پس از افشاهای اخیر "تجاوزات جنسی" در زندانها ذهن من مثل بیشتر ایرانیان سخت درگیر این مسئله شد و می کوشیدم پاسخی برای چرایی این …


شهروند ۱۲۴۳  پنجشنبه ۲۰ آگوست  ۲۰۰۹


 

پس از افشاهای اخیر "تجاوزات جنسی" در زندانها ذهن من مثل بیشتر ایرانیان سخت درگیر این مسئله شد و می کوشیدم پاسخی برای چرایی این فاجعه بزرگ اخلاقی پیدا کنم. دو سئوال تمام این روزها مرا به خود مشغول می دارد بی آنکه جواب روشن و بی تعصب و قانع کننده ای برای آن بیابم:

۱ـ چرایی این فاجعه

۲ـ سکوت سالیان مقامات در برابر این فاجعه

  محمد برقعی در اعتصاب غذای نیویورک 24 جولای 2009

۱ـ چرایی این فاجعه

نخستین گام ناگزیر مقایسه است. در انقلاب ها خشونت های  بسیار می شود و آدمها بنابر باورهایشان چنان دیوی از دشمن می سازند که حتی از شکنجه و زجر و کشتن آنان پروایی ندارند. اما سئوال آن است که چرا در انقلاب شوروی با تمام خشونت هایش و دادگاههای نمایشی استالین و کشتن ۹۶ نفر از ۱۳۵ نفر کمیته مرکزی حزب توسط استالین و آن شکنجه های وحشتناک جسمی و روحی که سبب می شد انقلابیون بزرگ مورد اتهام در دادگاه فریاد برآورند که ما خائن هستیم و از رهبر بزرگ استالین تقاضا می کنیم ما را اعدام کند، مسئله تجاوز جنسی بر زندانیان مطرح نبود.

خمر سرخ هم به تصفیه خونین چند میلیونی دست زد و نزدیک به یک سوم ملت کامبوج را کشت، اما این افراد به دستگیرشدگان تجاوز نکردند.

در چین، در دوران انقلاب فرهنگی، کشتارها و جنایات وسیعی شد و مخالفان را حتی افسار به گردن دور خیابانها می چرخاندند و اساتید و هنرمندان را علاوه بر زندان برای کار کشاورزی و بیل زدن فرستادند، ولی با این وجود کسی از تجاوز جنسی به زندانیان شکایتی نکرده است.

درست است که زندانبانان و قاضی ها و شکنجه گران و بازجویان در اثر باورهایشان به جانورانی بیرحم تبدیل می شوند و حریف خود را بدون هیچ گونه آزار وجدانی می زدند و له می کردند و از هستی انسانی ساقط و قتل عام می کردند، اما با این وجود هنوز آدمهای آرمان گرایی بودند که به اخلاقیات مکتب خود پای بند بودند و به اعمالی که برایش توجیه اخلاقی نداشتند دست نمی زدند.

حال چگونه است که بازپرسان و مسئولان زندانها و بازداشتگاههای جمهوری اسلامی ایران حتی همین حد اخلاقیات را هم نداشته و از هر آرمان و اخلاقی تهی شده اند. برای یافتن پاسخ به مقاله ای که در سال ۲۰۰۱ تحت عنوان "سکسی ترین انقلاب جهان" نوشته بودم مراجعه کردم. در آنجا گفته بودم که هر انقلابی چند گفتمان غالب دارد و در انقلاب ایران سکس یکی از گفتمان های غالب است. از اولین روزهای پس از انقلاب یکی از جرایم بیشتر متهمان روابط نامشروع جنسی و به عبارتی زنا یا لواط بوده است. و در آنجا شواهد بسیاری را آورده بودم. و بعد هم شرح داده بودم که بهترین معیار برای آزادی های سیاسی و اجتماعی در ایران روسری زنان است و اندازه کاکل بیرون افتاده خانم ها بهترین بیانگر درجه آزادی یا خشونتی که حکومت در آن زمان به آن تن داده است.

اما در آن نوشتار نیز پاسخ درستی برای سئوال  خود نیافتم. آیا سکس یک عقده ی چرکین فرهنگ ایرانی ما است یا همانطور که دین ستیزان می گویند پدیده ای اسلامی. و یا محصول محرومیت های جنسی برآمده از مجموعه ی این دو. اگر اسلام است چرا در زندانهای مخوف صدام و سوریه و مجاهدین افغان فاجعه ای با چنین گستردگی اتفاق نیفتاده است. اگر زاییده فرهنگ ایران است چرا وقتی آقا محمدخان قاجار گونی ها از چشم قربانیانش پر می کرد و شاه اسماعیل از کله ها مناره می ساخت، باز چنین نمی شد. و اگر حاصل محرومیت جنسی است که نه در چین آزادی جنسی بود و نه حداقل وضع عموم کشورهای منطقه خاورمیانه از بابت محدودیت های روابط جنسی از ما بهتر است.

یکی از سیستم های دفاعی انسان برای حفظ باورش به انسانیت، جامعه و فضاهای پیرامونش، آن است که برای جنایات بزرگ توجیهی می یابد، زیرا قربانی نیز برای ادامه زندگیش نیاز به خوش بینی و امید دارد. انسانها نمی توانند بپذیرند که همه انسانها یا ملتشان یا دین شان سراپا آلوده است. چنین باوری چنان زندگی را تلخ می کند که ادامه آن ممکن نمی شود، لذا آسان ترین راهها فرافکنی است؛ اینکه بیگانگان با ما چنین کرده اند، والا ملت ما یا دین ما چنین نمی کنند. به همین سبب این روزها چه بسیار به دنبال شاهد هستیم که این جنایتکاران اعرابی هستند که از لبنان و فلسطین و غیره می آیند. همان فرافکنی که قرنها سیاه پوستان می کردند و نمی خواستند بپذیرند که سیاهان بسیاری در تجارت برده، خود همدست و یار سفیدپوستان بوده اند و حتی این سنت دیرینه خود آفریقاییان بوده است و یا هنوز یهودیان نمی خواهند از یهودیهایی بگویند که با نازی ها همکاری نزدیک و بدون اجبار می کردند.

 

اما زمانی که فرافکنی ممکن نمی شود بر آن می شویم که این جنایتکاران در اثر تلقینات ایدئولوژیکی عمل خود را مجاز می دانند. به عبارتی این هموطنان، ستمگران و جانیان فریب خورده اند. آنها از اخلاقیات نبریده اند بلکه ایدئولوژی برای آنها اخلاق را به گونه ای دیگر تعبیر کرده است، لذا بسیار از همین قربانیان می شنویم که بازجویان قبل از اعدام به دختران باکره تجاوز می کردند تا به خاطر باکره بودن به بهشت نروند و یا با کشتن دختر باکره مرتکب گناه نشوند. تا آنجا که من می دانم و بسیار هم از علمای دین پرسیده ام چنین حکم دینی ای وجود ندارد که اگر داشت می بایست در سایر کشورهای اسلامی هم اجرا می شد مگر آنکه فرض کنیم این حکم ویژه اسلام ایرانی شده ما است که این بار نه تنها از اسلام که از ایرانیت خود هم شرمنده و شاید متنفر می شویم.

اما حتی اگر فرض کنیم چنین حکم شرعی ای وجود دارد یا بازپرسان و رهبرانشان تفسیر غلطی از آن را پذیرفته اند که برایشان هم لذت آور است، باز مسئله تجاوز به پسر و یا زن شوهردار چه می شود. و اینکه به قول خانم آذر آل کنعان بازجو به او که دستش با زنجیری به شوفاژ بسته بود و چشمش را هم بسته بودند بدون مراسم مذهبی هم تجاوز کرد تا به قول خودش کاری کند که او سر بلند نکند و در زمان این تجاوز او شوهر داشت که هیچ توجیه شرعی ندارد. (۱) و یا تجاوز چندین بازپرس و زندانبان به خانم ترانه موسوی که مورد استناد آیت الله کروبی است چگونه شرعاً توجیه می شود.

امثال من که قربانی نیستیم با این توجیه ها زندگی سالمی را برای خود ممکن می سازیم و هویت ملی و دینی خود را مصون از این جنایات حفظ می کنیم، اما قربانی مثل خانم مارینا نعمت در مصاحبه با صدای آمریکا هم با وجود آنکه می گوید بازجو همین که تنها می شدند، مطالب وقیح جنسی را مطرح می کرد، اما در عین حال در مورد آنکه چرا بازجو لای در را باز می گذاشت می گوید شاید میخواست با زن نامحرمی در اتاقی تنها نماند. وی ناخودآگاه نمی خواهد باور کند که بازجو با باز گذاشتن لای در می خواهد مورد سوءظن قرار نگیرد و همکارانش به نیت باطنی اش پی نبرند. پس بازجو نه حیوانی پر از شهوت و یک مریض جنسی است که مؤمنی است که بر مبنای باورهایش تجاوز می کند.

بدینسان من هر چه بیشتر می کاوم کمتر نشانی از یک مشروعیت، به هر نوعش، در آن می بینم. من توجیه قتل، کشتار، شکنجه، تکه تکه کردن ـ حتی مثل فدائیان شاه اسماعیل که دشمن او را زنده زنده تکه می کردند و می خوردند ـ را می فهمم، اما هیچ مکتبی و اندیشه ای در جهان و تاریخ را نمی شناسم که برای تجاوز توجیهی عقیدتی و اخلاقی داشته باشد. لذا باز با همان سئوال اول خود مواجه هستم. چرا این همه رذالت و پستی و بی اخلاقی در این انقلاب پیش می آید، آن هم انقلابی که همه ما هزاران هزار شاهد از ایثار و از جان گذشتگی و باور به اخلاق و دین را در آن سراغ داریم و گفتمان غالب آن همین اخلاق و عصمت و رضای خدای متعال و کشتن نفس حیوانی است؟


 


 



 

۲ـ سکوت مقامات

از آنجا که من با تمام وجود به این انقلاب ایمان دارم و آن را اگر نه مهمترین که یکی از سه انقلاب بزرگ تاریخ بشریت می دانم و شاهد ایثار و فداکاری و بزرگواری هزاران هزار انسان ایرانی با دین و بی دین در آن بوده ام و این فرهنگ عرفان پرور را یکی از زیباترین فرهنگ های جهان می دانم، در توجیه چرایی پیش آمدن جنایات توجیه ناپذیری که گفته شد به خود می گویم که اولا در هر جامعه ای مشتی انسان پست و بی اخلاق وجود دارند و خطای بزرگ انقلابیون آن بود که لات ها و اوباش را به دلیل ظاهر پایگاه طبقاتی شان توده های محروم انگاشتند. و به دلیل آنکه معمولا این افراد در همه جوامع در کنار نهادهای مذهبی هستند، لذا اینان در جرگه انقلابیون جا خوردند و از کمیته ها به زندانها راه یافتند و چون برای انقلابیون حفظ نظام در درجه اول اهمیت بود، لذا دست اینان در اداره زندان ها و بازداشتگاهها، که کمتر انقلابی شریفی حاضر به انجام آن بود، باز ماند و از آنجا که اینان اوباش و لات ها بودند، لذا آنچنان هم عمل کردند و در حالی که فضای جامعه تحت تاثیر انقلاب سراپا شور و ایمان و فداکاری بود حتی خشونت های آن هم جوشیده از همان پاکبازی ها و باورها بود. این اوباش در درون زندانها و بازداشتگاهها دور از چشم مقامات بر طبق خصلت خود این آلودگی ها را کردند. به زندان ابوغریب و مشابه آن اندیشیدم و اینکه چگونه چند سرباز و بازجوی پست آبروی ملتی را بردند و این که گناه آن چند تن را به پای  ملتی نمی توان نوشت.

اما همین که برای آرامش خاطر به زندان ابوغریب پناه بردم تا به کمک آن هویت ایرانی ـ اسلامی خود را نجات دهم به گردابی هولناک تر افتادم. می دانیم که در فضای بسته و کوچک زندانها تقریبا هیچ عملی به ویژه اگر تکرار شود از چشم همکاران و روسای زندان و بازداشتگاه پنهان نمی ماند. در ابوغریب هم چند انسان فاسد مریض دست به آن فضاحت ها زدند، اما دیری نگذشت که وجدان یکی  دو تن از یارانشان تاب این همه آلودگی را نیاورد و پس از اعتراض اولیه به شکایت نزد مقامات بالاتر رفتند و آن مقامات هم یا به خاطر حفظ موقعیت خود یا به خاطر حفظ آبروی آمریکا از آنان خواستند که لب فرو بندند. فشارها روی تنی چند کار کرد، اما نفراتی دیگر چنان احساس گناه می کردند که آینده و موقعیت خود را بر سر افشاگری گذاشتند و پس از سختی ها و محرومیت های بسیار بالاخره صدایشان را به گوش نفراتی بیرون از جمع خود رساندند.

از آن پس گویی آتش بر خرمن جامعه افتاده بود. جامعه ای که برای کشتار صدها هزار نفر در عراق توجیه داشت و لذا آن جنایات به حریم اخلاقی او لطمه ای نزده بود و مردم خود را همچنان با اخلاق و شریف و چه بسا مسیحی رئوف و پاکدل می دانستند، برای این اعمال توجیهی نداشتند و جامعه نظام اخلاقی خود را در خطر می دید لذا نه تنها خبرنگاران و فعالان حقوق بشر و انسانهای مترقی که سیاستمداران حسابگر، مردم کوچه و بازار سرگرم زندگی روزمره همه و همه به دفاع از حیثیت انسانی  و ملی خود برخاستند و این ماجرا را آنقدر پی گیری کردند تا بالاخره تمام ابعاد فاجعه را پیدا و آنها را افشا کردند.


 

و به دنبال آن نه تنها چند سرباز و بازجو که بالاترین افسران مسئول زندان ها هم ازکار اخراج شدند ولی حتی این پاکسازی ها مردم آمریکا را راضی نکرد و در جریان انتخابات کابوس این افتضاح چنان بر جان رئیس جمهور و حزب او افتاد که جمهوری خواهان هم مجلس و هم سنا و هم کاخ سفید را از دست دادند.

هیچ عقل سالمی نمی پذیرد که این جنایات در زندانهای ایران از چشم مقامات مسئول امنیتی تا سطح مقامات عالیرتبه حکومتی پنهان مانده باشد. بویژه که در زمان وزارت آقای فلاحیان، ماجراهایی چند همه چیز را برملا کرد و جریان سعید امامی جایی برای انکار این وقایع نگذاشت. در آمریکایی که مسئولان ایران سمبل زورگویی و جنایت می دانند گزارش یکی دو تن سرباز از جنایت ها را سرسری نگرفتند، چرا این همه گزارش و شکایت و کتابهایی که قربانیان نوشتند و شواهدی که ارائه کردند، سیاستمداران و مقامات مسئول و قضات و پاسداران جانباز و بسیجی های مومن را بر آن نداشت که حداقل به دنبال درستی یا نادرستی آن بروند؟ مگر در آمریکا مقامات و نمایندگان مردم از همان اول برای حرف دو سرباز عادی بیشتر از انکار آن همه مقامات ارتش و دولت اعتبار قایل بودند؟ آنان نیز با بی باوری و انکار پی گیر ماجرا شدند.

فرض کنیم در تمام این سالها مومنان بر آن بودند کسانی که مدعی هستند که قربانی این گونه جنایت بوده اند دروغ می گفته اند. حتی زنی از خانواده ای محترم و معتبر با شوهر و فرزند حاضر است برای خود در این جامعه با این فرهنگ شرمندگی ها بخرد فقط برای آنکه نظام جمهوری اسلامی را که دوست ندارد، بدنام کند. اما آیا گفته های قائم مقام رهبری و مرجع تقلید و کسی که حتی دشمنانش به صداقت او اعتراف دارند، یعنی آیت الله منتظری هم که در نامه اش به امام به صراحت از تجاوز جنسی در زندانها می گوید، حداقل نباید در این افراد این سئوال را برانگیزد؟

چگونه است که آیت الله مکارم شیرازی که از اثر حضور دختران برای تماشای مسابقه فوتبال چنان اسلام را در خطر می بیند که آن اعلامیه ی تند و هشدار تهدیدآمیز را برای دولت می نویسد، در این مورد هیچ سئوالی نمی کند؟

آیا چگونه جماعتی به حق نباید باور کنند که از نظر علما و مراجع دین این عمل غیراسلامی نباید باشد، زیرا وقتی بیرون آمدن موی چند زن از زیر روسری آنچنان غیرت اسلامی آنان را به جوش می آورد، مسلماً اگر تجاوز را غیراسلامی می دانستند که باید تا به حال فریادها می کردند و حتی در همین حال هم اکثریت آنان در این مورد سکوت کرده اند. آیا مقامات جمهوری اسلامی در حد سربازان آمریکایی در عراق هم اخلاق ندارند که در برابر هر جنایتی به اسم حفظ نظام و آبروی اسلام سکوت می کنند؟

من به دولت آقای احمدی نژاد و مقامات حامی ایشان ایرادی ندارم، زیرا ایشان با بردن آقای علی کردان به عنوان یکی از نزدیکترین یارانش به جلسه ی قسم خوردنش در مجلس بار دیگر اعلام کرد که برای او و همفکرانش دزدی، دروغ، تقلب و فساد امر مهمی نیست، مهم آن است که کاردانی مطیع و گوش به فرمان باشی، ادعایی که به این وقاحت و صراحت حتی حکومت شاه هم هرگز نکرد، اما سئوال آن است که چگونه رجال این مملکت بیست سال پس از افشاگری آیت الله منتظری و این همه شاهد و مدعی که حاضر شده اند ادعای خود را بنویسند یا در مقابل دوربین بگویند، تمام این سالها سکوت کرده بودند. آیا می شود باور کرد که مقامات امنیتی و نظامی از این وقایع بی خبر بوده اند و هیچ کدام هیچ چیز نشنیده بودند؟

از آنجا که من شاهد بسیاری از پاسداران، نیروهای امنیتی، نمایندگان مجلس، مقامات دولتی پاک و شریف بوده ام، و بر آن هستم که اکثریت آنان انسانهای شریفی هستند و هر چقدر به سالهای گذشته برمی گردیم درصد این خلوص و ایمان و پاکی بیشتر بوده است، همچنان در فهم دلیل سکوت آنان سرگردان مانده ام و وقتی مدعیانی می گویند اینها سر و ته یک کرباسند، دلم می خواهد جواب دندان شکنی برای آنان داشته باشم، در واقع پاسخی بجز ایمان شخصی خودم به اکثریت این نیروها و مقامات.


 



 

ایکاش در مقابل این معترضان و منتقدان می توانستم نشان دهم که این نظام و مقاماتش از حکومتی که ما علیه آن انقلاب کردیم اخلاقی تر و شریف تر هستند. ایکاش می توانستم بگویم که مقامات دولتی و روحانی جامعه اسلامی من از دولتمردان دولتهای امپریالیست و چپاولگر غرب با اخلاق تر هستند، اما هر بار که رگ گردن به این مدعا راست می کنم حریفان با آوردن شاهدی زبان مرا می بندند. می گویند دولت ویلسون در انگلستان به خاطر افشای رابطه یک وزیرش با یک فاحشه مجبور به استعفا می شود، اما امام جمعه کرج چند سال پیش به جرم دایر کردن فاحشه خانه دستگیر می شود ولی  هیچ اتفاق مهمی نمی افتد. فرماندار بسیار محبوب و پرنفوذ ایالت کارولینا به خاطر داشتن رابطه با زنی دیگر که معشوقه مجرد سالیان او بوده، چنان زیر فشار سیاسی قرار گرفت که مجبور به استعفا شد، اما از روحانی مسئول نماز جمعه تویسرکان در حال معاشقه با زن یک کارمند زیردست او فیلمبرداری می شود و او فقط از صحنه خارج می شود و حتی حکم زنای محصنه هم در مورد او اجرا نمی شود. در آمریکا روزنامه نگاران برای افشای فجایع زندان ابوغریب اعتبار می گیرند و در کشور اسلامی ایران روزنامه آیت الله کروبی رئیس مجلس و کاندیدای ریاست جمهوری بسته می شود و دفتر روزنامه مورد حمله قرار می گیرد.

ایکاش افراد مؤمنی به من نشان میدادند که جمهوری اسلامی از غربِ فاسد، اخلاقی تر است و مقامات آن در اعتقادات دینی و پای بندی به اخلاق از کسانی که کشتار صدها هزار نفر زن و بچه را در عراق توجیه می کنند راسخ تر و صادق تر هستند.

مقامات جمهوری اسلامی ایران در مقابل این فاجعه دو راه در پیش روی دارند: یا با پی گیری، همه ی ابعاد این فاجعه را شناسایی و آشکار می کنند و در این راه ملاحظه هیچ مقامی و هیچ موضوعی را نمی کنند تا حداقل همپای دولتهایی که امپریالیست و بی اخلاق و مادی گرا می خوانند اعاده حیثیت کند. و یا ننگی ابدی برای خود و کشور ایران ثبت خواهند کرد. از آنجا که این یک حکومت اسلامی است این ننگ و فضاحت دامن اسلام را هم خواهد گرفت و بسیاری در جهان این پدیده را اسلامی خواهند دانست و تجاوز جنسی را بخشی از آموزش های دین اسلام خواهند شناخت.

با زور دهان گویندگان را می توان بست و قلمشان را می توان شکست، اما با زور جلوی ثبت در تاریخ را نمی توان گرفت. جنایاتی چنین با گذر زمان هر روز اثری وسیع تر و عمیق تر بر اذهان می گذارند. آیا گذر زمان توانست لکه ننگ جنایات مسیحیان اروپایی در آفریقا و جهان را از دامن مسیحیت یا فرهنگ اروپا پاک کند؟ یاد دزدی ها و کشتن ها با گذر زمان رنگ می بازند، اما یاد مفاسد اخلاقی برای همیشه در خاطره مردم می ماند و همانگونه که دیدیم ننگ آن دامن تمام مقامات دینی و دولتی را که حتی سکوت کرده اند را خواهد گرفت.


 

پانویس ها:

۱ـ فیلم مستند مصاحبه با خانم آل کنعان ساخته رضا علامه زاده را در یوتیوب و گویانیوز می توانید ببینید.

۲ـ مصاحبه خانم مارینا نعمت با برنامه شباهنگ صدای آمریکا ۱۴ آگوست ۲۰۰۹ .