی دربارهی کار لو نمیدهند، اما مختصری دربارهی هدفِ این گروه حرف میزنند.
بهنام در این زمینه میگوید «هدفِ نهاییِ ما این است که موزیکی تولید کنیم که هم مخاطبِ ایرانی خوشاش بیاید و هم مخاطبِ بینالمللی. میخواهیم برای آدمهای اهلِ فکر موزیک تولید کنیم، آهنگهایی که شنیدنشان جالب و سرگرمکننده است اما باید با دقت به آنها گوش داد، موزیکی که میشود با آن رشد کرد».
برای اطلاعات بیشتر، صفحهی فیسبوکیِ گروه «نیمهها» را ببینید:
https://www.facebook.com/neemeha?fref=ts