ثبت جنایت جمهوری اسلامی بر علیه شهروندان خود را محدود به چهارچوب تنگ سمبل یا مناسبتی نکنیم، هر چند که آن سمبل ویژه و مقدس باشد
دوستان عزیز همان گونه که می دانید امسال در یک حرکت سراسری و جهانی در سالگرد کشتار تابستان ۶۷ ایرانیان با برگزاری برنامه های متفاوت و با رویکرد به مجامع جهانی و مسئولان دولتی و نیز سازمان های حقوق بشری کشورهای میزبان برای به گوش جهانیان رساندن صدای مظلومیت کشته شدگان و نیز خانواده های آنان به یک سری اقدامات مبادرت کرده اند. از آن جمله “کمپین قتل عام ۸۸” که متشکل از کوشندگان حقوق بشری، وکلا، روزنامه نگاران، فعالان کارگری، و… ساکن کانادا است با بردن عریضه ای به مجلس فدرال کانادا، از دولت کانادا می خواهند که کشتار ۶۷ را به عنوان جنایت علیه بشریت به رسمیت بشناسد. از شما خواهش می کنیم به پرسش زیر پاسخ دهید.
“کشتار دهه شصت و تابستان شصت و هفت را چگونه به یاد می آورید؟”
شهروند
سئوال ساده ای است، نه؟ درخواست سختی نیست، نیازی به تفکر و تعمق برای پاسخ نیست. سئوال تنها جویای بازگویی خاطره و حافظه شماست: به یاد بیاورید و با بیان یادآوردهایتان دیگران را در تجربه خود شریک کنید. سئوال از طرفی اصرار بر فراموش نکردن دارد، و از طرفی دیگر نشان از ترس از یاد بردن. اگر چه این اصرار بر به یاد نگه داشتن و ترس از فراموشی را می فهمم، اما سئوال را کافی نمی بینم. نه تنها سئوال کافی نیست، که به یاد آوردن نیز ناکافی است. بیان یاد و خاطره اگر چه ضروری اما ناکافی است. تکرار لحظه به لحظه، ذره به ذره فجایع دهه شصت، ترسیم مو به موی انسان هایی که به دام دستگاه امنیتی و زندان های جمهوری اسلامی افتادند، نه تنها ممکن نیست، اما اگر هم ممکن بود کافی نخواهد بود. وب سایتهای گوناگون، ماهنامه ها و هفته نامه های متفاوت و مقالات و کتابهای متعدد به شرح دهه شصت از آغاز اعدام های دسته جمعی و شکنجه های وحشیانه در سال شصت تا آخرین کشتار در تابستان شصت و هفت اختصاص یافته اند. آخرین نمونه بازگویی آن دوران شهادت صد نفر از زندانیان و خانواده های اعدامیان در دو مرحله دادگاه مردمی علیه حکومت جمهوری اسلامی در سال گذشته در لندن و هیگ است. امروز، سی و دو سال بعد از سال شصت و بیست و پنج سال بعد از سال شصت و هفت، من به دنبال سئوال دیگری می گردم، سئوالی که کمی سختتر باشد، با آدمی درگیر شود، از پاسخ دهنده خود بیش از اینها انتظار داشته باشد، از او بخواهد بیش از یک ناظر، یک حافظه باشد، بیش از یک بازگو کننده باشد. سئوالی که پاسخ دهنده را از موضع خلسه آور قربانی درآورد.
“شهروند” عزیز، بپرسید با آنچه که در دهه شصت از سر گذراندید چه می کنید؟ در نقش زندانی، خانواده زندانی و اعدامی، زندانبان، بازجو و شکنجه گر و یا خانواده آنان، در نقش زندانی مقاوم، زندانی مداراگر، زندانی توبه تاکتیکی، زندانی تواب و همکار بازجو، در هر نقشی که بودید چگونه گذشته را زندگی کردید، به حال رساندید و آن را به آینده منتقل می کنید؟ چه نوع حال و آینده ای را بر چنان گذشته ای بنیاد می کنید؟
آنچه که هر کدام از ما در گذشته در هر ظرفیت و نقشی زندگی کردیم محدود به حیطه زندگی خصوصی ما نمی ماند. دیروز فقط متعلق به دیروزی ها نیست. دیروز آب و هوا و غذایی است که امروزی ها در آن رشد و نمو کرده اند و سازنده آینده اند. با این مقدمه طولانی به مقدمه سئوال برمی گردم چرا که شرح حرکتی است با امید تاثیر مثبت بر فردا، دیروز را به امروز می آورد.
بردن عریضه به مجامع بین المللی و پارلمان های کشورهای میزبان در سراسر جهان در جهت محکومیت حکومت جمهوری اسلامی به جرم شکنجه و اعدام های دسته جمعی در طول دهه اول بعد از انقلاب و در نتیجه به جرم جنایت علیه بشریت (خارج از پذیرش یا عدم پذیرش آن از طرف مقامات مربوطه) اقدام قابل تقدیر، مهم و حساسی است. دقیقا به دلیل اهمیت و حساس بودن چنین حرکتی است که نیاز به دقت و وسواس در تنظیم عریضه و شرایط ارایه آن می باشد. چرا که در صورت تصویب، عریضه ارایه شده تبدیل به یک سند رسمی و تاریخی، بدون امکان ترمیم و اصلاح در متن آن می گردد. مسلما صرف نظر از موقعیت و مناسبت ارایه آن، متن چنین عریضه ای در درجه اول حاوی و بیانگر دامنه و عمق جنایات یک حکومت علیه شهروندان خود است. در نتیجه متن آن می بایست در برگیرنده تمامیت جنایات جمهوری اسلامی باشد. اگر مناسبت بیست و پنجمین سالگرد کشتار تابستان شصت و هفت باعث ایجاد حرکت سراسری و جهانی برای “رساندن صدای مظلومیت کشته شدگان و نیز خانواده های آنان” به گوش جهانیان شده است، این مناسبت نمی تواند و نباید جنایات دهه شصت را خلاصه در کشتار شصت و هفت۱کند. با درخواست از دولت فدرال کانادا برای به رسمیت شناختن کشتار تابستان شصت و هفت به عنوان جنایت علیه بشریت، بدون اشاره به دهه شصت، دستگیری و شکنجه صدها هزار نفر و اعدام های دسته جمعی بیش از ده هزار نفر در سال های اولیه دهه شصت، به طور خودبخودی از کارنامه جنایت علیه بشریت رژیم جمهوری اسلامی حذف شده است. مطمئناً چنین چیزی هدف هیچ کمپینی که سعی در حفظ و نگهداری تجربه دهه شصت و تلاش در جهت قدرت بخشیدن به “صدای مظلومیت کشته شدگان و خانواده های آنان” دارد، نیست. اما هدف هر چه که باشد اگر کلام متن عریضه به روشنی کامل بیانگر آن هدف نباشد فضا را برای تعابیر متفاوت و حتی متضاد با هدف نویسندگان آن عریضه باز خواهد گذاشت. بعد از تصویب عریضه به عنوان لایحه دیگر کسی جویای هدف و منظور واقعی و قلبی فعالان کمپین نخواهد شد. از آن به بعد این لایحه است که به عنوان مدرک رسمی و تاریخی گویای دامنه و عمق جنایات حکومت جمهوری اسلامی خواهد بود. وسواس و دقت در تنظیم متن عریضه در همین نکته است. ترس من از این است که با انگشت گذاشتن بر یک کشتار، خود ما، فعالان جنبش عدالت خواهی، یک دهه سرکوب، شکنجه و کشتار را از کارنامه جمهوری اسلامی پاک کنیم. مبادا با هدف بلند کردن صدای کشته شدگان سال شصت و هفت و خانواده آنان، ناخواسته باعث خاموش کردن صدای دیگر کشته شدگان و خانواده های آنان گردیم. با توجه به همه آنچه تا کنون شمردم سئوال دیگری در ذهنم شکل می گیرد: آیا کمپین های بین المللی، از جمله “کمپین کشتار ۶۷” در تورنتو توجهی به دستاورد حقوقی دادگاه ایران تریبونال که منجر به محکومیت حکومت جمهوری اسلامی به جرم ارتکاب به جنایت علیه بشریت در سال های شصت تا شصت و هشت داده است کرده و یا می کنند؟ برای یادآوری بد نیست نگاهی دوباره به بند اول رای دادگاه بیندازیم که به صراحت اعلام می کند “بر طبق قوانین بین المللی، جمهوری اسلامی ایران در دوره سال های ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۹ مرتکب جنایت علیه بشریت بر علیه شهروندان خود شده است”.
فراموش نکنیم که مناسبت های خاص بهانه هایی هستند برای یادآوری و بازنگری در رخدادی بزرگتر. اگر روز آزادی کمپ آشویتس روز هولوکاست نامیده می شود، پدیده هولوکاست نه تنها محدود به، زندانیان آشویتس بلکه به زندانیان یهودی نیز نمی شود. اما متاسفانه چنین تشابهی در افکار عمومی شکل گرفته (به دلایل مختلف که بحث آن از حیطه این متن خارج است)، تشابهی که کم کم منجر به حذف تجربه کمپ های دیگر و قربانیان غیر یهودی از حافظه تاریخی عموم مردم می گردد. به همین ترتیب، اگر مادران خاوران سمبل خانواده های اعدامیان می شوند، نه اعدامیان محدود به دفن شدگان در خاوران و نه خانواده اعدامیان محدود به مادران آنان می شوند. اگر در سراسر جهان سالگرد اعدامیان در جمهوری اسلامی در شهریور/ مهر، همزمان با خاتمه کشتار زندانیان سیاسی در سال شصت و هفت، برگزار می شود به معنای محدود کردن اعدامیان به سال شصت و هفتی ها نیست. هیچ سمبلی بیانگر تمامیت تجربه انسانی نیست بلکه تنها آیتی است، نشانه ای است که اشاره به رویدادی بس وسیعتر دارد. باشد که ثبت جنایت جمهوری اسلامی بر علیه شهروندان خود را محدود به چهارچوب تنگ سمبل یا مناسبتی نکنیم، هر چند که آن سمبل ویژه و مقدس باشد.
۱ـ من کاملا به ویژه گی کشتار سال شصت و هفت واقف هستم و در مورد آن در مقاله “سه دوره سرکوب و دو راه حل” به تحلیل آن پرداختم. اینجا را ببینید.
چپها و مجاهدین در این سالها کم آدم کشی و سر بریدن انجام نداده اند که حالا فغان سر می دهند. منتها اونا شکست خوردند.
.همین کارهایی که درباره ی اونها می گید چپها هم تا جایی که از دستشون برامده انجام داده اند
کشتار دهه شصت علی الخصوص قتل و عام سال ۶۷لکه ننگی ست که بر پیشانی ملایان خورده و حکومت جور و ستم با کشتار همه دگراندیشان از همه طیف های سیاسی و در تمام شهرهای ایران در روزگاری نه چندان دور در یک دادگاه علنی باید پاسخگو باشند و پرده از این جنایت برداشته و باید ناگفته ها را از زبان عاملین و آمرین این امر بشنویم اما در این میان بسیاری بودند که درسال شصت وهفت نه در زندان بلکه از مقابل منزل ربوده و به قتلگاه فرستاده شدند شاید گفتن نحوه اسارت و مرگ یکی از این عزیزان خود باعث شود مدافعان حقوق بشری به نکات از این مسله دقت نموده یکی از این قربانیان پرویز ذوالفقاری ست که در تیرماه شصت و هفت توسط اطلاعات شهرکرد ربوده و بلافاصله به زیر شکنجه برده شده مزدوران برای در هم شکستن این دگراندیش کودک سه ساله اش را که به بهانه ملاقات نزد پدر به زندان برده بودند در مقابل چشمان فرزند او را شکنجه کرده و شکنجه گر بارها با اشاره و با رو کردن به فرزند به زبان درازی کردن پدر زبان اسیر بی دفاع را بیرون کشیده و با انبردست فشار داده، بعد از ان ملاقات پرویز به سختی در زندان میتوانست حرف بزند با گفتن قسمتی از انچه در این ملاقات با فرزند بر او رفته است و اینکه اینان قصد دارند مرا بکشند و من ترسی از مردن ندارم اما متاثر از این هستم که مبادا در ذهن فرزندم این صحنه ها بماند از ان پس دیگر ملاقاتی را قبول نکرد و کسی دیگر در بند او راندید و بعدها که از زندان آزاد شدم فهمیدم که او در زیر شکنجه های جانگاه کشته و بدنش را چون گرگ هاری دریده بودند چند روزی در زیر افتاب سوزان مرداد گذاشته تا جسدش متورم و باد کرده و اثار شکنجه مشهود نباشد و سپس به خاک سپرده اند…
Dear Shekoofeh,
khasteh nabashi. Very good, short and sweet and directly to the point. However on the proposal from Toronto conference I think it was not by accident. If you take a look at some of the participant of the conference, it would be so obvious to limit it to a time window that:
۱. So obvious that no body can ignore it these day (Summer 67)
۲. By shrinking the time period, whatever is left will not cover the period that some of the participant were either a part of IRI or in bed with IRI.
Thanks again for such analysis.
:) Bijan