من نیز مانند هزاران هم میهن دوستدار و هوادار اکبر گنجی هستم. در ده- دوازده سال گذشته بیشتر نوشته های او را خوانده ام و زمانی که در زندان بود…
شهروند ۱۲۴۰ پنجشنبه ۳۰ جولای ۲۰۰۹
"هرکس با رژیمی خودکامه
مبارزه کند و یا زندانی شود،
آزادی خواه نیست. آزادی خواه
می بایست دقیقا در نظام فکری
و مبانی نظری خود جایگاه
آزادی و دموکراسی و حقوق بشر را روشن نماید".
(مانیفست جمهوری خواهی، فروردین ۱۳۸۱، زندان اوین، اکبر گنجی).
* * *
من نیز مانند هزاران هم میهن دوستدار و هوادار اکبر گنجی هستم. در ده- دوازده سال گذشته بیشتر نوشته های او را خوانده ام و زمانی که در زندان بود، از راه نوشتن مطلب و امضا تومار، در حد توان خود برای آزادی اش تلاش کردم. سه سال پیش، زمانی که در ایتالیا بسر می برد، مصاحبه هایش با نشریه های معتبر ایتالیایی را ترجمه و منتشر کردم.
برای این دوستداری و هواداری خود نیز چند دلیل دارم:
نخستین دلیل این است که اکبر گنجی را انسانی قابل انعطاف و تحول پذیر می دانم و این صفت با ارزشی است. این که یک جوان قشری متعصّب حزب اللهی، که به گفته برخی به صورت دختران و زنان بدحجاب اسید می پاشیده، به انسان آزادی خواه و روشنفکری بدل شود که همه جزم ها را از لوح اندیشه بزداید، برای من ارزشمند و قابل احترام است.
دلیل دیگر، استعداد اکبر گنجی برای آموختن و آموزاندن است. او نه تنها خود تشنگی و اشتیاق زیادی برای آموختن دارد، بلکه علاقمند به آموزش آموخته های خود به دیگران نیز هست. این خصلت نیز با آن که در مواردی می تواند، به دلیل پخته نبودن و قوام نیامدن آن "آموخته" ها، آنقدر که او می پندارد برای دیگران مفید نباشد، اما به نظر من به هرحال خصلتی مثبت و ارزشمند است.
دلیل سوم، پایداری و ایستادگی فوق العاده اکبر گنجی در دفاع از باورها و ایده هایش است. این پایداری و ایستادگی که زمینه ساز شهرت و محبوبیت جهانی اوست، تاکنون برایش پرداخت بهایی سنگین ـ بیش از ۶ سال زندان، ۸۰ روز اعتصاب غذا و تحمل سختی های دیگر ـ را دربرداشته است.
نام اکبر گنجی پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ بر سر زبان ها افتاد. از او دهها مقاله و مصاحبه در نشریات اصلاح طلب چاپ شد که در سال ۱۳۷۸ در قالب دو کتاب با عنوان های: "عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری" و "تلقّی فاشیستی از دین و حکومت" منتشر شدند و کتاب اوّل، تنها در مدت یک سال، به چاپ چهاردهم رسید که برای ایران رویدادی اگر نه بی سابقه، دست کم نادر است. در تمام این نوشته ها، اکبر گنجی با بیانی صریح و بدون ابهام، تمامیت خواهی و اقتدارگرایی حکومت مذهبی، بویژه دو دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، را زیر مهمیز تند انتقاد گرفت و به هواداری از حقوق مردم و آزادی و دموکراسی پرداخت.
به عنوان نمونه، در فرازهایی از کتاب "تلقّی فاشیستی از دین و حکومت" می خوانیم:
ـ "اگر همه آدمیان، تنها به جز یک تن، به عقیده ای باشند و آن یک تن بر عقیده ای مخالف، خاموش کردن او به همان اندازه نارواست که اگر او به فرض آن که می توانست، بر آن می شد تا همگان را به خاموشی وادارد". (ص ۴۸، به نقل از جان استوارت میل).
ـ "آیا همان طور که انسان ها حق انتخاب میوه های مختلف (هلو، سیب، انگور، خیار و…) را دارند، حق انتخاب اشکال مختلف حکومتی را ندارند؟ آیا کسی مجاز است به انسان ها بگوید فقط باید هلو بخورید؟". (همان کتاب، ص ۱۰۱).
ـ "توتالیتر یا فاشیست کسی است که می خواهد بر انسان ها و کل جامعه چیرگی تام پیدا کند. هدف چیرگی تام این است که همه انسان ها را به یک انسان واحد تبدیل کند؛ یعنی تمایز و تکثر انسان ها را نمی پذیرد. همه باید یک جور احساس کنند، یک جور بیندیشند و یک جور سخن بگویند. از نظر آنها پذیرفته نیست که در یک جامعه انسان های مختلفی با فکر، سلیقه و سبک های زندگی مختلف داشته باشیم". (همان کتاب، ص ۱۹۲ – ۱۹۳).
ـ "فاشیست ها برای این که سیطره و چیرگی تام بر جامعه پیدا کنند، راه اوّلش این است که شخصیت حقوقی افراد را بکشند. یعنی افراد را از حقوق مدنی محروم کنند". (همان کتاب، ص ۱۹۳، به نقل از خانم هانا آرنت).
ـ "از نظر جامعه شناختی فاشیسم محصول فشارهای روحی ناشی از عصر مدرنیسم، گسیختگی اجتماعی، جامعه توده ای و برخاسته از احساس ترس و نا امنی طبقاتی است که از فرآیند نوسازی و تاجرمآب شدن جامعه زیان دیده است. طبقات سنّتی جامعه بویژه طبقات متوسط در حال افول در فرآیند نوسازی، امنیت و آرامش مالوف خود را از دست می دهند و از آزادی هایی که جامعه مدرن به همراه می آورد گریزانند و ازهمین رو با پیدایش جنبش و ایدئولوژی و رهبری فاشیستی خود را در دامن آن می افکنند تا از این آزادی نامطلوب بگریزند و امنیت سنّتی از دست رفته را در درون ایدئولوژی توتالیتر و فراگیری بازیابند". (همان کتاب، ص ۲۰۶ – ۲۰۷).
ـ "جامعه مدنی قلمرو منافع فردی است؛ جایی است که افراد در آن وجود دارند و به دنبال منافع اقتصادی ـ سیاسی ـ فرهنگی خودشان هستند. در جامعه مدنی هرکس به دنبال هدف خاص خودش می گردد و می خواهد آن نحوه از زندگی و معیشتی را داشته باشد که خودش مطلوب می داند". (همان کتاب، ص ۲۰۸).
ـ "افراد واجد استعداد فاشیستی دارای چند خصوصیت هستند: … به فرافکنی و مشاهده نیات خصمانه در جهان خارج تمایل دارند، یعنی هرکس را که مثل او فکر نمی کند یا رفتار نمی کند؛ بیگانه، دگراندیش، غربزده، آشغال، کثافت، تروریست خطاب می کند. اینان افراد جامعه را به درون گروه و برون گروه تقسیم می کنند و برون گروه ها را دشمن تلقّی می کنند… به جای آزادی بر نظم و اطاعت تأکید بسیار دارند". (همان کتاب، ص ۲۱۳).
فزون بر آنچه که از کتاب "تلقّی فاشیستی از دین و حکومت" نقل شد، در "مانیفست جمهوری خواهی" اکبر گنجی که در فروردین ۱۳۸۱ در زندان اوین نوشته شده نیز می توان خواند:
ـ"نظام سیاسی مطلوب برای تحقق بخشیدن به حقوق، آزادی ها و کرامت فردی انسان ها شکل می گیرد".
ـ"مهم ترین محل انتخاب گری انسان دنیای فکر، اندیشه و عقاید است. برای انسان باید این امکان وجود داشته باشد که آزادانه با آراء و افکار و اندیشه های متعارض روبرو شود و آزادانه دست به انتخاب بزند".
طبیعی است که انسانی با چنین اندیشه های روشن و والا، سطح انتظار و توقّع را در دوستداران و هواداران خود بالا می برد. کم ترین این انتظار و توقّع ها، این است که کنش و کردار او با اندیشه هایش هماهنگ بوده و واعظ غیر متعظ نباشد.
هفته گذشته، اکبر گنجی بانی و سازمان دهنده رویدادی بود که چندوچون آن مرا، به عنوان یک دوستدار و هوادار، اگر نه بدبینی، دست کم دچار سرخوردگی کرد!
به گزارش "میزان پرس"، در فراخوان مشترک اکبر گنجی و ۲۶ شخصیت شاخص دیگر: "…به مدّت سه روز از ۳۱ تیر تا ۲ مرداد (۲۲ تا ۲۴ جولای) در برابر مقر سازمان ملل متحد در نیویورک دست به اعتصاب غذا خواهیم زد تا صدای مظلومیت مردم شریف ایران زمین را به گوش جهانیان برسانیم".
شوربختانه شیوه برپایی و برگزاری این همایش به گونه ای بود که در تضاد آشکار با اندیشه های اکبر گنجی ـ که مختصری از آن را در بالا خواندید ـ قرار داشت. در این فراخوان به اعتصاب غذا و تحصّن، اکبر گنجی و یارانش اعلام کردند که شرکت کنندگان حق همراه داشتن هیچ گونه پرچم و یا سر دادن شعارـ جز آنچه که مورد تأیید برگزارکنندگان است ـ را ندارند!
با خواندن این مطلب، من در عین شگفت زدگی، کوشیدم با توسّل به ضرب المثل "انشاءالله گربه است" به خود بقبولانم که این گردهمایی یک محفل خصوصی روشنفکری است و به این اعتبار شاید ـ بر شاید تأکید می کنم ـ حق داشته باشند سلیقه شخصی خود را به کسانی که به کسب افتخار حضور دراین محفل خصوصی روشنفکری اصرار داشته باشند، تحمیل نمایند!
خواندن متن مصاحبه ۲۰ تیر ماه اکبر گنجی با رادیو فردا، این توجیه گری دوستدارانه و هوادارانه مرا نقش برآب کرد:
رادیو فردا: " آیا امکان دارد از اقشار دیگرهم به این اعتصاب غذا بپیوندند؟".
اکبر گنجی: " در این بیانیه روشنفکران نامی ایران از تمام ایرانیانی که در امریکا هستند دعوت کرده اند که در این برنامه به صورت تحصن شرکت کنند"!
این پرسش و پاسخ نشان می دهد که دعوت نه منحصر به یک گروه خصوصی روشنفکری، بلکه دعوت عام بوده است. با این ترتیب، پرسش من این است که اکبر گنجی ـ با آنهمه ادعای آزادی و آزادگی و آزادی خواهی و روشن بینی و روشن گری و روشنفکری ـ چگونه و با چه حقّی به خود اجازه داده که برای شرکت کنندگان در یک دعوت عام، تکلیف معین کند که چه در دست بگیرند یا نگیرند و چه بگویند یا نگویند؟!
خانم جودی ویلیامز، برنده جایزه صلح نوبل، در روز جهانی همبستگی با مردم ایران ـ ۲۵ جولای ـ می گوید: "دنیا باید بداند و بشنود که مردم در همه جا از حقّ مردم ایران برای آزادی بیان حمایت می کنند".
کاش اکبرگنجی به اندازه خانم جودی ویلیامز به آزادی بیان مردم ارج می نهاد و توجه می کرد که آزادی بیان اگر به "ولی، اما، اگر و…" آلوده شود دیگر آزادی بیان نیست و حقوق بشر چنانچه به "به شرط آنکه…" مقید گردد، سرنوشتی مانند حقوق بشر اسلامی پیدا می کند!
آیا من نوعی، به عنوان یک دوستدار و هوادار، حق ندارم با استناد به نقل قول های بالا، از اکبرگنجی دعوت کنم به بازبینی عملکرد خویش بپردازد و از خود بپرسد: آیا این عملکرد یک تلقّی فاشیستی از آزادی بیان و حقوق بشر نیست؟!
ایمیل نویسنده: snak1@live.ca