شهروند ۱۲۳۶  پنجشنبه ۲ جولای  ۲۰۰۹

شاید خیلی ها به یادشان باشد که در اوایل انقلاب، پیش درآمد اخبار رادیو و تلویزیون کلماتی بود که به زبان عربی موزون قرائت می شد، سپس گوینده اخبار به بیان خبرها می پرداخت. در کنار زنده یاد شاهرخ مسکوب به اخبار گوش می دادیم، پس از شنیدن آهنگ اخبار، او به من گفت که مملکت به دست فداییان اسلام گرفتار شد. او اضافه کرد که فداییان اسلام در پس همه حرکتهای مردم، آنها را به جهتی که خود می خواهند پیش می برند، اما هیچگاه آشکارا سازمان شان را به عنوان یک تشکیلات مدعی قدرت نمایان نمی سازند.

منظور شاهرخ اخوان المسلمین بود که شاخه ای از آن در ایران با نام فداییان اسلام و شاخه های دیگرش تحت نام حزب الله لبنان و حماس فعالیت می کنند.

در آن زمان نمی دانستم، اما مدتی پس از آن یقین حاصل کردم آنچه که شاهرخ می گفت شناخت درست او از نیروی مخوف در پس پرده انقلاب ایران بود.

همواره با خود می گفتم چگونه می توان باور داشت که این همه مدعیان روشنفکری در ایران، از تاریخ کشورشان بی اطلاع باشند؟ منظورم از تاریخ کشور، تاریخ زمان ساسانیان، پیش و یا اندکی پس از آن نبود، بلکه تاریخ معاصر خودشان، اندکی قبل از رضا شاه کبیر.

نفوذ ملاها و مزاحمت های این عناصر خودسر، در طول تاریخ کشور ایران و بخصوص در زمان قاجار و اندک زمانی پس از به قدرت رسیدن رضاشاه بر هیچکس پوشیده نیست. حال چگونه باید قضاوت کرد؟ آیا باید گفت که روشنفکران ما که در پس خمینی علیه شاه به صف ایستادند و یا بعضا در “نوفل لوشاتو” از او دیدار کردند، از ماهیت این عناصر متحجر بی اطلاع بودند، و یا خیر ضمن آگاهی بدان، از آن گذشتند؟

ایرانی اگر فرصت یابد، قادر خواهد بود، در زمره پیشروان فرهنگ و علوم در جهان باشد، اما به اقتضاء موقعیت جغرافیایی، این کشور همواره مورد هجوم فرهنگی و نظامی بیگانگان بوده است.

آنچه که در حیات ما واقع شد، پیش از جنگ عراق علیه ایران که به تحریک خمینی و دار و دسته اش شروع شد، یک هجوم متحجر مذهبی بود که به رهبری اخوان المسلمین و به دست فداییان اسلام، سایه شوم آن تمامی کشور، از کرانه های دریای خزر تا سواحل خلیج فارس را در برگرفت و موجب شد تا ایرانیان به دست خویش ناآگاهانه تیشه به ریشه فرهنگ و تمدن خود بزنند.

رهبری این هجوم در ایران با نواب صفوی بود که پس از ترور حسنعلی منصور، نخست وزیر ایران که به دست بخارائی و با همکاری رفسنجانی صورت پذیرفت، توسط شاه اعدام شد، اما فعالیت فدائیان اسلام متوقف نگردید.

نواب صفوی دائی میرحسین موسوی و همسرش زهرا رهنورد بود. موسوی و همسرش خاله زاده اند. بدین ترتیب انتخاب موسوی به نخست وزیری توسط خمینی به قید قرعه صورت نگرفت، بلکه پیشینه ای تشکیلاتی زمینه ی این انتخاب بود.

شاه فداییان اسلام را ارتجاع سیاه می نامید، اما هیچکس او را باور نداشت. پس از اعدام نواب صفوی، این سازمان مافیایی توسط عواملی از جمله رفسنجانی، عسگراولادی، مصطفی چمران، رجائی، عراقی، خلخالی، خامنه ای، میرحسین موسوی، رفیق دوست، به همراه تعدادی دیگر و در راس همگی روح الله خمینی به فعالیت خود ادامه داد.

آنچه که اخوان المسلمین در پی آن است، برگزاری امپراتوری اسلامی در منطقه و سپس در دیگر نقاط جهان است. این سازمان که در مصر بنا نهاده شد و در لیبی و سوریه به نحو گسترده ای فعالیت می کرد، در مصر  و لیبی به شدت سرکوب شد، اما تا مدتها در سوریه فعالیت داشت. وقوف و آگاهی رهبری این سازمان از اصول مذهبی شیعه و نزدیکی این اصول با افکار متحجرانه این سازمان موجب شد تا رهبران اخوان المسلمین در پی شکار رهبری مذهب شیعه بر آیند، زیرا رهبریت شیعه حکومت را ازآن خود می داند. رهبری مذهب شیعه اعتقادش بر این است که پادشاهان و حکام دولتی نمایندگان آیت الله ها هستند و تا آنجا باید بمانند که از آنان اطاعت نمایند. و بدین ترتیب اخوان المسلمین توانست نفوذ بی چون و چرایش را در کشورهای لبنان و ایران حفظ و به نحو قابل توجه ای گسترش دهد. این سازمان اخیرا با انتخاب یکی از اعضا برجسته اش به نام “ایاد السامرایی” به ریاست پارلمان عراق، درصدد است تا این کشور را نیز به دامنه نفوذش اضافه نماید.

اخوان المسلمین و یا همان فداییان اسلام در ایران، به هیچوجه به ایران و یا فرهنگ ایرانی نمی اندیشد. اخوان المسلمین و یا همان فداییان اسلام در ایران، به حفظ منافع فرهنگی و یا اقتصادی ایران اهمیتی نمی دهد. این سازمان هیچ وقعی نمی گذارد حتی اگر همه ایرانیان معتاد به مواد مخدر شوند و یا فرزندان ایران به فحشا کشانده شوند. سازمان مزبور اهمیتی نمی دهد حتی اگر همه ایرانیان گرسنه باشند و یا از گرسنگی در خیابانهای شهرهای ایران جان سپارند. آنچه این سازمان ضد بشر می خواهد استفاده و یا سوءاستفاده از تمامیت اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران در جهت پیشبرد هدفهای غیرانسانی اش در منطقه و جهان است. این اهداف اخوان المسلمین در ایران به دست ملایان و عناصر وابسته به فداییان اسلام پیگیری می شود، همان سازمانی که شاه آن را ارتجاع سیاه نامید، اما مردم باور نداشتند زیرا این گفته از جانب شاه بود! شاید اگر شخص دیگری می گفت مردم او را باور می کردند. این شخص دیگر می توانست یکی از روشنفکران آگاه ایرانی باشد، اما همه روشنفکران آن زمان بدون استثناء تنها به این دلیل که عبارت ارتجاع سیاه از طرف شاه عنوان شده بود، حاضر به پذیرش آن نبودند، اگر چه گفته ی شاه درست بود.

این دقیقا نقطه ضعف همه ایرانیان و در رأس همه ی آنها روشنفکران ایران است.

مردم دروغهای خمینی را بی چون و چرا باور داشتند چون او خمینی بود اگر چه با حقه و دروغ و دغل توانست خود را امام سیزدهم جا کند. به عکس هر آنچه را که شاه می گفت ولو درست، نمی پذیرفتند.

سینما رکس آبادان به رهبری شخص خامنه ای به آتش کشیده شد و تعداد کثیری از فرزندان بی گناه در آن سوختند، این همان روشی بود که مدتی پیش از آتش زدن سینما رکس آبادان، عناصر اخوان المسلمین در سوریه به کار گرفتند و طی آن سالن نمایش مدرسه نظامی “آلپو” را به آتش کشیدند و تعدادی دانشجوی نظامی را در آن سوزاندند.

در سوریه، حافظ اسد توانست این عناصر را شناسایی و به شدت سرکوب نماید، اما در ایران علیرغم هر آنچه که دولت وقت ادعا می کرد، مردم رژیم شاه را مقصر و بدون محاکمه در محکمه ذهن خود محکوم و حکم به نابودیش دادند!

آنچه که شاهرخ مسکوب پس از شنیدن پیش درآمد اخبار در زمان انقلاب به من گوشزد کرد و با عنایت به آنچه که واقع شد و در حال حاضر همه ما ناظر آن هستیم، بر این نکته تاکید دارد که رهبری دشمنان واقعی ایران و ایرانی در ایران امروز با اخوان المسلمین است که در ایران تحت نام فداییان اسلام به تخریب ایران کمر همت بسته و با  اعدام و کشتار هزاران تن از بهترین فرزندان ایران از زمان تاسیس جمهوری نامبارک اسلامی تاکنون درصدد است هر آنچه که ایرانی است و یا هر آنکه ندای ایران سر می دهد را از بیخ و بن برکَنَد.

اینان دشمنان واقعی مبارزات مردم ایران اند و این مبارزات در نهایت در جهت نابودی این نهاد نامشروع و پدیده سرطانی در حرکت است و نه فقط برکناری یک نخست وزیر و جانشینی یکی دیگر از همان قماش و همین خانواده.

چنین جنایت و بیداد و ظلم و غارت را

مغول نکرد، سکندر نکرد و ملا کرد

مغول بکشت، سکندر بسوخت و تازی برد

ببین رذالت ملا که هر سه یکجا کرد

تورنتو ـ جون ۲۰۰۹