از پشت دیوار هر چه بلند؛ سیمهای خاردار هرچه پیچ در پیچ، تعداد نگهبانان هر چه بی شمار صدای من می رسد به گوش خدایی که بزرگ است  …


شهروند ۱۲۴۵  پنجشنبه ۳ سپتامبر  ۲۰۰۹


 

از پشت دیوار هر چه بلند؛ سیمهای خاردار هرچه پیچ در پیچ، تعداد نگهبانان هر چه بی شمار صدای من می رسد به گوش خدایی که بزرگ است و ناظر بر اعمال همه وقتی که شاهد می گیرم او را بر دلتنگی روزهای بی شمار و شبهای پایدار.

از پشت دیوار که بی اعتناست به لبهای خشکیده در اثر امساک در نوشیدن آب و خوردن طعام، صدای من می رسد به گوش خدایی که آفریده است ما را و رحمتش به یکسان شامل است بر احوال ما تک تک.

خدا بزرگ است نازنین. از پشت دیواری که بلند است و جدا کرده است تو را از من هم صدایی کن با من. خدا بزرگ است حتی در تاریک ترین لحظات وحشت. در مواجهه با خشونت. حتی آن زمان که دستهای غریبه کاوش می کند بدنهای کوفته شده از درد را و می درد تن پوشی را که سرپوش زخم های همیشه به جا ماندنی است. خدا بزرگ است حتی زمانی که مرگ یک هدیه است. یک پایان خوش در قیاس با روزهای کش آمده ی طولانی.

خدا بزرگ است نازنین و انسانها را هدایت می کند به راه راست و می بیند که من که ما امروز  دیروز  فردا در پای دیواری که بلند است و بی تفاوت و قد کشیده است میان ما و شما صدایش می کنیم به نام به تکرار و ناامید نمی شویم که صدای ما به گوشش نمی رسد.

باور نمی کنیم که او چشم رحمتش را به روی ما می بندد و می گذارد که تو در تهاجم خشونت قد خم کنی. خدا بزرگ است و می بیند که چگونه آماس می کند چشمهایت در اصابت با مشتهای تهی از انصاف و می بیند که چگونه پاهای ورم کرده ات  بی تحمل است در پایداری. می بیند که در انزوای مطلق روزهای طولانی تنها رابطه ات با دنیا دریچه ای است که به لطف زندانبان باز می شود یکی دو بار در روز. خدا بزرگ است نازنین می بیند که هر بار که با باز شدن در وحشت هجوم می آورد به درون اتاق و ترس از مرگ سایه می اندازد بر هراس از زنده ماندن. خدا بزرگ است و نام تمام کسانی را که گمنام تن به خاک داده اند را به یاد می آورد. با چهره هایشان آشناست با آرزوهایشان. می داند مرگ زودتر از وقت به سراغشان رفته است.

خدا بزرگ است وقتی مادران عکسهای فرزندان خود را نشان می دهند به همه و امید را مجالِ کم رنگ شدن نمی دهند یک آن. خدا بزرگ است وقتی در حسرت شنیدن صدای تو گوشهایم عادت می کند به سکوت و دیگر هیچ مرغی خوش خبر نیست و هیچ صبحی آغاز نمی شود با سلام تو. خدا بزرگ است وقتی که اعتراف می کنی سبز سبز نیست و تاوان نشان دادن مو تازیانه نیست. راهپیمایی در خیابانها در جهت اعتراض نیست. نشانه گرفتن قلب مردمان از پی انتقام نیست.

خدا بزرگ است در پای دیوار. خدا بزرگ است در شبهای تیره در بالای پشت بام. خدا بزرگ است در سلولهای انباشته از نفرت و ترس. خدا بزرگ است وقت دمیدن خورشید. هنگام نوشیدن اولین جرعه آب گرم زمان افطار. وقت گرداندن تسبیح. خدا بزرگ است وقت کفن کردن اجساد بی شمار. وقت نشان کردن قبرهای گمنام با شماره.

خدا بزرگ است نازنین و حق ما را می گیرد.