آنچه نهادهایی شبیه کنگره ایرانیان کانادا را برای نیروهای تمامیتخواه جذاب میکند ارتباط مستقیمی است که چنین نهادهایی قادرند با دایره قدرت در کانادا ایجاد کنند. کنگره، بنا به ذات خود، اولین نقطه تماس دولت کانادا، رسانههای کانادایی، و نهادهای اجتماعی و سیاسی کانادا در رابطه با مسائل مربوط به ایران و جامعه ایرانی کانادا است. اگر وزارت امور خارجه کانادا بخواهد نظر جامعه ایرانی را درباره موضوع بخصوصی بداند در وهله اول با کنگره ایرانیان کانادا تماس میگیرد. اگر رسانههای کانادا به دنبال کنکاش در اتفاقی باشند که در ایران یا در بین جامعه ایرانی کانادا پیش آمده باشد در اولین جستجو به نام کنگره برمیخورند. و اگر نهادهایی مثل صلیب سرخ قصد کمک به قربانیان حادثهای در ایران داشته باشند برای بسیج جامعه ایرانی با کنگره تماس خواهند گرفت. نیروهای تمامیتخواه میدانند که اگر بتوانند به هیئت مدیره کنگره راه پیدا کنند خواهند توانست دیدگاههای حزبی خود را به عنوان دیدگاههای مورد قبول جامعه ایرانی کانادا به دولت، رسانهها، و نهادهای اجتماعی و سیاسی منتقل کنند.
نیروهای تمامیتخواه کدامند؟
نیروهای تمامیتخواه آن بخش از اپوزیسیون جمهوری اسلامی هستند که تنها برای تفکر و منش سیاسی خودشان احترام قائلند. از دید این گروهها هر شخص یا نهادی که روشی جز آنان داشته باشد وابسته به ج.ا. است و به این دلیل نباید فرصت حضور در جامعه ایرانی را داشته باشد. نیروهای تمامیتخواه از آنجا که تفکر و منش سیاسی خودشان را برحق میدانند این اجازه را به خود میدهند که با هر روشی فرصت عرض اندام را از نیروهای دگراندیش بگیرند هرچند این روشها غیراخلاقی باشد یا همان روشهایی باشند که ج.ا. برای مقابله با مخالفانش استفاده میکند. همازاینرو، هرگاه پای نیروهای تمامیتخواه به نهادهای اجتماعی باز میشود با تمام توان میکوشند تمامیت آن نهاد را در اختیار بگیرند و راه را بر هر تفکر دیگر ـ سیاسی و بویژه
غیرسیاسی ـ ببندند. و از آنجا که این نیروها در بند اخلاقیات اجتماعی نیستند و از آن رو که خود را بر حق میدانند بی هیچ ناراحتی وجدان از روشهایی مثل تقلب، ترور شخصیت، و زدوبندهای پشت پرده استفاده میکنند.
کنگره ایرانیان کانادا بدون نیروهای تمامیتخواه
در شرایط ایدهآل ـ یعنی شرایطی که نیروهای اجتماعی و سیاسی جایگاه خودشان را داشته باشند و هیچکدام جای دیگری را تنگ نکنند ـ کنگره ایرانیان کانادا خود را از هرگونه موضعگیری حزبی برکنار نگه میدارد. چنین کنگرهای این موضوع ساده را درک میکند که جامعه ایرانی، مثل هر جامعه دیگری، از گونهگونی فکری و عقیدتی و سیاسی وسیعی برخوردار است که نه تنها صفت بدی نیست، بلکه میتواند یکی از مهمترین عوامل پیشرفت این جامعه باشد. تلاش برای یکدست کردن چنین جامعهای و برای بهزیر یک پرچم کشیدن آن تنها باعث بالارفتن تنشهای اجتماعی و تخریب جامعه و به شکست کشیده شدن آن تلاش میشود. نمونهاش تلاشی که خمینی برای “همه با هم” کردن جامعه کرد و نه تنها خودش، که بازماندگانش را هم به بنبستی کشاند که پس از سی و هفت سال هر روز بیشتر در آن غرق میشوند.
اما موضعگیری حزبی نداشتن به معنای کنارهگیری از سیاست نیست. در شرایط ایدهآل، کنگره در مسائل سیاسی درگیر میشود بیآنکه به آنها شکل حزبی بدهد. برای نمونه، موضوع زندانیان سیاسی در ایران فارغ از نوع تفکر یا وابستگی تشکیلاتیشان، حجاب اجباری زنان، تبعیض جنسی، اخراج بهائیان و اقلیتهای دینی از دانشگاهها و ادارات دولتی، حکم اعدام و سنگسار، آزاد نبودن رسانهها، محدودیت اقلیتهای قومی، و رابطه جنسی با کودکان (مثلا ازدواج با دختربچهها) از مواردی هستند که کنگره ایرانیان میتواند بدون موضعگیری حزبی در آنها وارد شود. همینطور در چارچوب مشکلات اجتماعی ایرانیان در کانادا کنگره میتواند در زمینههایی مثل حمایت از پناهندگان ایرانی فارغ از اعتقادات و وابستگی سیاسیشان، برگزاری جلسههای آشنایی با نامزدهای انتخاباتی در کانادا (ایرانی یا غیر ایرانی) فارغ از وابستگی حزبیشان، و تشویق جامعه ایرانی به شرکت در انتخابات کانادایی وارد عمل شود. در کنار اینها، و باز در شرایط ایدهآل، کنگره میتواند با برگزاری سخنرانی و سمینارهای گوناگون ایرانیان را با نظام سیاسی کانادا، نحوه فعالیت احزاب، باید و نبایدهای یک انتخابات دموکراتیک، شیوه کنترل قدرت دولت در یک نظام دموکراتیک، و وظایف و محدودیتهای شهروندی در یک نظام دموکراتیک آشنا کند. همه اینها میتوانند در کنار بسیاری فعالیتهای دیگر که لزوما محتوای سیاسی ندارند انجام شوند.
کنگره ایرانیان با نیروهای تمامیتخواه
در عمل، اما، در شش سالی که از تاسیس کنگره گذشته است این نهاد همه آنچه نباید میکرد را کرد و آنچه میبایست میکرد را نکرد. نیروهای سیاسی تمامیتخواه تمام تلاششان را کردند تا بههر قیمت وارد هیئت مدیره شوند و کنگره را به شکل لابی حزب و منش سیاسیشان درآورند. تنها نتیجه این تلاش بالارفتن تنش در جامعه ایرانی بود که به شکل استعفاهای پی در پی اعضای مستقل هیئت مدیره و صرفنظرکردن نامزدهای مستقل از شرکت در انتخابات و مهمتر از همه سرخوردگی و یأس مردم از حضور در و همکاری با کنگره نمود پیدا کرد. مجموع برنامههای همگانی کنگره در شش سال گذشته را که بشماریم از انگشتان دو دست تجاوز نمیکند. از جلسات هفتگی هیئت مدیره هرگز هیچ گزارشی به اعضا ارائه نشد. مدیران کنگره همیشه چنان عمل کردند که گویی صاحب کنگره هستند نه منتخب اعضای آن.
پاسخگو نبودن به اعضا و به جامعه چنان در فرهنگ هیئت مدیرههای پیشین و کنونی عجین شده که برای نمونه در جواب نامهای که پارسال من و سه تن از دوستانم در نقد عملکرد کنگره نوشتیم آقای صمد اسدپور در جلسهای که به همین منظور برگزار شده بود بهصراحت به ما گفت که تنها دلیل حضورش در آن جلسه این است که به ما بگوید هیئت مدیره حاضر نیست نه با ما و نه با هیچکس دیگر به گفتگو بنشیند. هیئت مدیره کنونی حتا از برگزاری جلسه هم خودداری میکند. برای نمونه، آقای آرشاک شجاعی، یکی از اعضای کنونی هیئت مدیره، نزدیک به دو ماه پیش پیشنهاد یک جلسه عمومی برای گفتگو با نویسندگان نامهای که در آن کنارهگیری آقای بنایی از هیئت مدیره درخواست شده بود را داد. اگرچه این پیشنهاد با استقبال امضاکنندگان نامه روبرو شد بهرغم پیگیری دوماهه در این زمینه هیچ قدمی برای برگزاری چنین جلسهای برداشته نشده و حتا جواب آن نامه داده نشده است.
در طی شش سال گذشته کنگره تنها توانست نزدیک به سیصد عضو جمع کند. یعنی تقریبا یک دهم درصد از جمعیت ایرانی کانادا. حتا در تورنتو که زادگاه این نهاد است تقریبا از هر چهارصد ایرانی تنها یک نفر جذب این نهاد شده است. این ناتوانی در جذب افراد جامعه بیشتر عمدی بود تا از روی سهلانگاری. خانمها و آقایانی که نهاد هیئت مدیره را در اختیار گرفته بودند همواره به این نهاد بهعنوان یک نهاد لابیگری نگاه میکردند (و میکنند) تا یک نهاد اجتماعی که باید سخنگو و نماینده جوامع ایرانی در کانادا باشد. اینان بر این اعتقاد بودند (و هستند) که تعداد زیاد اعضا تنها مشکلساز است و دست و پای هیئت مدیره را برای انجام وظایفش میبندد. تنها نقشی که جناح تمامیتخواه و هوادارانش برای اعضا قائلند این است که هرسال در انتخابات شرکت کنند و بعد به خانه بروند تا سالی دیگر که به حضورشان در انتخابات بعدی احتیاج پیدا میشود. هیئت مدیره و هوادارانش همیشه منتقدان را دعوا کردهاند که چرا وقت هیئت مدیره را با خواستههایی همچون شفافیت و پاسخگویی تلف می کنند. در جلسهای که چند ماه پیش با هیئت مدیره کنونی داشتیم یکی از آقایانی که برای تایید قانونی بودن ریاست آقای بنایی به جلسه آمده بود به این استدلال رو آورد که چون تعداد اعضای کنگره سیصد نفر است پس هرکدام از ما منتقدان حق داریم یک سیصدم از وقت هیئت مدیره را بگیریم. دکتر کهنموییپور توضیح داد که تا کنون چند بار نامههای نقدآمیز برای چند نخست وزیر کانادا نوشته و هربار جوابهای احترامآمیز دریافت کرده اما هیچگاه نشنیده که نخست وزیری بگوید جمعیت کانادا سی و سه میلیون نفر است و شما فقط حق دارید یک سی و سه میلیونیم وقت دولت را بگیرید!
کنگره ایرانیان کانادا به چه کسانی تعلق دارد؟
این یک سئوال بنیادی است که اگر بتوان بر سر جوابش به توافق رسید بیشترین بخش مشکلات کنگره حل خواهد شد. آقای بهروز آموزگار، یکی از مدیران کنونی کنگره، در نوشتهای که چندی پیش در سلام تورونتو چاپ شد (۲۹ اکتبر ۲۰۱۴) بهخوبی توضیح داد که کنگره، بهدلیل استفاده از نام “ایرانیان”، چه بهلحاظ حقوقی و چه اخلاقی متعلق به همه ایرانیان ـ فارغ از اینکه در آن عضو باشند یا نباشند ـ است. آقای صمد اسدپور، عضو سابق هیئت مدیره کنگره، سه هفته پیش در شهروند (۶ نوامبر ۲۰۱۴) کنگره را متعلق به فرهیختگانی معرفی کردند که از ج.ا. گریختهاند و در کانادا ساکن شدهاند. اما واقعیت این است که کنگره ایرانیان کانادا متعلق به همه ایرانیان است. کنگره هم متعلق به آنانی است که به کانادا پناهنده شدند و هم آنانی که به آن مهاجرت کردهاند؛ هم آنها که به اجبار ایران را ترک کردند و به اتفاق سر از کانادا درآوردند و هم آنانی که به اختیار از ایران خارج شدند و به دلخواه کانادا را برای زندگی انتخاب کردند؛ هم آنانی که میخواهند به ایران برگردند و نمیتوانند و هم آنانی که نمیخواهند به ایران برگردند اگرچه میتوانند؛ هم آنانی که به ایران سفر می کنند و هم آنانی که نمیکنند؛ هم آنانی که زندگی سختی در کانادا میگذرانند و هم آنها که از آسایش برخوردارند؛ هم آنانی که مسلمانند و هم آنها که معتقدند اسلام بزرگترین بلایی است که بر بشریت نازل شده؛ هم آنها که مجاهدند و هم آنها که پادشاهیخواهند و هم آنان که کمونیست هستند و هم آنان که ملیگرایند و هم آنان که سکولارند و هم آنان که به سیاست علاقهای ندارند، اما کنگره به عدهای هم تعلق ندارد: آنها که کنگره را تنها برای خودشان میخواهند و نمیخواهند جایی برای دیگران باز کنند.
چه تلاشهایی برای تصحیح کنگره انجام شده است؟
بیش از یک سال و نیم پیش، درست بعد از انتخاباتی که با چندین استعفا همراه بود من و دکتر ارسلان کهنموییپور با قصد ایجاد گفتگوی سازنده با هیئت مدیره تصمیم گرفتیم از گروهی از اعضا دعوت کنیم تا فکرهایمان را روی هم بگذاریم و راهی برای برون رفت از بنبست پیدا کنیم. حاصل این مشاوره نامهای بود که خطاب به هیئت مدیره پیشین نوشتیم و چند راهکار را مطرح کردیم از جمله شفافیت و پاسخگویی به اعضا از طریق انتشار صورت جلسات، گزارش حضور مدیران در جلسات، و رای مدیران در هر زمینه. همینطور، فعال کردن گروههای کاری و دعوت از اعضا برای عضویت در آنها، و چند راهکار دیگر. هیئت مدیره پیشین، همچنانکه در بالا گفتم، با ما همچون دشمن رفتار کرد و حاضر به هیچگونه گفتگویی نشد و با تلف کردن وقت ما را تا جلسه عمومی پیشین به دنبال خود کشاند.
درست یکی دو هفته پیش از جلسه عمومی، آقای دیوید موسوی، نایب رئیس هیئت مدیره پیشین با پیشنویس یک اساسنامه جدید که تا حد قابل قبولی راهکارهای پیشنهادی ما و همینطور چند بند مثبت دیگر (مثل اضافه کردن یک بازرس منتخب از سوی اعضا) را در خود داشت با چند نفر از اعضا از جمله ارسلان کهنموییپور و من چند جلسه گذاشت. آقای موسوی تاکید داشت که باید به هر شکل شده پیشنویس جدید را به مجمع عمومی برسانیم. نتیجه بیش از بیست ساعت وقت فشرده بود که چندین نفر از اعضای کنگره و دو تن از مدیران (آقای دیوید موسوی و خانم سارا تخشا) بر روی آن پیشنویس گذاشتیم و آن را بهموقع برای ارائه به مجمع عمومی آماده کردیم. در روز مجمع عمومی اما آقای فرخ زندی، رئیس پیشین هیئت مدیره، خارج از دستور اعلام شده جلسه تاخیر در بررسی اساسنامه را به رای گذاشت و آن را به شش ماه بعد موکول کرد.
انتخابات اما بهتر از سال پیش برگزار شد. تعداد زیادی از اعضا بر نحوه شمارش آرا نظارت داشتند و شکایتهایی که سال پیش مطرح شده بود مثل پر بودن صندوق رای پیش از شروع رای گیری تکرار نشد. با اینحال کنترلی بر تعداد ورقههای رای توزیع شده وجود نداشت و تعداد ورقههای رای از پیش اعلام نشد. این، راه را بر این احتمال باز گذاشت که تعداد رایهایی که به صندوق ریخته شدند ممکن است بیشتر از ورقههای صادر شده بود. همینطور، چندین نفر از لیستی عکس گرفتند که بین بخشی از جمعیت پخش شده بود و نام نامزدهای تمامیتخواه را در بر داشت. افزون بر این، چندی بعد، چند نفر از پناهندگان تازه وارد گفتند که یکی از مدیران کنونی آنها را با خود به مجمع آورده تا به لیستی که در اختیارشان گذاشته رای بدهند. این افراد حاضرند اگر انکاری پیش بیاید در این باره شهادت بدهند. با تمام این مشکلات انتخابات بهمراتب آرامتر و قابل قبولتر از سال پیش برگزار شد و تنها افرادی که توانستند بیش از پنجاه درصد آرا را به خود اختصاص دهند نامزدهای مستقل بودند. ترکیب هیئت مدیره نیز مانند پیش یکدست نبود و این امید را زنده میکرد که چند منش فکری گوناگون بتوانند در کنار هم کنگره را به پیش ببرند.
اما چنین نشد. خانم سارا تخشا چند روزی بعد از انتخابات استعفا دادند که راه را برای ورود یک مدیر انتصابی به هیئت مدیره هموار میکرد. این که چرا خانم تخشا دو سه روز زودتر استعفا ندادند تا فرد دیگری بهجای ایشان انتخاب شود پرسشی بود که هنوز جوابی دریافت نکرده. من در مدت کوتاهی که با خانم تخشا کار کردم ایشان را فرد درستکار و دلسوزی یافتم. ایشان چند بار به من گفتند که دیگر نمیخواهند در هیئت مدیره بمانند و در همان دو سه روز باقیمانده پیش از انتخابات استعفا خواهند داد. در روز انتخابات باز فرصتی پیش آمد تا با ایشان صحبت کنم. ایشان گفتند که از استعفا منصرف شدهاند و بخصوص با تغییر مثبتی که در ترکیب هیئت مدیره میبینند قصد دارند به کار ادامه دهند. استعفای ناگهانی و بیتوضیح ایشان بسیاری از جمله مرا شگفت زده کرد.
در زمینه انتخاب رئیس هیئت مدیره انتظار میرفت آقای فرهنگ فرید که هشتاد و پنج درصد آرا را به خود اختصاص داده بودند این سمت را به عهده بگیرند، اما هیئت مدیره با یک تاخیر دو ماهه بلاخره آقای رضا بنایی را به عنوان مدیر انتصابی جایگزین خانم تخشا کردند و همایشان را به ریاست هیئت مدیره منصوب کردند. این حرکت هیئت مدیره با اعتراض بسیاری از اعضا روبرو شد. بنا بر اساسنامه کنونی مدیر منتصب به پیشنهاد مدیران حاضر در هیئت مدیره و با تصویب رئیس هیئت مدیره منصوب میشود. این به آن معنا است که پیش از هرگونه انتصابی باید رئیس هیئت مدیره از بین مدیران و با رایگیری داخلی انتخاب شود و تنها پس از آن است که این رئیس میتواند از بین افرادی که پیشنهاد شدهاند یکی را به عضویت هیئت مدیره منصوب کند. به این ترتیب نه تنها ریاست آقای بنایی بهعنوان یک فرد غیر منتخب بر هیئت مدیره قابل قبول نیست، بلکه حتا عضویت ایشان در هیئت مدیره نیز غیرقانونی است.
اعضای قانونی هیئت مدیره در جواب نامهای که ما (آتوسا مهدویان، ارسلان کهنموییپور، سعید حریری، مهردخت هادی، و من) نوشتیم چنین استدلال کردند که چون آرای مدیران چهار به چهار بود آنها مجبور شدند از آقای رضا بنایی دعوت کنند که ریاست را به عهده بگیرند. بهدنبال این موضوع ما جلسهای با هیئت مدیره گذاشتیم که در آن چندین نفر از هواداران آقای بنایی هم برای تایید ریاست ایشان شرکت کرده بودند (و من را به فکر فرو برد که مگر قرار بوده جنگ و جدالی صورت بگیرد که احتیاج به چنین لشگرکشی باشد). این جلسه همانطور که انتظار میرفت بی نتیجه ختم شد و ما نصیحت شدیم که با “دموکراسی دوقبضه” مخالفت نکنیم. یعنی این که ما نمایندگانی را انتخاب کردهایم و آن نمایندگان هم رئیسی برگزیدهاند و این یعنی دموکراسی دوقبضه. و باز من به فکر فرو رفتم که پس چرا خانمی که این استدلال را مطرح کردند با مجلس خبرگان جمهوری اسلامی مخالفند چرا که در آنجا هم دموکراسی دوقبضه اعمال میشود: اول خبرگانی به هر ترتیب به مجلس میروند و بعد همین خبرگان رهبر انقلاب را انتخاب میکنند: دموکراسی دوقبضه!
اما آنچه در این میان پس از چند ماه تلاش به دست آوردیم تشکیل گروههای کاری بود. کمیته سیاستگذاری با کوشش آقای بهروز آموزگار و پشتیبانی آقای رضا قاضی شروع به بررسی اساسنامه کرد. کمیته مشارکت جمعی بیش از همه مدیون تلاشهای بیدریغ آقای بیژن احمدی و تیم حرفهای و پرکاری که اطراف خودش درست کرد است. آقایان مهدی شمس و ایرج رضایی کمیته پناهندگان را راهاندازی کردند. تعداد زیادی از اعضای کنگره به این کمیتهها پیوستند و شروع به کار کردند. با یک تخمین ساده میتوان گفت که مجموع این افراد تا کنون بیش از هزار و پانصد ساعت بر روی این فعالیتها وقت گذاشتهاند.
اما حاصل این تلاشها چه بوده است؟ اساسنامه تهیه شد و بهموقع به هیئت مدیره تحویل داده شد تا پیش از مهلت مقرر شش ماهه یعنی ۱۱ نوامبر به رای اعضا گذاشته شود. هیئت مدیره تا کنون هیچ اقدامی برای تشکیل مجمع عمومی نکرده است درحالیکه مهلت شش ماهه هم مدتی است به سر آمده. کمیته پناهندگان از هیئت مدیره درخواست یک نامه ساده در حمایت از پناهندگانی که در معرض دیپورت به ایران هستند کرده است، اما هیئت مدیره با این استدلال که چنین نامهای برایشان مسئولیت آور است از این کار شانه خالی کرده و حتا حاضر نیست همین مطلب را به صورت نوشته به این کمیته جواب بدهد. این در حالی است که همین خانمها و آقایان بهخوبی آگاه هستند ایران کشور بیقانونی است که برای اعدام دنبال دلیل چندانی نمیگردد. کشتن ریحانه جباری بعد از یک دادگاه که به یک جوک تلخ بیشتر شبیه بود هنوز همه را شوکزده کرده است و زندانی کردن غنچه قوامی بهدلیل اصرار بر تماشای یک مسابقه والیبال واکنش سخت جهانیان را به دنبال داشته است. به اینها باید بسیاری زندانیان سیاسی و عقیدتی و سرکوب مردم عادی را اضافه کرد. کمیته مشارکت جمعی تنها گروه کاری است که بهرغم کارشکنیهای هیئت مدیره هنوز مشغول کار است.
به این ترتیب هیئت مدیرهای که بهسختی میتواند پاسخ دهد که در این هفت ماهی که از شروع به کارش میگذرد چهکار درخوری انجام داده است صدها ساعت وقت داوطلبانی که با اشتیاق برای همکاری به کنگره رو آوردهاند را بههدر داده است. افزون بر این، جناح تمامیتخواه هیئت مدیره با تشکیل و تشویق یک گروه فشار تمام تلاشش برای به انجام نرسیدن کار گروههای کاری کرد. از آن سو، کمیته فرهنگی که هدایت آن به دست خانم شهلا غفوری و آقای آرشاک شجاعی افتاد با صراحت افراد “غیرخودی” را از کمیته بیرون کردند و جلسهای را که به اسم این کمیته برگزار کردند بیمشورت با اعضای داوطلب و حتا بدون خبر دادن به آنان برگزار کردند. و بلاخره اینکه هیئت مدیره اطلاعات و امکانات غیرقانونی در اختیار افراد “خودی” و نزدیک به هیئت مدیره میگذارد. برای نمونه، خانم سهیلا خداخواه در پستی که در فیسبوک Let’s Talk Iranian Canadian Congress گذاشتهاند نوشتهاند که آقای فرهنگ فرید چند ماه است در جلسات هیئت مدیره شرکت نکردهاند. گزارش حضور و غیاب مدیران یکی از مهمترین درخواستهای ما بوده و هست که هم هیئت مدیره پیشین و هم کنونی با آن به شدت مخالفت کردهاند و آن را یک امر درونی هیئت مدیره میدانند. بهاین ترتیب این پرسش را من از هیئت مدیره دارم که خانم خداخواه چگونه چنین ساده به اطلاعاتی دست پیدا کردهاند که با چنان دقتی از ما و باقی اعضا پنهان نگاه داشته شده. همینطور دو پرسش دیگر: آیا خانم خداخواه از اطلاعات محرمانه دیگری هم باخبر هستند که در اختیار اعضا گذاشته نشدهاند؟ و آیا شخص دیگری بجز خانم خداخواه هم از اطلاعاتی که از اعضای کنگره مخفی نگاه داشته میشود باخبر است؟ اطلاع از غیبت مدیران مسلما بر انتخاب مجدد ایشان تاثیر میگذارد و موضوعی است که همه اعضا باید از آن اطلاع داشته باشند. به این دلیل بار دیگر از هیئت مدیره میخواهم که گزارش کامل جلسات هیئت مدیره را به اعضا بدهند.
چه میتوان کرد؟
کنگره ایرانیان متعلق به همه ماست. هرچه بیشتر در آن فعال شویم بیشتر میتوانیم آن را به نهادی که نماینده و سخنگوی ما است تبدیل کنیم. از آن روزی که دو نفر از اعضا برای بهراه آوردن کنگره شروع به تلاش کردیم یک سال و نیم میگذرد. آن روزها ایرانیان حتا نام کنگره را هم نشنیده بودند و از وجودش بیاطلاع بودند. امروز بخش بزرگی از جامعه ایرانی این کنگره را میشناسد. از چند ماه پیش به این سو هر هفته چند مقاله در رابطه با کنگره در رسانههای ایرانی چاپ میشوند. توماری که برای برکناری آقای رضا بنایی از هیئت مدیره تهیه شده ۱۲۵ امضا دارد از جمله امضاهای چهار تن از اعضای قانونی هیئت مدیره یعنی آقایان بهروز آموزگار، بهمن رودگرنیا، رضا قاضی، و فرهنگ فرید. روزهای اولی که آقای بنایی بهشکل غیرقانونی به عضویت و ریاست هیئت مدیره منصوب شدند ادعا میکردند که هیچ علاقهای به این کار نداشتهاند و بنا به اصرار دوستان آن را پذیرفتهاند. امروز که ۱۲۵ تن از اعضای کنگره و چهار نفر از مدیران به ایشان میگویند در هیئت مدیره مهمان ناخوانده هستند شاید بهتر باشد این بار ناخواسته را از دوش بهزمین بگذارند و بروند.
اما مهمتر از آقای بنایی برخورد صحیح با تمامیتخواهان است. تمامیتخواهان از چند امتیاز برخوردارند. مهمتر از همه اینکه متشکل و همراه هستند. همینطور گروه فشار پرقدرتی دارند که با توهین و تحقیر و تهمت سعی میکنند دیگران را از صحنه خارج کنند. همین گروه فشار هرتلاش مثبتی را بر هم میریزد و با خسته کردن افراد آنها را از دور خارج میکند. برای نمونه جلسات بررسی اساسنامه که روزهای اول بیش از سی نفر در آن حضور پیدا میکردند در روز آخر تنها با پنج نفر تشکیل شد. تمامیتخواهان از امکانات مالی بالایی هم برخوردارند. با این حال اینان یک نقطه ضعف بزرگ دارند که همان نقطه قوت ما است: تعدادشان بسیار کم است. همین است که با هر ترفندی در این شش سال گذشته از گسترش اعضای کنگره پیشگیری کردهاند. تا زمانی که تعداد اعضای کنگره سیصد یا چهارصد نفر باشد اینان میتوانند با همان تعداد کم هیئت مدیره را کنترل کنند. اما اگر اعضای کنگره به هزار نفر یا بیشتر برسد غیر ممکن است که تمامیتخواهان بتوانند بیش از آنچه هستند خود را نشان دهند حتا با تقلب یا زیر پا گذاشتن اخلاقیات. بنابراین دعوت من از همه ایرانیان است که میگویم دلسرد و سرخورده نشوید. به عضویت کنگره درآیید و در فعالیتهای آن شرکت کنید. کنگره متعلق به همه ماست. خوب و بدش هم به ما برمیگردد. اگر همه در آن شرکت کنیم و در گسترش آن بکوشیم و تلاش کنیم تا محیطی دموکراتیک و آزاد درست کنیم همه از آن سود خواهیم برد. برعکس، اگر آن را در دست تمامیتخواهان رها کنیم دود اشتباهات آنها بهچشم ما خواهد رفت. تنها راه مصونیت مشارکت است.
*دکتر شهرام تابع محمدی، همکار شهروند ، در زمینه های سینما، هنر، و سیاست می نویسد. او دارای فوق دکترای بازیافت فرآورده های پتروشیمی و استاد مهندسی شیمی در دانشگاه تورونتو است. او جشنواره سینمای دیاسپورا را در سال ۲۰۰۱ بنیاد نهاد.