فیلم “پول را بردار و فرار کن” ساخته وودی آلن را (که خودش هم در آن بازی کرده است) دیده اید؟!

صحنه ای دارد؛ وودی آلن در نقش سارق مغازه جواهر فروشی، نیمه شب با لباس چسبان سراپا مشکی خود را به ویترین مغازه جواهر فروشی که الماس درشتی را پشت ویترین اش به نمایش گذاشته اند می رساند، شیشه ویترین را به صورت دایره ای به قطر یک وجب می برد، دستمال مخملی از جیب اش درمی آورد، شیشه بریده شده ویترین را با دقت در آن می پیچد و آن را در کوله پشتی اش می گذارد… و فرار!

 

چه خوش گفت آن که گفت همدلی از همزبانی خوشتر است. ربط اش با صحنه ای که خدمتتان عرض شد این که هیچ ناهمدلی ای آزاردهنده تر و مأیوس کننده تر از این نیست که مخاطب ات گفته یا نوشته و هر ارتباط دیگری که به وسیله آن از ذهنیت ات گفته ای را مثل وودی آلن بگذارد و چیز دیگری که اصلاً ربطی به موضوع ندارد بردارد و ببرد.

متنی نوشته ای و در آن از این که هنرمندان و نویسندگان و شاعران معمولاً در دنیای مخصوص خودشان سیر می کنند و قادرند واقعیت های شان را خودشان خلق کنند و نیز به همین علت گاه گیج و حواس پرت و سخت سر (به قول این جایی ها Preoccupied  یا Difficult) به نظر می آیند گفته ای، آن وقت در تائید گفته ات و اشاره به این که تو تنها نیستی که چنین ذهنیتی نسبت به نویسندگان داری، از نویسنده معروفی عین گفته اش را به اصطلاح “پرانتز باز پرانتز بسته” نقل قول می کنی که؛ “از من می شنوید دوست و همسر و حتی فرزند نویسنده جماعت نشوید دوری و دوستی…” نقل قول را هم تمام و کمال و از “ب” ی بسم الله تا تای تمّت آورده ای؛ نه چیزی به آن اضافه و نه چیزی از آن کم کرده ای. نیز قولی را که نقل کرده ای استراق سمع نکرده ای یا از گفت وگویی در یک اتاق در بسته بیرون نکشیده ای، بلکه از مصاحبه ی چاپ شده و تجدید چاپ شده ای آورده ای که مصاحبه شونده هر چه گفته جهت چاپ و انتشار ابراز کرده است.

 

آنوقت مجسم کن مخاطب ات، خواننده ات، فحوای نوشته و هر آن چه منظور داشته ای را رها کند و بچسبد (گیر بدهد) به این که؛ این آقای نویسنده کسی نیست که چنین حرفی زده باشد، و شاید ایشان ـ نویسنده ـ در جایی و مکالمه ای این جمله را گفته است که از نقل این جمله به صورت انتزاعی معنی دیگری مستفاد شود و به اعتبار و وجهه ی نویسنده خدشه وارد کند!

گفت: What part of “No” you don’t understand?!

کدام قسمت “از من می شنوید دوست و همسر و حتی فرزند نویسنده جماعت نشوید؛ دوری و دوستی” را متوجه نمی شوید یا احتیاج به توضیح دارد تا برایتان هجی اش کنم؟! بنده نگارنده که گفته ی “لا اله الا الله” را “لاالله” نقل نکرده بودم که قلب معنی و مفهوم کرده باشم! این عین گفته ایشان است و به همین دلیل دیگر حتی از عهده خود ایشان هم خارج است که جلوی خلق الله (مثل بنده) را بگیرند که قول ایشان را نقل نکند! این وظیفه گوینده است که پرانتز را که باز می کند، همه فکرهایش را بکند و حرف هایش را همانطور که می خواهد بزند، بعد پرانتز را ببندد، نه وظیفه نقل قول کننده. گفته ی ایشان مانند هر شعر، مَثَل و حکایتی، دیگر جزو اموال عمومی است و ملک شخصی هیچکس حتی خود گوینده اش هم نیست، (بماند که ایشان حرف دلشان را گفته اند و شیرین هم گفته اند و غفلت شان تنها این بوده است که فکر نمی کرده اند کاسه های داغ تر از آشی پیدا شوند که به ایشان بگویند حرف دهانت را نفهمیده گفته ای.) دوست عزیز، شما هم از من می شنوید اگر چنین جمله قصاری پرانتز باز پرانتز بسته با چنین سابقه و تاریخچه ای که مو لای درزش نمی رود پیدا کردید، مهمان من؛ مصرف اش کنید و گوش به حرف هیچ کاسه داغ تر از آشی هم ندهید.

لازم به یادآوری است که کسی که این جمله قصار و واقعی را گفته است شاید توجه نداشته (یا شاید داشته) است که زبان، تنها اصواتی که نام یک شیئ یا فرایند را مشخص می کند که نیست؛ اصلاً تمام زحمت و همتی که یک مترجم به کار می برد، اگر مترجم خوبی باشد، اینست که فرهنگ یک زبان را به فرهنگ زبان دیگری تبدیل کند. چرا که دو ناهمزبان علاوه بر این که یکی شان به میز می گوید میز و دیگری می گوید تی بل، از دو فرهنگ و سنت و حال و هوای متفاوت می آیند که تنها یکی از نمادهایش زبان متفاوت شان است. شما مجسم کنید فرهنگی را که از دوست و همسر و فامیل و فرزندش گرفته تا همکار و رئیس و حتی رئیس جمهور مملک اش همه را “تو” you خطاب می کند، آنوقت فرهنگ دیگری را که برای “من” و برای “تو” هر کدام چند کلمه متفاوت دارد و بین من بهت گفتم تا بنده به سرکار عرض کردم لااقل هفت هشت شیوه دیگر برای I told you دارد، یا مثلاً زبانی که ـ انگلیسی ـ وقتی یک یا چند نفر را به اضافه خودت نام می بری، اول به آنها و بعد به خودت اشاره می کنی؛ “my wife and I” یا “he and she and my son” و زبانی که “من” متکلم وحده پیش از هر چیزی، فرق نمی کند چه، می آید! یا باز، فرق بین زبانی که فرهنگ اش برای پسرعمو و پسردائی و پسرعمه و پسرخاله و اصلاً هر کسی که از یک جای یکی از قوم و خویش های مادر و پدرشان رد شده است تنها یک کلمه دارد (cousin) و زبانی که برای یک یک آنها اسم مخصوص خودش را دارد.

وقتی فکر کنیم که این همه تفاوت تنها برای زحمت دادن به متکلم یا آسان کردن کارش نبوده بلکه ایجاب می کرده است چنان فرهنگی که چنین زبانی داشته باشد، پی خواهیم برد که چه ارزش والائی دارد وقتی دو دل، با وجود ناهمزبانی، یکی می شود چه شیرین و انسانی است این همدلی.