نیلوفر گلکار ـ کمیته گزارشگران حقوق بشر
دادگاه ایران تریبونال جمهوری اسلامی ایران را به جرم جنایت علیه بشریت محکوم کرد. مرحله دوم این دادگاه که چندی پیش در لاهه برگزار شد به بررسی اعدام هزاران زندانی سیاسی از گروههای مختلف در دهه شصت پرداخت. وسعت این اعدام ها در حدی بود که تنها در سال ۶۷ چند هزار زندانی بدون حکم اعدام و در حالی که تعداد زیادی از آنها حکمهای حبس خود را پشت سر گذاشته بودند، در طی چند ماه در زندانهای ایران اعدام شدند. آنگونه که در بخش “درباره ی کمپین” سایت ایران تریبونال آمده “کارزار تدارک دادگاه رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در دهه ۶٠، حرکتی است مردمی و اجتماعی که با کوشش گروهی از خانوادههای جان باختگان، بخشی از زندانیان سیاسی جان بدر برده از کشتارهای دهه ١٣۶٠، فعالان سیاسی، فعالان کارگری و دانشجوئی، مبارزان برابری خواه حقوق زنان، و فعالان عرصه هنر، ادبیات، حقوق، کودکان و دیگر زمینههای مبارزاتی، از پائیز ۲٠٠٧ با برگزاری جلسات و ارزیابی زمینهها، کار خود را آغاز کرده است. هدف این کارزار، تشکیل یک کمیسیون تحقیق، بررسی کشتار زندانیان سیاسی در دهه ۶٠ و محاکمه رژیم جمهوری اسلامی به جرم جنایت علیه بشریت در یک دادگاه مردمی بین المللی است “.
الگوی این دادگاه در واقع دادگاه راسل بود که در سال های ۱۹۶۵ تا ۶۷ دادگاههایی علیه جنایات آمریکا در جنگ ویتنام، توسط فیلسوف معروف برتراند راسل، ژان پل سارتر و تعدادی دیگر از نویسندگان، روشنفکران و هنرمندان سرشناس آن دوران تشکیل شد و دولت آمریکا را به خاطر جنایات جنگی محکوم کرد. البته کارزار ایران تریبونال تفاوتهای بسیاری با دادگاه راسل دارد که در ادامه به این تفاوتها میپردازیم.
شکوفه سخی یکی از کسانی است که در دادگاه ایران تریبونال شهادت داد. او در دهه شصت مدت ۸ سال را در زندان سپری کرد. در دوران انقلاب ۵٧ سال اول دبیرستان بود و در یکی دو سال بعد از انقلاب با دانش آموزان مبارز همکاری میکرد. در مرداد سال ۶١ به اتهام هواداری از گروه رزمندگان م۔ل دستگیر، ابتدا به بازداشتگاه کمیته توحید منتقل و در همانجا بازجویی و دادگاهی شد و حکم پنج سال زندان را دریافت کرد. در آذر ماه همان سال به زندان اوین و پس از آن به قزل حصار منتقل شد. در مهر ۶۲ به همراه حدود ۱۰۰ زندانی زن دیگر، به مدت هشت ماه و نیم در جایی که به قبرهای حاج داوود معروف بود، به سر برد. قبر یا جعبه از شکنجه های وحشیانه ی زندان قزل حصار بود. شکوفه سخی در سال ۶۴ به همراه تمامی زندانیان مجرد بند ۷ به زندان اوین و سال بعد به زندان گوهردشت منتقل شد. در سال ۶۶ حکم شکوفه سخی و دو همبندی دیگرش رو به اتمام بود که آنها را به سلولهای انفرادی زندان اوین منتقل کردند تا دادگاهی دیگر به نام دادگاه آزادی برایش تشکیل شود. در این دادگاه پرونده ی سخی توسط قاضی مبشری و مسئولان زندان بررسی شد و عنوان شد که وی اصلاح نشده است و برای آزادی باید در یک مصاحبه ویدیویی اعلام توبه عمومی کند. سخی از این کار سر باز میزند و دادگاه به باقی ماندن وی در زندان تا هر زمان که حاضر به توبه شود رای میدهد. به علت عدم پذیرش شرایط آزادی (انجام مصاحبه و نوشتن انزجارنامه) دوره زندان وی به هشت سال افزایش یافت. در سال ۶۹ به همراه تعدادی دیگر از زندانیان به مرخصی آمد و در سال ۱۳۷۱ همراه با پسر ١١ سالهاش به کانادا پناهنده شد. شکوفه سخی در حال حاضر در مقطع دکترای علوم سیاسی در حوزه فلسفه سیاسی- اخلاقی در دانشگاه یورک تحصیل و بر روی مساله مقاومت تحقیق میکند.
چرا در دادگاه ایران تریبونال شرکت کردید و درواقع چه جنبهای از این دادگاه برایتان بیشتر اهمیت داشت؟
ـ قبل از توضیح دلایل شرکت در «ایران تریبونال» اجازه بده که دید خودم را نسبت به پدیده «ایران تریبونال» توضیح بدم.
در جامعه ایرانی چند نقد به این دادگاه بود. یک، این دادگاه، دادگاه راسل نیست. خیلیها انتظار داشتند که این دادگاه شبیه دادگاه راسل باشد که ربطی به قانون و وکیل نداشت و متشکل از متفکران و روشن فکران بین المللی و چپ بود که در نشست خود وقایع جنگ ویتنام را بررسی و در نهایت آمریکا را در رابطه با جنگ ویتنام محکوم کرد. هم خوانی «ایران تریبونال» و دادگاه راسل را میتوان در استقلال هر دو از قدرتها و دولتهای سیاسی، از یک طرف و از طرف دیگر، استقلال آنها از احزاب سیاسی دید. دادگاه ایران تریبونال، همانطور که منتقدان مطرح میکنند دادگاه راسلی به این معنی که گروهی از روشن فکران رادیکال و چپ بین المللی برای احقاق حق اعدامیان ایرانی و خانوادهشان نشست بگذارند و به قضاوت و محکوم کردن جمهوری اسلامی بپردازند، نبود. این نه نقطه ضعف بلکه نقطه قوت «ایران تریبونال» بود و هست، چرا که این دادگاه نمادین نه به معنای «نمایشی» بودن، بلکه نماد قدرت انسان هایی است که خود نمایندگی خود را به عهده گرفتند.
نقد دیگر این بود که از آنجایی که دادگاه بین المللی نپذیرفته که این کیس را بردارد، این دادگاه قانونی نیست چرا که دادگاه بین المللی مواردی که از سال ۲۰۰۲ به بعد، که تاریخ تشکیل این دادگاه هست را بررسی میکند. درنتیجه این دادگاه واقعی نبوده و هیچ گونه مشروعیت حقوقی و اجرایی ندارد، لذا محدود کردن یک جنبش دادخواهی در چهارچوب قوانین جنایات علیه بشریت بیمورد است. در پاسخ به این انتقاد باید بگم که از نظر من دقیقا اصرار در بررسی جنایات حکومت جمهوری اسلامی در چارچوب قوانین بین المللی اعتراضی به نهادهای رسمی بین المللی نیز میباشد. با این کار کارزار ایران تریبونال از یک طرف نمایانگر ناکارآیی دادگاه بین المللی بود و از طرف دیگر نماینگر حقانیت دعوی خود بود. یعنی خانوادههای زندانیان و بازماندگان آن دوره دعوی را دارند و این دعوی مستقل از نهادهای رسمی، از اعتبار قانونی برخوردار است.
انتقاد بعدی به ایران تریبونال این بود که چرا در قبال مثلا امپریالیسم آمریکا، در مقابل احتمال جنگ و غیره موضع سیاسی نمیگیرد. متاسفانه، سریعا این انتقاد تبدیل به اتهام لابیگری برای آمریکا و آماده کردن شرایط برای جنگ با ایران شد. بحثی که برگزارکنندگان ایران تریبونال در قبال این نقد داشتند این بود که «ایران تریبونال» یک گروه یا سازمان سیاسی نیست، بلکه یک جنبش دادخواهی است. این جنبش تک موضوعی هست و خودش را درگیر موضوعهای دیگر نمیکند و لزومی ندارد که راجع به همه چیز موضع گیری کند. البته اگر کسانی که در مورد موضع «ایران تریبونال» در رابطه با جنگ کنجکاو هستند با مراجعه به سخنان افتتاحیه و اختتامیه دادستان و دادخواست دادستان متوجه هشدار دادستان برعلیه سواستفاده قدرت های سیاسی از موضوع حقوق بشر در ایران برای منافع به طور عام، و علیه راه اندازی جنگ به طور خاص، خواهند شد.
برای پاسخ به این سئوال که من چرا شرکت کردم باید بگویم که به همه نظرات موافقان و مخالفان نگاه کردم به نظرم آمد که دو انتقاد اول، اتفاقا جنبه مثبت کارزار هستند و دقیقا روی نقطهای انگشت گذاشتند که این پروژه را منحصر به فرد میکند. من توی دادگاه و مصاحبهای دیگر هم راجع به این موضوع حرف زدم. این کارزار اتفاقا نشان میدهد که نهادهای حقوقی موجود، چه نهاد حقوقی داخل ایران، چه نهادهای بین المللی یا لیبرالی و یا هر چه اسمشان را بگذاریم، هیچ کدام توانایی رسیدگی به خواستهای مردمی را که تحت ستم هستند، ندارند. چون همه ی آنها محدودیتهای قانونی- ساختاری و سیاست گذاری خودشان را دارند. ولی مردمی که سی سال سرکوب و به شدت وادار به سکوت شده اند، حضور خودشان را با این کارزار ثابت کردند و در واقع این نشان دهنده مبارزه و مقاومتی است که از بدو انقلاب، در طول دهه هشتاد تاکنون ادامه دارد. انسانهایی که خودشان حضور خودشان را به رسمیت شناختند و به دادخواست خود مشروعیت دادند، و نهادی مستقل و موازی با نهادهای غالب داخلی و بین المللی به وجود آوردند. هیچ نیازی هم به این نداشتند که یک سری روشن فکرهایی که از قبل با ایشان موافق هستند را بیاورند و در دادگاه هم با هم موافقت کنند و بروند. اتفاقا زیبایی قضیه در این بود که دعوی و خواستی که داشتند آنقدر پرقدرت بود که هر کسی میتوانست بیاید آنجا بنشیند و مجبور به پذیرش حقانیت آن شود.
ما مدتها بود که برای بزرگداشت دهه شصت و زنده نگه داشتن آن دوران مراسم مختلف برگزار میکردیم، اما این کارزار به این فعالیتها یک جهش داد. به این معنی که این مساله را از درون جامعه ایرانی درآورد و به فضای بین المللی وارد کرد، بدون اینکه نهادهای بین المللی کمکی بکنند. به نظر من این نکته ی خیلی مهمی است. یعنی مردمی بودند، که از درون خود اپوزیسیون درآمدند و خودشان برای خودشان نهاد درست کردند. حقوقدانها را مجبور کردند که بیایند و به حرفهایشان گوش بدهند. خوب من وقتی به این صحبتها فکر کردم به این نتیجه رسیدم که مساله ایران هم تنها نیست. این همه مشکلات در جوامع مختلف وجود دارد. مثلا یاد فلسطینیها افتادم که یکی دو سال پیش جوانهایشان یک مانیفست دادند و اعلام نارضایتی از حماس و عباس و اسرائیل و آمریکا و همه کردند، نشان میدهد که ما مردمی داریم از تامیلیها گرفته تا سوریهایها و غیره که اگر خود مردم بتوانند بیایند بیرون و فارغ از گروههای سیاسی و نهادهای قدرت بین المللی برای خودشان نهاد موازی ایجاد کنند، قدم خیلی مثبت و بزرگی برداشته شده. این یکی از دلایلی بود که باعث شد من در این کارزار شرکت کنم. علاوه بر این دلیل، همکاری و مشارکت در بلند کردن صدای درد و زجر دهه شصت ایران، جلوگیری از فراموشی تاریخی در جامعه ایرانیان و همچنین برای مساله بین المللی که شاید این کارزار بتواند مدلی بشود برای جوامع دیگر.
جالب است بدانید که یک گروه سوریهای آمده بودند در کارزار که از این مدل یاد بگیرند و برایشان جالب بود که این اتفاق افتاده و تماس گرفته بودند که ببینند آنها چه کار میتوانند بکنند.
درواقع این دادگاه موفق شد که خارج از بازی قدرت بین نهادهای دولتی و بین المللی و احزاب سیاسی که هر کدام خودشان را نقطه آغاز مشروعیت دادن به این ماجرا میدیدند، یک فضایی را به وجود بیاورد که هر کسی که مایل به مشارکت بود میتوانست در این کارزار شرکت کند.
ـ دقیقا. اگر به صحبتهای دادستان و مستندات دادگاه نگاه کنید مثلا موریس کاپیتورن شهادت داد که چطور در سال ۹۶ در رابطه با کشتارهای زندانیان سیاسی در زندانهای جمهوری اسلامی به سازمان ملل گزارش داد و به این گزارش بهایی ندادند. کاپیتورن توضیح داد که در کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل، همه باید هم نظر باشند تا بشود کاری را پیش برد و همیشه بالاخره یکی دو کشور نظر مخالف دارند. در واقع نشان دهنده این است که سیاست بین الملل چطور باعث میشود درد و رنج یک ملتی پایمال شود، حتی اگر سیستم یکی از افراد خودش را فرستاده باشد که گزارش بدهد. در حرفهای دادستان سر جفری نایس این نکته کاملا مشخص هست که چطور فجایع دهه ی شصت ایران ـ که تا به حال نهادهای بین المللی به روی آن چشم بسته و نشنیده گرفتندش ـ در این مجموعه به عنوان اولین قدم مطرح شده است و به نوعی این مجموعه میخواهد نهادهای بین المللی را مجبور کند که به این دوران توجه کنند. و تاکید وی بر این بود که چطور نهادهای قدرت به دلیل بازی سیاسی که وجود دارد از روی این فجایع به راحتی رد میشوند و حقوق مردم پایمال میشود. حرف او در دادگاه این بود «دنیا در چیزی که نمیخواهد بفهمد جستجو نمیکند». هر وقت برای بازی قدرت مناسب باشد ماجرا را میکشند وسط و با آن بازی میکنند هر وقت به نفعشان نباشد بیسر و صدا از کنارش میگذرند. پس کاری که ما اینجا انجام دادیم خارج از همه این بازیها بود و در واقع نقطه قوت “ایران تریبونال”.
در عین حال کارزار “ایران تریبونال” برای اولین بار موفق به گردهم آوردن مجموعه ای از انسانها شد که اگر چه جمهوری اسلامی حقوق تک تک آنان را پایمال کرده است، اما تا کنون در زیر یک سقف جمع نشده بودند. البته یقیناً بعضی افراد و نیروهای سیاسی به همین وجه پلورالیزم، یا چند صدایی، کارزار ایراد خواهند گرفت. در حالیکه این چند صدایی، یعنی قابلیت در کنار هم نشستن و به حرف و شکایت یکدیگر گوش کردن، جدا از تعلق سیاسی، مذهبی، ملیتی و حتی میزان مقاومت یا همکاری زندانی، عمل نوینی بود که به نظر من امیدوار کننده است.
جدا از مواضع سیاست بین الملل، برخی گروهها با ایدئولوژی چپ و برخی با ایدئولوژی راست البته از جنبه های مختلف با این ماجرا مشکل داشتند. به طور مثال چه در طول دادگاه و چه بعد از اعلام حکم نهایی، رسانههای داخلی و خارجی آن طور که باید و شاید پوشش خبری ندادند. مثلا سایتهای اصلاح طلب که خوب احتمالا به دلیل رابطهای که در دهه شصت با سمت قدرت و در واقع با سیستمی که جنایت را مرتکب شده بود داشتند، سعی میکنند معمولا بیسرو صدا از کنار ماجرا بگذرند. برخی رسانههای چپ هم ماجرا را از بعد سیاسی نقد کردند که موضع سیاسی دادگاه مشخص نبود، برای مثال در مقابل جنگ و تحریم موضع نگرفت پس نتیجه دادگاه در این راستا استفاده خواهد شد و رسانههای جریان اصلی بین المللی هم فقط در حد اشاره مختصر روی مساله خود ایران گزارش نوشتند و اصلا وارد جزئیات نشدند، به این دلیل که احتمالا خطر بازتولید این دادگاه توسط جوامع دیگر را میدیدند و احتمالا نمیخواستند این دادگاه الگویی برای جوامع تحت ستم دیگر هم بشود. یه سری انتقادات هم بود که احتمالا نتیجه دادگاه به پروژه جنگ کمک کند در صورتی که دستاورد اصلی دادگاه نشان دادن این واقعیت است که حاکمیت ایران بزرگترین خطر برای مردم خودش محسوب میشود و نه دیگران و کشورهای دیگر. اگر این فرض درست است پس چرا رسانههای غربی چندان پوشش زیادی روی این ماجرا ندادند؟
ـ جالب اینجاست، فکر میکنی چرا روی این موضوع انگشت نگذاشتند دقیقا به خاطر همین بازیهای قدرت که یک سری اتفاقات حول مذاکرات اتمی و غیره که اتفاق میافتد، باعث شد که توجه زیادی نگیرد. مثلا بیبی سی و صدای آمریکا جلسات کمیسیون حقیقت یاب لندن را پخش مستقیم کردند، اما این بار این کار را نکردند چون هم قبل از انتخابات آمریکا بود و هم مساله اینکه بالاخره مذاکره میشود یا نمیشود و به نظر میآید که این رسانهها در این شرایط تصمیم گرفتند زیاد پا روی دم ایران نگذارند و این نشان میدهد که برخلاف نقدی که یکی دوتا از گروههای چپ و ضد جنگ ایرانی داشتند که این پروژهای است که به درد امپریالیسم میخورد و آب به آسیاب جنگ میریزد، امپریالیسم میداند چه زمانی به نفعش هست و چه زمانی به نفعش نیست که از مسائلی بخواهد استفاده کند.
به نظر من وقتی این نقد میتواند مصداق پیدا کند که ما قبول کنیم، جنگهایی که در خاورمیانه اتفاق افتاده برای حقوق بشر بوده، در صورتی که میدانیم اینطور نبوده. برای همین ما باید در هر زمانی حرف درست را بزنیم و عمل درست را انجام دهیم فارغ از اینکه الان این قدرت یا آن قدرت ممکن است از عمل ما و حرف ما سوء استفاده کند وگرنه به یک بیعملی و بیتحرکی سیاسی و اجتماعی میرسیم که آسیب بیشتری دارد. همین نکات توجه ما را به این جلب میکند که اگر تجمع ضد جنگ و ضد تحریم میرویم حتما روی شعار ضد دیکتاتوری و سرکوب در کشور هم تاکید کنیم و یا اگر به تجمع ضد سرکوب و دیکتاتوری در ایران میرویم حتما باید شعار ضد جنگ و تحریم را هم به همراه داشته باشیم. بنا بر این اگر بپذیریم که منافع چه جمهوری اسلامی و چه قدرتهای غربی در منطقه هیچ ربطی به مساله حقوق بشر ندارد، جواب به این سوال و انتقادات کاملا مشخص است، ما در هر شرایطی فارغ از بازیهای سیاسی بین الملل باید روی موضع حقوق بشری خودمان پافشاری کنیم و حواسمان به تمام بازی کنان قدرت باشد.
ـ در واقع قدرتها همیشه از مساله حقوق بشر و مردم برای منافع خودشان سوءاستفاده کردند، همان طور که مثلا احمدینژاد سنگ مردم تحت ستم دیگر را به سینه میزند، آمریکا هم میآید سر مساله زنان در افغانستان موضع میگیرد. اگر کسی از اعمال اینها خبر نداشته باشد و صرفا رتوریک و صحبتهای آنها را گوش بدهد با خودش میگوید اینها چه رهبران مترقیای هستند، یکی سنگ مبارزات ضد امپریالیسم را به سینه میزند و دیگری سنگ مبارزات آزادیخواهانه را. بنابر این اگر از ترس اینکه اینها از خواسته ی ما سوءاستفاده کنند، خفه شویم و صدایمان درنیاید، باعث منفعل شدن خودمان میشویم. اینها مسائلی است که همان طور که گفتی ما از هر دو سو این مشکل را داریم ولی باید کار خودمان را بکنیم. باز هم میگویم که خیلی مهم است ما نهادهای خودمان را بسازیم و اگر مردم مختلف بتوانند نهادهای مستقل خود را بسازند، در واقع به این شکل سیستم را دور میزنیم و نقب میزنیم و بین خودمان و بین مردمهای مختلف ارتباط برقرار میکنیم، به جای اینکه بین قدرتها و سازمانهای مختلف رابطه برقرار کنیم، با این امید که بالاخره سازمان های سیاسی نوین با ساختاری پیشرو با تاکید بر مشارکت خود مردم به وجود آیند. اگر تغییری قرار است ایجاد شود از بین مردم باید ایجاد بشود و این کارزار ایران تریبونال به نوعی کاری بود که ما میتوانستیم در این راستا انجام دهیم.
وب سایت ایران تریبونال:
http://www.irantribunal.com/Maa.html