بخش اول
هنر و ادبیات مرز نمیشناسد و نیازی به زبان مشترک هم ندارد. نقاشی، رقص، مجسمهسازی، موسیقی و … میتوانند انسان را به وجد آورند و حیرت. اما این وجد و حیرت در صورتی رخ میدهد که امکان دسترسی به هنر و ادبیات سرزمینهای دیگر وجود داشته باشد. این آشنایی برای ما ایرانیها که اکنون بیش از سه دهه از زندگی در مهاجرت برخی از ما میگذرد، با کمی تلاش و نوشتار در مورد کشورهای میزبانمان، میسر خواهد بود و شناختمان را از بنمایهی ادبیات و هنر این کشورها بیشتر خواهد کرد. بعضی از کشورها و یا برخی از کسان، چنان شهره هستند که نیاز به تلاش من و دیگری ندارد که همهگان آنها را میشناسند. در مورد کشوری که میزبان من بوده و بیش از دو دهه از زندگیام را در آن سپری کردهام، کسی مانند «هنریک ایبسن» ناآشنا نیست. اما آیا هم عصرهای او هم که هیچ کدامشان از او کمتر نبودهاند اما به آن شهرت عالمگیر دست نیافتهاند، در نزد مردم ما شناخته شدهاند؟ آیا پیشزمینهای که «ایبسن» بر شانههای آن پا گذاشته است و مسایل اجتماعی و سیاسی زمانهی خود را در قالب نمایشنامه در برابر ما قرار داده است را میشناسیم؟ آیا هنر و ادبیاتی که به ادبیات «نورون» یا ادبیات مردم اسکاندیناوی قدیم، موسوم است را میشناسیم؟ آیا با اسطوره و رمز و رازهای مردم این سرزمین که با آن ادبیات و هنر درخشانی را آفریدهاند، آشنا هستیم؟ آیا …
این همه زمانی از پس کوه ابر انبوه و سیاه بر دایره میافتد که همت کنیم و در مورد ادبیات و هنر سرزمینی که جانپناه ما بوده است، پژوهش کرده و آن را به فارسی زبانها بشناسانیم. به همین سبب هم در چند هفته آینده تلاش خواهم کرد تا اندکی، قطرهای از دریای پر گُهر ادبیات نروژ را معرفی کنم. در مورد کشورهایی مانند آمریکا، به خاطر امکانات و تبلیغ به اندازهی کافی شاید کار شده باشد و همهگان کمابیش با آن آشنا باشند. اما در مورد کشورهایی مانند ایسلند، نروژ، سوئد، هلند، دانمارک و … هنوز ناگفته زیاد است که باید آستینها را بالا زد و این مهم را انجام داد.
ای کاش چند سال پیش که یکی از ناشرهای نروژی تصمیم گرفته بود کتاب تاریخ ادبیات نروژ را به فارسی ترجمه کند، پس از گفتگو با ناشر ایرانی و ویراستارهای ویژه این کار، بر سر دستمزد ترجمه، کوتاهی و ناخن خشکی به خرج نمیدادند و اکنون این کتاب با ارزش در اختیار فارسی زبانها بود. این مقاله را هم من مدیون اندیشهی همان کار هستم که خلاصهی ترجمه را دست مایه کار قرار دادهام.
عباس شکری
ادبیات نروژ، نوعی از ادبیات و هنر روایتگری است که یا در نروژ آفریده شده یا توسط نروژیها نوشته شده است. تاریخ ادبیات نروژ به سالهای پیش از میلاد مسیح برمیگردد؛ به دوران «شعرادا۱» و «شعر اسکالد۲» که در سالهای ۸۰۰ و ۹۰۰ میلادی با کسانی چون «براگ پدر» و «اویویند اسکالد». با ورود مسیحیت در سدهی دهم میلادی، نروژ با علوم قرون وسطای اروپایی مرتبط شد؛ تاریخ نویسی و نگارش تاریخ انبیا. این آشنایی با توجه به سنت شفاهی روایتگری مردم نروژ و نفوذ ادبیات ایسلند، دورانی را پدید آورد که در آن آثار ادبی زیادی آفریده شد. این دوران از سالهای ۱۱۰۰ در دوران پادشاهی «هوکون هوکونسن» شروع میشود و تا اوایل سالهای ۱۳۰۰ نیز ادامه پیدا میکند. از آثار با ارزش این دوران میتوان از «تاریخ نروژ» و «آینهی پادشاهی» نام برد.
سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۸۰۰ میلادی، دوران سیاه ادبیات نروژ نام گرفته است، نویسندههای نام آشنای نروژی مانند «پدر کلاوسن فریس» و «لودویگ هولبرگ» در آفرینش ادبیات دانمارک – نروژ شرکت کردند. در واقع، این نویسندگان بیشتر دانمارکی بودند تا نروژی. اوایل دههی اول سدهی ۱۸۰۰ مبارزات استقلال طلبانه نروژ در کنار نوعی ناسیونالیسم نیز آغاز شد. این موضوع بهانهای شد برای فعال شدن ادبیات ملی نروژ. غزلسرای نروژی، «هنریک ورگلاند»، نویسندهای پر نفوذ و ملیگرا بود. این در حالی است که در سالهای بعد، «هنریک ایبسن» نمایشنامه نویس پرآوازهی نروژی، رد پای ادبیات نروژ را در سراسر اروپا به حرکت در آورد، طوری که اشاره به آثار او در ادبیات اروپایی اجتناب ناپذیر میباشد. از زمان استقلال در سال ۱۹۰۵، ادبیات نو نروژ دوران رشد خود را آغاز کرد. آغازی که منتهی شد به پدیدار شدن دو نویسندهی نروژی که برندهی جایزهی نوبل در ادبیات شدند؛ «کنوت هامسون» و «سیگرید اوندست».
ادبیات دوران نورون (۱۳۵۰ – ۶۰۰ میلادی)
قدیمیترین نوع ادبیات نروژ، یکی شعر است و دیگری فرهنگنگاری که هر دو هم به مردم بومی نروژ برمیگردد.
کتیبههای رونیک حکایت از این دارند که در نزد مردم بومی، هم قافیه وجود داشته و هم ریتم کلامی. اگرچه بخش بزرگی از این آثار ناپدید شدهاند، اما همین کتیبهها حکایت از زنده بودن ادبیات شفاهی و نوشتاری نزد مردم شمال اروپای آن زمان، میکند. ادبیاتی که فرهنگ، زندگی و تصوراتی که مردم آن زمان نروژ، پیش از آن که به خود به عنوان نروژی فکر کنند، داشتهاند، را روایت میکند. نوشتار در فرم رمزنگاری یا تصویرنگاری و سخن مرموز، ارزش غیرقابل تصوری در دوران بومیان شمال اروپا داشتهاند که تن میزند به سحر. شاید همین نفوذ کلامی موجب میشده که در هنگام دفن حتمن نام فرد مرده بر سنگ یا هر چیز دیگری حک شود. در تنها گورستان باقی مانده از آن دوران، روی یکی از سنگ نوشتهها چنین آمده است: خواهر عزیزم.
کسانی که توانایی حک کردن بر روی سنگ یا هر چیز دیگری داشتند، نزد مردم آن روز، از احترام و ارج خاصی برخوردار بودند که قدرت هم چاشنی آن میشده است. بر روی یکی از کتیبههای به دست آمده در گورستان «اگیا» واقع در منطقهی “سونگدال”، که تاریخ ۶۰۰ بعداز میلاد را هم دارد، از زبان «نورون» یعنی شمال اروپای آن روز، استفاده شده است. هرچند که درک صد در صد آنچه بر این کتیبه آمده، ممکن نیست، اما تاریخنگاران و زبان شناسان، آن را چنین آوردهاند:
خورشید در پی این سنگ نبوده
چاقو هم آن را زخمی نکرده
هیچ کس آن را در معرض دید نمیگذارد
آنگاه که ماه بر آن میدرخشد و قافیه زندگی سر میدهد
مردان وحشی هم آن را تکان نخواهند داد
این که زبان مردم اسکاندیناوی در حال رشد بوده و ادبیات غنی و پر ثمری را در چلهی کمان داشته، را میشود از همین شعر دریافت. بیشتر اثرهایی که در سدهی دوازدهم میلادی در ایسلند نوشته شده است، برآمد تلاش نروژیهایی است که به آنجا مهاجرت کرده بودند. ارتباط بین نروژ و ایسلند، چنان نزدیک و دوستانه بوده است که گاه تفاوت بین شعر نروژی و ایسلندی ناممکن میشود.
شعرهای «ادا» در سالهای قرن نهم نوشته شدهاند. برخی از آنها اشارتی به تصویرنگاریهای اسکاندیناوی دارند و روایت قهرمانان داستانهای شفاهی، اسطوره و تاریخ مردم این سرزمین هستند. به کارگیری واژههای شاعرانه در دستور روز شعرهای جدید قرار میگیرد. به عنوان نمونه شعرهایی که شهره شدهاند به «هوامُل» که همان شعر رباعی ماست. یکی از اثرهای بزرگ شاعرانه که «فال عجوزه» نام دارد، در ردیف اول شعر «ادا» قرار دارد. همین اثر با ارزش، شفافیت لازم و کافی و همهجانبه در مورد اسطورهشناسی مردم اسکاندیناوی و ایدههای آنها به دست میدهد.
شعرهایی که در مورد انبیا گفته میشد، هم پیچیده بودند و هم ادای احترام برای زندهها و کسانی که مرده بودند. قطعه یا بند شعری که سروده میشد کاملن هنرمندانه بود و تصاویری که آفریده میشدند، نیاز به آگاهیهای ویژه برای درکشان داشتند. با وجود آن که نروژ در شرایط نسبی تنهایی و انزوا به سر میبرد، شعر این سرزمین بر اساس سنتهای روایی مشترک با آلمان نیز ساخته شد. پادشاه، «هوکون هوکونسن» شاعران را به دربار نزدیک کرده بود و برایشان احترام زیادی قایل بود. تاکنون نام بیش از ۲۶۰ شاعری که در مورد انبیا شعر میگفتند و در دربار هم از ارج و قرب خاصی برخوردار بودند، معلوم شده است. در بین آنها، کسانی که شهرهی عام و خاص بودند، از «براگه پدر» که در سدهی نوزدهم زندگی میکرد و «تئودولف نوینورسک» که از قومهایی که در غرب نروژ زندگی میکردند به نیکی یاد کرده و تاریخ زندگی آنها را در کتاب اسطورههای اسکاندیناوی آورده است، میتوان نام برد.
شاید یکی از بزرگترین شاعران آن زمان نروژ، «اویوند اسکالده اسپیلر» است که منظومهی بلند پادشاه «هوکون خوب» را نوشته است. این منظومه هم زیبا است و هم قابل توجه، از احساسی ژرف برخوردار است و سبک زیبایی نیز دارد. این شعر به طور متناوب، سیال است بین دو بیت که هر یک از سبک خاصی استفاده میکند.
بعد از هزارهی اول، دین مسیح در نروژ هم خوان خود را پهن کرد. با ورود مسیحیت، سبک و روش شعرهای مذهبی و در باب انبیا، تغییر کرد و این تحول بر اساس بنیادهای اسطورههای اسکاندیناوی و سنتهای آنها نیز رخ داد. در این معنا و در همان دوران، چنین به نظر میآید که شعر معنوی و مذهبی بیشتر در ایسلند رشد داشته است و به همین خاطر هم بیشتر شاعرهای نروژی پیشرفت این نوع شعر را در ایسلند، بیشتر از نروژ میدانند و به آن نیز با احترام برخورد میکنند.