به اتفاق چند تن از دوستان برای پیاده روی به اطراف تورنتو رفته بودیم. در مسیر پیاده روی با یک ایرانی که هفته گذشته از ایران  

 

شهروند ۱۲۴۴ ـ پنجشنبه ۲۷ آگوست ۲۰۰۹


 

به اتفاق چند تن از دوستان برای پیاده روی به اطراف تورنتو رفته بودیم. در مسیر پیاده روی با یک ایرانی که هفته گذشته از ایران  آمده بود برخورد کردیم. در وهله ی اول او از دیدن چند ایرانی بسیار خوشحال شد، گویا سئوالات زیادی داشت. او با گفتن این که راستی چقدر خوب شد که شما را دیدم، کلی  سئوال در ارتباط با سکونت در کانادا، و مسائل اجتماعی اینجا از ما کرد. من که کم کم وارد بحث شده بودم، سئوالات این شخص برایم بسیار جالب آمد. زیرا در عرض چند دقیقه او تصمیمات بسیار بزرگی را مطرح کرد از جمله خرید یک مجتمع بزرگ، ساخت یک هتل بزرگ برای ایرانیان، پلازای درخور جامعه ایرانی و ساخت و سازهای مسکونی و غیره که به نظر من او می بایست سوپر میلیاردر باشد.

از او سئوال کردم شغل شما در ایران چیست؟ اول گفت، آقا من قاضی هستم، برایم جذاب تر شد، یک آقای قاضی و این همه ثروت که می خواهد در اینجا سرمایه گذاری کند، باید جالب باشد. حرفش را که ادامه داد، با توجه به شناخت من از مسئله قانون و حقوق در ایران، حرف خود را پس گرفت و گفت من البته وکیل هستم. پرسیدم، وکیل دادگستری؟ گفت نه، راستش را بخواهید من تحصیلات بالایی ندارم، اما از دکترا بالاتر هستم. کار من و شناخت من از حقوق ایران بالاتر از اکثر حقوقدانهای ایران است. من مشاور مجتمع قضایی هستم. گفتم، کدام مجتمع قضایی؟ گفت، "مجتمع قضایی بهشتی" را می شناسی؟ گفتم، تا حدودی، شما چطور مشاور مجتمع هستید، ولی سواد دانشگاهی ندارید؟ گفت، سواد دانشگاهی که لازم ندارد آقا. این جا براساس روابط کارها جلو می رود. فرماندار فلان شهر را به دو شماره دستگیر می کنم. فلانی را آنجا می برم چند روز حبس می کنم. طلب فلان شرکت را وصول می کنم. گفتم نکنه شما کار چاق کن هستید. گفت، نه آقا توهین نکن من از اکثر استادان دانشگاه که حقوق درس می دهند نیز بالاتر هستم و سوادم بیشتر است. من نیز که شوخی ام گل کرده بود گفتم، ببخشید، ما استادی داشتیم که می گفت بعضی از قضات ایران و در حال حاضر نیز خیلی از آنها، فرق دزدی و کلاهبرداری را هنوز نمی دانند، چطور می خواهند حق مردم را بگیرند. ایشان گفت لازم نیست اینها همه تعریف شده است. آدم که گرفتار شد، بدهکار شد، لازم نیست کلاهبردار باشد فوری اموال او را به ثمن بخس برای قوه قضائیه، برای بنیاد، برای تأمین اجتماعی می خریم. برای خودم نیز کارهایی انجام می دهم. ساختمانهای نیمه کاره را می خرم، خیلی از این ساختمانها مشکلاتی دارند، در ورثه هستند، مشکل شهرداری دارند و پایان کار، مشکلات را حل می کنم فرصت سر خاراندن ندارم آقا خیلی زحمت می کشم. اتفاقاً قبل از آمدن به این جا یک ملک خریدم پنج میلیارد تومان و چند روز قبل فروختم ۸ میلیارد. من که تقریبا دو تا شاخ جدی درآورده بودم نمی دانستم که چکار باید بکنم. دلم می خواست کمی بیشتر از این آدم که نمونه ای از  صدها نوکیسه ای بود که به یمن اوضاع نابسامان اقتصادی آن مملکت، به پول و پله ای رسیده اند، بدانم. پرسیدم چقدر طول کشید تا به کانادا آمدید؟ گفت، زیر شش ماه. آیا سواد انگلیسی دارید؟ نه آقا لازم ندارم. اینجا افرادی را با ساعتی ده دلار به کار می گیرم، دنبال یک آدم اینطوری هستم و بعد مسائل و مشکلات را به سرعت حل می کنم.

یاد دوست صمیمی خودم افتادم که بعد از بیست سال هنوز نتوانسته مادرش را به اینجا بیاورد و یا کسانی که حداقل پنج سال آمدنشان به اینجا طول کشیده است.


 

یادتان هست که اوایل انقلاب بر در و دیوارها از قول حضرت علی نوشته بودند:"هیچ جا کاخی بنا نمی شود مگر در کنارش کوخی ویران نگردد." حال فکر میکنید در این سی سال نظام جمهوری اسلامی، چندین هزار زندگی پیر و جوان به نابودی کشیده شده تا ثروت های یک شبه در جایی انباشته شود.

می دانید که حاج محصولی وزیر کشور احمدی نژاد با ۵۰ سال سن، ۱۶۰ میلیارد تومان فقط ظرف ده سال به گفته ی خودش از ساخت و ساز مسکن به دست آورده، و می دانید که در این ده سال چندین تن خود را آتش زدند و یا به دار کشیدند چون از پس خرج بخور و نمیر زندگی زن و بچه ی خود برنمی آمدند.

حالا باور نمی کنید که این حکومت واقعا "اسلامی" است؟